یکشنبه 20 خرداد 1397

بدبختم

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

اگرروزی نباشی در کنار من خودش یعنی که بدبختم
بپاشی رنگ شب برروزگار من ، خودش یعنی که بدبختم

 زمانیکه خزان افتان وخیزان میرسد از راه و میریزد
 نگاهش رابروی برگ و بار من، خودش یعنی که بدبختم

تلی از خاطرات تو اگر هم خوابه ی شبهای من باشد
 شبانی که نمیگیرد قرارمن،  خودش یعنی که بدبختم


اگرپای تو باشد درمیان ، بغضش بگیرداسمان ، یعنی:
ببارد خون  زچشم  بیقرار من ، خودش یعنی که بدبختم
 
 ببین ، هرکس به هرنامی ،  به هرشکلی ، به هر رنگی ،به هرجایی
اگرغیرتوباشد درجوارمن ، خودش یعنی که بدبختم

اگر خسروشوم ، دنیا به زیر سلطه ام باشد ولی شیرین
  نباشد  تاج وتخت و اعتبارمن،  خودش یعنی که بدبختم
امجدزمانی
https://telegram.me/amjadzamanii


یکشنبه 20 خرداد 1397

خوشبختم

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

همین که لحظه هایم را بنام تو سند کردم ، خودش یعنی که خوشبختم

همینکه دور دنیای دل انگیز تو میگردم، خودش یعنی که خوشبختم

همینکه حس کنم  ، هستی  کنارم زیرباران های بی وقفه بدون چتر

همین که دست تو باشد به دستان پراز دردم خودش  یعنی که خوشبختم

همین که آسمان باشی برای من ، حدود وحد نباشدبین دلهامان
همین که هرکجا باشی به هرسمتی که برگردم خودش یعنی که خوشبختم

 بدون شک همه دارایی ام از دار دنیا  قلب اسماعیل من باشد
زمانی که دل خود را به قربانگاه  آوردم خودش یعنی که خوشبختم

زمانیکه کنارخستگی هایم نشستی و به چشمم خیره خواهی شد ، 
   و زیبا و زنانه ترخطابم میکنی: مَـردَم ، خودش یعنی که خوشبختم
امجدزمانی

https://telegram.me/amjadzamanii


جمعه 18 خرداد 1397

پرنده

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

میشودچلچله آواز ز یادش بـــرود ؟
یا نوازنده  نـُـتِ ساز ز یادش  برود؟

گرچه در کنج قفس بوده پرنده  همه عمر
اینچنین نیست که پرواز ز یادش برود

هرکه نوشیده می از سبزه ی انگور لبی
این محال است که شیراز زیادش برود

یاکه شیرین شده باشد به رطب ها ی توو
گرمی وتب داری اهواز زیادش برود

دوستت دارم و من شاعرم و وای بران
شاعری صنعت ایجاز ز یادش بـــــــرود 

راز سرخیست میان پَــر و پرواز و تفنگ
مرگ برهر که چنین راز زیادش بـــــرود
******

دل من بچه ی خوبیست ، اگر رنجیده
صبح فردا بشود، باز زیادش بـــ.رود 
امجـــــدزمانـی

https://telegram.me/amjadzamanii


جمعه 18 خرداد 1397

حقوق بشری

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

چشمهایت:
این  چه شهریست که احساس درآن معلول است
حرمت عشق شکستن همه جا معمول
 است

من خطاکردم و عاشق شدم و توکشتی
درداینجاست که قاتل همه ی مقتول است
 
ازادیبان همین شهر سوالی بکنید 
وزن دلتنگی عاشق، فَــعَلا..مفعول است

 

 خوش بحال کسی ازماکه ریاضی بلد است
دو دوتا پاسخ آن گم شده ومجهول است

مردم چشمان تو بعثی وجنایت کارند
درقبال منو این دل چه کسی مسوول است؟

پس حقوق بشری جیب چه کس خواهد رفت؟
سَـر ِارباب منوتو به چه ها مشغول است؟

#امجدزمانی 
https://telegram.me/amjadzamanii


جمعه 18 خرداد 1397

در دلم

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

دردلم میل به کس نیست خیالت راحت
عشقم ازروی هوس نیست خیالت راحت


شهرالوده  به دودست، خیانت عادیست

بحث من بحث نفس نیست خیالت راحت


من اگرعاشقم و جان بدهم  پیش تو دوست
 جزتو مربوط به کس نیست خیالت راحت


دل عقاب است و کمین کرده به چنگت ارد 
جای او کنج قفس نیست خیالت راحت 

گرچه شیرینی و هرکس به سراغت اید 
روح من روح مگس  نیست خیالت راحت
امجدزمانی 
https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی_شعرهای_امجدزمانی


جمعه 18 خرداد 1397

چتربیاور

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

شعرمینوشم ومستم ، توخودت میدانی
دل به یک پنجره بستم، توخودت میدانی

 امدی ، چتربیاور، دل من بارانیست
سخت وبدجورشکستم توخودت میدانی

جاده فهمیدکه تنهایی من موروثی ست
پس چراباز نشستم؟ ،،توخودت میدانی


ان ور رود نشستی وفقط سیب به آب...
میدهی کار به دستم ، توخودت میدانی

عهد کردیم بجز مرگ ، جدامان نکند
 من چرا عهدشکستم،   تو خودت میدانی

 بخدا من هم ازاین،  من هم ازاین، من هم از این
مردم مرده پرستم  ، توخودت میدانی

امجدزمانی 
https://telegram.me/amjadzamanii
#تنها_کانال_رسمی_شعرهای_امجدزمانی


شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات