سرگرمی شاد شوییم با کمی انتقاد وپیشنهاد و چرت وپرت درباره وبلاگ خوبه دیگه باید ببینی شعر را تا آخرش بخونی بعد حالشو ببری ومن 18 ساله متولد زنجان دانش آموز مرکز شهید بهشتی (تیزهوشان) دوستدار شعر ادب فارسی مدیر وبلاگ : علیرضا علیمحمدی مطالب اخیر آرشیو وبلاگ نویسندگان پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر وختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو خلاصه روزه را آغاز کردم// برای اهل خانه ناز کردم برای اینکه یابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا به افطاری برایم شد فراهم// زدم تو رگ کمی از زولبیا هم وسی روزی به این منوال طی شد// نفهمیدم که کی آمد و کی شد به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازی ولی اقدام کردم به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده کیلو فزودم اگرچه رد شدم در این عبادت// به خود سازی ولیکن کردم عادت خدایا ای خدای مهر و ناهید// بده توش و توانی را به« جاوید» که گیرد سالیان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه نوع مطلب : برچسب ها : رمضان، طنز، لینک های مرتبط : خوابگاهی عجیب و تک داریم سعید طلایی نوع مطلب : برچسب ها : سعید طلایی، اجتماعی، طنز، لینک های مرتبط : «ما که اطفال این دبستانیم» از کتاب و قلم گریزانیم غالباً تخس و لوس و بی ادبیم موی ژولیده و پریشانیم اول ترم فکر شیطنتیم آخر ترم درس می خوانیم موقع امتحان پایان ترم بس که درمانده و پشیمانیم، خیره بر برگه بغل دستی لاجرم مثل فکس می مانیم! بی هدف می رویم دانشگاه ارزش علم را نمی دانیم بعد طی مدارج عالی لنگ شغلی شریف می مانیم عوض حرفه ای درآمد زا در مسنجر تمام شب ON ایم! سالها لنگ مدرکی هستیم تا که اقوام را بچزانیم خانه از پای بست ویران است بس که در بند نقش ایوانیم نسیم عرب امیری نوع مطلب : برچسب ها : نسیم عرب امیری، طنز، اجتماعی، لینک های مرتبط : باز هم خواب ریاضی
دیده ام خواب خطهای وازی دیده ام خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند از سر هر جای گشتی میپرم دامن هر اتحادی می درم دست و پای بازه ها را بسته
ام
از کمند منحنی ها رسته ام شیب هر
خط را به تندی می دوم گوش هر ایگرگ و شئ را می جوم گاه
در زندان قدر مطلقم گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط ها را موازی می
کنم با توانها نقطه ها بازی می کنم لشگری
تمرین دارم بی شمار
تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مردهاند پاره خط نقطه ها پژمرده اند کاروان
جذر ها کوچیده است استخان کسرها پوسیده است از لگ و بسط و نپر آثار نیست
ردپایی از خط و بردار نیست هیچکس
را زین مصیبت غم نبود صفر صفرم هم دگر مبهم نبود آری آری
خواب افسون می کند عقده را از سینه بیرون می کند مردم از این ایکس و ایگرگ
داد داد روز های بی ریاضی یاد باد نوع مطلب : برچسب ها : ریاضی، طنز، شوخی، لینک های مرتبط : |
||