داستان واقعی...
شنبه 21 مرداد 1391
نوع مطلب :
				نویسنده :شمیم .
					
					

اوایل زندگی عاشقانه ای داشتند

تا اینکه حامله شد

بچه اول به دنیا اومد

بچه دوم هم به دنیا اومد

پدرشون سخت مشغول پول در اوردن و جون کندن بود

بچها کم کم بزرگ شدن

بدون مراقبت و تربیت خلاف از اب در اومدن

یکی دی جی شد و تو پارتی ها میخوند

یکی دیگم از سر نادونی تروریست شد

کوچیکترینشون زد به سیم اخر و خواست خودکشی کنه

پدرش تا فهمید درجا سکته زد

مادرشونو که خل و چل شد
 
						