میخوام دوباره تو زندگیم یار کشی کنم...

اما این بار...

من و خدا !

شما ها همه باهم...!

برایم تعریف کـــــــــــن....

هرگز فراموش نشدن!

چه حالی دارد؟؟؟؟

کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟

تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …

از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!

وقتی کســی جایت آمد …

دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟

تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….

میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……

فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !

و این است بازی باهــم بودن … !!!

شهر من اینجا نیست !
اینجا…
آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند
تا میزبان سیاهی دیگری باشد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
همه قار قار چهلمین کلاغ را
دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!
.
شهر من اینجا نیست!
اینجا…
سبدهاشان پر است از
تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!

.
من به دنبال دیارم هستم
شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!

گفتی: لب تر کن دنیارا به پایت میریزم...

حالا چشم تر کرده ام!!!

می آیی؟؟

وقتی که نیستی دل من پیر می شود
حتی هوای عشق زمین گیر می شود

پشت غرور كهنه ی این شهر بی غزل
چشمی به جرم عشق تو زنجیر می شود

یك حس عاشقانه مرا كشف می كند
حسی كه پیش پای تو تعبیر می شود

اقرار می كنم كه به گردت نمی رسم
از بس شمیم فاصله تكثیر می شود

شاید كه رنگ سوء تفاهم گرفته ام
گاهی دلم از آیینه هم سیر می شود

امشب به خلوت دل بارانی ام بیا
فردا كه استخاره كنی دیر می شود

(شعری از : سیما قدرتی)

بی تفاوت باش....!

به جَهَنــّـــــ ـ ــ ــ ــ ـــــــم...

مگر دریـــا،

مرد از بی بارانـــــــــ ـــــــی؟!

من چرک نویس احساسات تو نیستم....

لطفا....!!!

"دوستتـــــ ــــ دارمــــــ ـــــ هــــــــ ـــایت " را

جای دیگر تمرین کن!

جنگل هم بود تمام میشد....

دلم اما،

میسوزد و میسوزد و میسوزد..............!!!

قطاری سوی " خــــــــــــــدا " میرفت؛

همه ی مردم سوار شدند...

اما وقتی به بهشت رسیدند ، همگی پیاده شدند...

و فراموش کردند!

که ...

مقصد خدا بود ...

نه بهشت!!!!

هر روز نیامدنت را بر دیوار خط میکشم...

ببین !

این دیوار لعنتی هم دیگر...

جایی برای خط زدن ندارد

خوش بحال تو!!!!!

یک خط کشیدی تنهـــــــــــــــــــــــــــا

آن هم روی من....

دیرگاهیست...

بالهایمان را آویخته ایم به چوب لباسی!

عادت کرده ایم به زمین...

زمین جای گرم و نرمیست...

چه خیال...!

اگر چشمانمان را خواب....

چه خیال اگر دلهایمان را آب برده باشد...

راحت نوشتیم :

بابا نان داد بی آنکه بدانیم؛

بابا برای نان همه ی جوانیش را داد...

پدرم به اندازه ی آسمانی که بی انتهاست...

دوستت دارم...

میلاد امام علی (ع) و روز پدر مبارک!

خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود...

تنها کسی است که با دهان بسته ام میتوان صدایش کرد...

با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت...

تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد...

تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند...

وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود...

و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن...

........................................................................

خداوندا!

بی نظیر ترین معنای عشق فقط و فقط در وجود مبارک توست...

خدایا !!!

 از تجربه های تنهاییت برایم بگو...

این روزها

سر تا پا گوشم....