HiddeN LOoV
درباره وبلاگ


سلام ممنون که به وبلاگه من سر میزنید امیدوارم خوشتون بیاد فقط نظر یادتون نره دوستای گلم

مدیر وبلاگ : maede
پیوندها
نویسندگان
نظرسنجی
نظرتون راجب وبلاگ من چیه؟








آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

نیت کنید و اشاره فرمایید


بهترین چت روم فارسی زبانان،بدون عضویت،رایگان!
چهارشنبه 22 شهریور 1391 :: نویسنده : maede

آنقدر  دلش  شکسته بود که اشک توی چشماش  همینطوری داشت حلقه میزد. رفتم پیشش گفتم چی شده، با همون حالتی که  روی چرخ دستی  نشسته بود گفت دلم  گرفته  میگفت یه روز  عاشق بوده، میگفت خیلی ها دوسش داشتن... نمیتونست زیادحرف بزنه آخه زبونش میگرفت شدیدن باهمون لحن وقتی داشتم از پیشش میرفتم گفت تو رو خدا نرو وایسا یکم با من درد دل کن.  بغلش روی یه صندلی چوبی نشستم.میگفت وقتی دم پنجره میشینه و گریه میکنه.............همه بهش میگن دیوونه.میگفت آخه تقصیر من شد که رفت............((یارش و میگفت)) همون که یه مدت بهش عشق میورزید انگار چند سال بود ندیده بودش..... وقتی گفتم الان کجاست؟گفت نمیدونم ولی امیدوارم حالش خوب باشه . میگفت وقتی که سالم بودم همه دورم میچرخیدن ولی الان یکی نیست یه سلام بهم بکنه.میگفت اومد من و رو تخت بیمارستان دید وقتی دکترا بهش گفتن فلج شدم و دیگه مثل قبل نمیتونم حرف بزنم انگار دنیا رو، رو سرش خراب کردن برای اینکه من و با این حال و روزنبینه رفت ، رفتش برای همیشه، الانم منتظرش هستم.گریم گرفت نمیتونستم وایسم پهلوش رفتم …رفتم فقط یک چیز،فقط یک چیز و خوب فهمیدم آدما هیچ وقت یه آدم و به خاطر خودش نمی خوان …






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 17 آبان 1391 07:37 ب.ظ
واقعــــــــــــــــــــــــــــــــــا!
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


 
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات