درباره وبلاگ


کارشناسی ارشد
مهندسی مکانیک
hamed.dehdarpour@yahoo.com

مدیر وبلاگ : حامد دهدارپور
::::::::
نویسندگان
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
تلاش کنیم میان بودن و نبودن مان تفاوتی باشد
صفحه نخست             تماس با مدیر           پست الکترونیک               RSS                  ATOM
پنجشنبه 27 تیر 1392 :: نویسنده : حامد دهدارپور
در حال حاضر در کف اعتماد به نفس ممکن در 23 سال گذشته قرار دارم. فکر می کنم  تو زندگی واسه همه اغلب اتفاقای یکسان رخ میده، ولی برخورد همه با اونا یکسان نیست.
فقط می دونم نباید از اصولم بگذرم ، به این فکر کنم که "این نیز بگذرد".
 تو این مدت کلی حرف برای گفتن داشتم ولی اصلا حس نوشتنشون رو نداشتم. الانم فقط یه مطلب خنده دار تو وبلاگ یه از بچه ها خوندم و از بس خندیدم، کمی حالم بهتر شد و گفتم به احترام مخاطبان، یه سری به وبلاگم بزنم.
درسام تموم شد هر روز برای خودم یه کار ردیف می کنم و کلی وقت خودمو الکی تلف میکنم.
می خوام یه تصمیم بزرگ بگیرم و دارم سبک سنگین می کنم ببینم میشه یا نه.
اگه شد سال بعد همین موقع پستش رو میذارم و می نویسمش.
بالاخره بعد از 8 سال رانندگی بدون گواهینامه این هفته رفتم ثبت نام کردم و دارم کلاسا رو میرم.
افسر داشت امتحان آیین نامه میگرفت 10 دقیقه نگذشته بود یه دختره بلند شد و برگش رو تحویل داد و بعدش هم من برگم رو دادم.
افسر همون جا اولی رو تصحیح کرد و به دختره گفت می تونی بری. دختره هم فقط جیغ نزد و کلی خنده شیطانی نثار ما کرد و با گوشه چشم یه نگاه عاقل اندر سفی به ما انداخت و رفت. با این سرعتی که می رفت فکر کنم می خواست به همه فامیل خبر قبولیش رو بده. افسره برگه من رو تصحیح کرد و گفت برو فرمت رو از اون آقا بگیر بیار.
من خوف کردم گفتم رد شدم دیگه، فرم رو بهش دادم نوشت" 29 قبول". تازه یاد اون دختره افتادم بنده خدا رد شده بود و این افسر نامرد هم چیزی بش نگفت.
نتیجه اینکه فردا روز مهمیه چون دختره برای کلاسای فنی میاد سر کلاس.


 






نوع مطلب : حیاط خلوت ما ...، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :




 
   
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات