دلنوشته ای از مسافر ابوطالب لژیون یازدهم
روح سرگردان
خدا را شکر، بعد از ناامیدی‌ها و ناله کردن‌هایم، روزنه‌ای پیدا شد، نوری را دیدم ولی می‌ترسم حرکت کنم به سمتش، دست خودم نیست، احساسم می‌گوید نه نرو، این هم سرابی بیش نیست...
دلنوشته
ای از یک همسفر به آقای مهندس دژاکام
شما برای پدر من، نمونه بارز یک پدر بی‌همتا هستید، پدری که فرزندش را در مسیر پاکی و خوشبختی قرار داده، پدری که دلسوزانه برای فرزندش پدری کرده ...
دلنوشته ای از مسافر رمضان لژیون یازدهم گل ریزان  وقت آن است ای عزیزان وارد میدان شویم سفره‌ای باز است ما هم لقمه‌ای مهمان شویم ...
دلنوشته از مسافر ابوطالب لژیون یازدهم یک قدم به عشق شاید "باهم بودن" را بر صفحه‌های فطرتمان نوشته‌اند که "بی هم بودن" تلخ است و تحمل‌ناپذیر، از من تا تو فاصله‌ای نیست، جز برداشتن یک‌قدم به عشق...
دلنوشته از مسافر ابوطالب؛ لژیون یازدهم 
همسفر کوچکم به قلم مسافر اصغر موسوی  بعد از دو سال وقتی واقعاً باورم شد که چه بلایی سر خودم و خانواده‌ام آورده‌ام از خدا خواستم که واقعاً کمکم کند تا بتوانم نجات پیدا کنم
به قلم؛ خانم زهره سالمی، لژیون کمک راهنمای محترم خانم زهره آقایی  می خواهم قسمتی از زنددگی گذشته ی مسافرم را برایتان تعریف کنم، مخصوصا برای سفر اولی ها که بدانند باید صبر داشته باشنه و اگر ایمان به کنگره داشته باشند حتما به رهایی می رسند. انشاء الله
همسفر به قلم همسفر لیلا  مشکلات همیشه در زندگی هست باید بدانیم که بعد از هر سختی یک راحتی و آسانی هم هست، خدا حلال مشکلات است همان گونه که درد را می دهد، درمان هم می دهد...
خانه
امید به قلم؛ همسفر مهناز فروغی، لژیون کمک راهنمای محترم خانم لیلا صالح  آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است
شور و اشتیاق دیدار یار، قسمت دوم
به قلم مسافر فضل الله متقی  وقتی روی فرش قرمز قرارگیری زیر پایت زمین را حس نخواهی کرد، جمعیت مقابل را نخواهی دید، آنچه به زبان می‌رانی ناخودآگاه بیان می‌شود و بعداً غبطه آن لحظات را خواهی خورد...
شور و اشتیاق دیدار یار، قسمت اول به قلم مسافر فضل الله متفی
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود عیسی دمی خدا بفرستاد و بر گرفت
آرزوی من به قلم همسفر
ثریا
مکان مقدس به قلم همسفر منیره  5 ماه و 7 روز است که با مکان مقدسی به نام کنگره
آشنا شده ایم و...
عشق به قلم کمک راهنما؛ آقای منصور ولیخانی
ازنظر آنان، ما یا دیوانه هستیم یا عاشق. به قول بزرگان عرفان بیشتر بهشتی‌ها دیوانه هستند.
احساس جوانی به قلم مسافر رضا  روزهای جمعه که با خانواده
به پارک می‌رفتیم من زودتر باید برای مصرف مواد برمیگشتم به خانه و با نگاه‌های آنها
مواجه می‌شدم که تمام نگاه‌ها تحقیرآمیز بود.
دلنوشته ای زیبا از جناب آقای مهندس دژاکام  آخرین شبگرد لول كوچه ها هستم حریفان رفته یاران خفته
دست شفا به قلم همسفر سهیلا  چون روحیه ی بالایی داشت گفت اگر بخواهم بمیرم با شیمی درمانی هم زنده نمی مانم و می گفت هرچه قسمت باشد. جواب آزمایش که آمد خوشبختانه از نوع سرطان خوش خیم بود و گفتند...
هم سو و هم زبان به قلم کمک راهنما؛ همسفر الهام شجاعی
تولد منظومه‌ای جدید به قلم مسافر اشکان  ای ستارگان تولدتان مبارک٬ آسمانی شدنتان گرامی و به جمع ستارگان منظومهٔ کنگرهٔ ۶۰ خوش آمدید٬ خوش بدرخشید که از نورتان چه بسیار انسان‌هایی که بیدار شوند...
از ناامیدی تا محبت به قلم کمک راهنما؛ همسفر اکرم معینی  اگر خواستی بنویسی، محکم بنویس و بدان در درون خودت هر قدر که باشد می توانی با سخاوت بیشتری بر قلم فرمان برانی و چون قلمت از تو فرمان می گیرد، مانند شمشیری برنده بر قلب های تشنه وارد می شود و جای دریدن، سیراب می کند و از سیراب شدن آنها، جهانی به گلستان تبدیل می شود .
|
|
