دوباره...چشمکــــ**ستاره...

★¸.•¨`*•.¸★شادمانی همه جا پشت دراست/درگشودن هنـــر است...!!★¸.•¨`*•.¸★

...

اکنـــــــون...


مـــــــــــــــــــــــــن...


 و روز های نسبتا سخت زندگی...







پ.ن: امروز 24 خرداد 94 ، 12:30 كاملا احساس كردم به ی بچه كنكوری تبدیل شدم.


+ نوشته شده در پنجشنبه 29 آبان 1393 ساعت 12:26 ق.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



و این آخرین پست تابستان 93 است.....


تا جایی که یادمه هیچوقت از اومدن مهر ناراحت نشدم

حس می کنم مهر که میاد ، مدرسه که شروع می شه زندگیم می رو برنامه...

و الانم خوشحالم که دارم می رم سمت روال با برنامه زندگی...

امیدوارم امسال بهتر از همیشه باشم

ادامه مطلب

+ نوشته شده در دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 08:50 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



1393/6/5

اطلاعیه

           


"در شب پنجم شهریور 1393 شاهد 2 ماه هم اندازه در آسمان خواهید بود، این پدیده اعجاب انگیز تنها یک بار در زندگی شما اتفاق خواهد افتاد و برای دیدن دوباره آن باید 1200 سال صبر کنید!
مریخ در نزدیکی زمین قرار دارد و می‌توانید در آسمان 5 شهریور ماه این جرم آسمانی را به اندازه ماه شب 14 ببینید.
"

                                                           

+روزمون مبارك*

ادامه مطلب

+ نوشته شده در دوشنبه 3 شهریور 1393 ساعت 05:01 ب.ظ توسط مه *|  چشمك ها()



ناگهان...


حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
         چقدر زود 
                     دیر می‌شود!

                                          .قیصر امین ‌پور.




پ.ن1: یادمون باشه سعی کنیم فرصت ها رو از دست ندیم... اول از همه به خودم می گم که کم کم دارم به ی بچه کنکوری تبدیل می شم!!

پ.ن2: هیچ اتفاقی نیفتاده که این پستو نوشتم فقط از این شعره خوشم اومد..... همین!!




+ نوشته شده در سه شنبه 14 مرداد 1393 ساعت 08:11 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



القــدس لنــــــا......



قدس، خون یحیی در دل تشت است 
قصه یوسف درون چاه 
سنگ ها بگذار چون باد فرود آیند 
سنگ ها آبستن ابرند 
باران كم نخواهد شد 
هر شهید ابری است 
جمعه ها در سجده خون 
از شهیدان كم نخواهد شد 
بار دیگر نیز می گویم 
سیدی زخمی ست اینك قدس 
و خبرها همچنان خون 
دردها سنگین 
سنگ ها برّاتر از تیغ صلاح الدین 



+ نوشته شده در جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 09:26 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



حافظا... دی:)

مـــــــــــــــن ی زمانی حدود ی ماه قبل به اونوَر از حافظ خوشم نمی اومد عرضم به حضورتون که نه تنها معنی شعراشو متوجه نمی شدم بلکه به همین دلیلم هر کی می گفت حافظ می گفتم اَه اَه اَه چیه این حافظ همش چرت و پرت می گه ...

اما...

همین مــــــــــــــن، از فکر کنم ی ماه پیش بی دلیل حافظ می گیرم دستم غزل هاشو می خونم و کیف می کنم . از همین جا هم از حافظ عزیز به دلیل توهین هایی که در گذشته به شعراش می کردم پوزش می طلبم.


فکر کنـــــــــــم این ی تحول بزرگ در من باشه این تحول بزرگ و اینکه فهمیدم حافظ عجب پدیده ی کشف نشده ای بوده _البته به وسیله ی مــــــــــــــن_، در 3 زمان متفاوت رخ داد:




1- نمی دونم چندم خرداد بود که امتحان شیمی رو داده بودم و بسی غمگین بودم بابت بی دندونیا و بی دقتیایی که تو امتحان مرتکب شده بودم دیوان حافظ و باز کردم ، اومد:



حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است           بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم




دیدم همچین بدم نمی گه ها ... از همون لحظه غم و غصه ها شوتتشوت کردم رفت





2- بعد بازی ایران_ آرژانتین که می دونم همه ی جورایی اعصاب معصاب نداشتن و پنچر بودن ، رفتم ببینم حافظ چه حسی داره به عنوان ی ایرانی دیدم اومد:




دل شکسته ی حافظ به خاک خواهد برد                 چو لالـــه داغ هــــــوایی که بر جگر دارد 




فهمیدم جناب خواجه هم ناراحت و پنچرن و این جا بود که ی کم بیشتر خوشم اومد ازش!





3- از همه باحال تر این سومی ست، این دفعه دیوان رو به قصد خودم باز کردم تا ببینم چی می گه راجع بهم؟ که چشام داشت از حدقه می زد بیرون چه قد این بشر دقیق و با شعوره باورتون می شه اومد:



                                             
     لفظی فصیح شیرین قدی بلند چابک                        رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده 




دیگه درباره ی این یکی چی بگم دیگه خودتون که دیدین منو، هم _چشم بد دور_قدم بلنده چابکم هم روم لطیفه زیبام و هم چشم خوش کشیده ست. اصلا واضحه  جناب خواجه حافظ جونم موقع سرودن این بیت منو تو ذهنش مجسم کرده.... عاشقشم الان!!





+ می دونم پست درازیه ولی اگه کامل نخونین حلالتون نمی کنم


+ نوشته شده در یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 11:29 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



قایقی باید ساخت...




قایقی خواهم ساخت 

خواهم انداخت به آب. 
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق 
قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی 
و دل از آروزی مروارید، 
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران 
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان 

همچنان خواهم راند 
همچنان خواهم خواند

پشت دریاها شهری ست 
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است 
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود 
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد

پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند

پشت دریاها شهری ست
قایقی باید ساخت .





+ شاید وقتی بیاین و ببینین این شعر معروف سهرابو نوشتم ازش رد شین و نخونینش اما من بهتون پیشنهاد می کنم بخونینش...خوندنش حس خوبی به آدم می ده:)

+ داشتم فکر می کردم .... دیگه کم کم باید وضعیت فعلیمو تغییر بدم و ی تکونی بخورم و ی قایقی بسازم و از این شهر غریب دور شم:)




+ نوشته شده در شنبه 14 تیر 1393 ساعت 11:58 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



...ی پست کوتاه...

ماه رمضون همتون پر از خیرو خوبی و اتفاق های عالی باشه

منو فراموش نکنیناااااااااااااااااا

محتاج دعـــــــــــــــا




 


 پ.ن:  سحری......صدای دعای سحر از مسجد محل.......بارون نم نم موقع اذون صبح......وااااااااااای
 چه حس خوبی....







+ نوشته شده در یکشنبه 8 تیر 1393 ساعت 03:30 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



بی شعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور!!

داور عوضی خب بلد نیستی داوری کنی غلط می کنی میای جام جهانی

داور اینقد پیزوری ی پنالتی نمی تونی بگیری آفتابپرست شکل این بودی

اما

 بچه ها دمتون گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم

به عالی ترین شکل ممکن بازی کردین



دم علیرضا حقیقی گرم به خاطر توپ های خطرناکی که گرفت

و دفاع های قشنگ سید جلال حسینی

و حمله های زیبای دژاگه و شجاعی

و شوت های خوشگل قوچان نژاد

و تکل فوق العاده ی آندو در برار مسی ای که تو این بازی پلاستیکم نبود

و همشون عالی عالی فوق العاده منحصر به فرد بودن که زبون آرژانتینیایی که خیر سرشون ستاره های جهانی بودنو درآوردن



و صحبتی :

خوشحال و سربلندمون کردین بچه های تیم ملی

اصلا ناراحت نباشین که باختین چون از نظر ما شما برنده این


***

هیچم مسی بهترین بازیکن این بازی نبود گل آخرشم جهت حفظ آبرو بود به افتضاح ترین شکل ممکن بازی کرد

البته نه فقط مسی بلکه همشون کلافه بودن از مربیشون بگیر برو تا ستاره های گرون آرژانتینی



***
و تا یادم نرفته کیروشم خیلی خوب خودشو نشون داد



+ نوشته شده در شنبه 31 خرداد 1393 ساعت 09:40 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



مطلب رمز دار : و.....مـــــــــن!!

این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.


+ نوشته شده در پنجشنبه 29 خرداد 1393 ساعت 08:22 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



من برگشتم... با ی دنیا لبــــخند !!

بالاخره تموم شدن....

و من

که خیلی دلم واسه خونه ی کوچولوی نازم تنگ شده بود ،برگشتم

راستش پست نوشتن بعد مدت ها و سوژه پیدا کردن خیلی سخته

اما من

که مدتها بود نیومده بودم اینجا فقط اومدم بگم:


                                 خوشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــحالم




درسته که

           بعضی از امتحانامو عالی و اونطور که دلم می خواست ندادم
درسته که
            فعلا از رویاهام خیلی دورم
درسته که
            مدرسه تعطیل شده و چند ماهی دوستامو نمی بینم
درسته که
           عزیزجونم دیگه پیشمون نیست
درسته که
           کلی کارای نکرده دارم
درسته که
           چند نفر مدتیه خیلی رو اعصابمونن
درسته که
          ی نفر  بسی با بی دندون بازیاش رو اعصابمه و اصلا به روی خودشم نمیاره
و

درسته که

          ی عالمه موضوع دیگه واسه ناراحت بودن و غصه خوردن و اعصاب خورد بودن وجود داره




ولی من همونطور که گفتم :
                               
                              خوشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــحالم




و همچنان :
                                             لبخند رو لبامه


                                
  







پ.ن1: شما چه طورین هنوزم لبخند رو لباتونه؟

پ.ن2:
عید همتون مبارکـــــــــــــ**


پ.ن3 : و امروز 30 خرداد 93 شاهد بازی خیلی خوشگل بچه های والیبال بودیم
ایران 3-0 ایتالیا دمشون گرم



+ نوشته شده در چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 04:56 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



من ... وب...پست....

 اگه بدونین چه قد دلم واسه اینجا تنگ شده....

خیلی دلم می خواد ی پست توپ بنویسم اما....

حیف که...

حیف که رایانم() هنوز در دست تعمیره


و

حیف که...

حیف که تا 21 خرداد ی عالمه امتحان هوار شده رو سرم

دعا کنین 20 شم همشونو






پ.ن1:
آهای سمیره خانوم کجا رفتی؟ ی چند روز نبودمااااااااااااااااا
پ.ن2: یادتون نره دعا کنین همه امتحانامو 20 شم!!

+ نوشته شده در پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 ساعت 11:19 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها ()



هم تسلیت هم تبریک...

اول از همه ی ببخشید واسه نبودنم...

دوم از همه تسلیت جهت دهه فاطمیه:


گفتن ندارد/كوچه شلو غ و جای یك سوزن ندارد

نامرد مردم/حق علی و فاطمه خوردن ندارد

مادر به خود گفت/شاید كسی كاری به كار زن ندارد

من از نبی ام/حتما كسی كاری به كار من ندارد

افتادن زن/درپیش چشم دیگران دیدن ندارد

برخیز مادر/زینب پناهی غیر این دامن ندارد-

-وقتی حسینت/درلحظه ی گودال پیراهن ندارد...

(مجید تال)



سوم از همه هم کـــــــــــــــــــــــــــــــــه: تولد عید شما مبارکـــــــــــــــ**

                          سال خوبی داشله باشید همه تون

 




+ نوشته شده در شنبه 2 فروردین 1393 ساعت 11:25 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



روز من

نمی دونم چی بگم...

 فقط همینو میگم...

 که امروز روز منه...


                             روز تولدم...


                                                  http://www.pic4ever.com/images/confetti.gif

بفرمایید کیک

+ نوشته شده در چهارشنبه 30 بهمن 1392 ساعت 02:05 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



ما همچنان ایستاده ایم....


مرگ بر آمریکا


ی زمونی توی قصه های شهر

آدمای با صفا کم نبودن 


بااین که درد و غمو می فهمیدن

اهل سرزمین ماتم نبودن


اون روزا بازی بچه هاس شهر

با تفنگ ژ3 و آر پیجی بود


هر کی می رفت و می شد همبازیشون

اسم مستعار اون بسیجی بود




ادامه مطلب

+ نوشته شده در دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 03:06 ب.ظ توسط مه *|  چشمک ها()



.: تعداد کل صفحات 4 :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ]