کلبه خاطرات من

 
دیروز از صبح تا عصر  با  همسرم  انقدر تو مزونا چرخیدیم تا یه لباس عروس خریدیم . 

خوشحالم لباسم کرایه نکردم اینطوری هر سال سالگرد عروسیمون میپوشم  

 
اومدم خونه یه عالمه باهاش قر دادم و  کلی خوشحالی کردم  

مثل دوران بچگیم که یه لباس میخریدم چقدر خودم تو اینه میدیم و ذوق میکردم 
یه عمری بود از خرید چیزی خوشحال نمیشدم  


 فکر کنم تا عروسیم هر روز بپوشم و واسه خودم برقصم 


 







نوشته شده در تاریخ جمعه 9 مرداد 1394 توسط شلیل
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب

آخرین مطالب

نویسندگان

آمار سایت



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات