هر وقت میام وبلاگم بی اختیار یاد بهار میفتم
چقدر دختر خوبی بود شیرین و پر از شور و امید
شادی روح همه گذشتگان بخصوص بهار همیشه سبز صلوات
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 5 خرداد 1394 توسط شلیل
خدایا شکرت بابت همه چی
دیشب با همسرم برای اولین بار تو بالکن خونمون خوابیدیم هوا خنک و دو نفره بود
بغل همسرم یه دنیا ارامش بهم میده
محکم میچسبم به سینش
فقط کافیه خوابش ببره و دستاش که حلقه زده به دور بدنم شل بشه
بیدارش میکنم میگم محکم بغلم کن
بنده خدا رو چندین بار تو یه شب بیدارش میکنم
قراره جمعه با مادر شوهرم بریم استخر
یه بار با هم رفتیم استخر خوش گذشت
بچه داداشش نزدیک دو سالشه بهم میگه زن عمو
وقتی صدام میکنه زن عمو زن عمو یه حس خیلی خوبی دارم
شکر خدا تو این یک سال پس انداز خیلی خیلی خوبی داشتم نتیجه زحمتامو دارم میبینم
هر روز شیف و خستگی ولی به نتبجه اخرش می ارزه
دغدغه جهیزیه خریدنم خیلی کم شده
دو روزه سر درد خیلی شدیدی دارم که اصلا خوب نمیشه احساس میکنم تو مغزم رطوبته
احساس سنگینی سر دارم
داداشمم امروز رفت سربازی مرخصی 10 روزش تموم شده بود
یادمه پارسال تو یه پستی نوسته بود م ارزو میکنم خواهرم تخصص قبول بشه . که نشد
داداشمم فوق قبول بشه اونم نشد
داداش کوچیکمم تیزهوشان قبول بشه خدارو شکر کوچیکه روسفیدمون کرد
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 5 خرداد 1394 توسط شلیل
صدایی آمد...
من نبودم تپش قلبم بود...
لرزش دستم گفت:
نیمه ی گمشده ات پیدا شد
گونه ام سرخ شد از دیدن او
نفسم قطع شد از حال خودم
لحظه ای مکث در ثانیه ها
بردمش قلبم را
به تماشای دل عاشق او
دل من کنده شد از جای خودش
رفت تا آنطرف فاصله ها
سرکی برد به اندیشه ی آن کس که دلش را برده
نه نشانی ز خودش دید نه از عشق خودش
با خودش گفت: کجایست عشقم
رفت در قلب زمان
عقربکهایش دید
که به گرد واژه ی عشق شب و روز می گردند
در پس آن فهمید
قلب باید پی عشقش باشد
اندیشه که ز دریای عشق و طلب آب نمی نوشد
به خودش آمدو
خود را در دل عشق نهان گشته ی خود پیدا کرد..
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 5 خرداد 1394 توسط شلیل