کلبه خاطرات من

سلام به همه ی دوستان عزیز دلم

دلتنگ همگیتونم یه دنیا

سال نوتون مبارک انشالله سالی پراز خیر و برکت و سلامتی   و شادی در پیش داشته باشید

به خودم میبالم به خاطر دوستان خوب و عزیزی که دارم

چند ماهی به وبلاگم سر نزده بودم وقتی پیام های شما دوستان خوبم دیدم اشک توی چشمام حلقه زد

دعا میکنم هر گوشه جای دنیا که هستید در اوج شادی و عشق و سلامتی و یاد خدا باشید

اگه از احوالات من خواسته باشید شکر خدا عااااااااااااالیییییییییم

شب عروسیمون  که  شب یلدا بود قشنگ ترین شب زندگیم بود.

 همه چیز عالی عالی پیش رفت از قبل خیلی استرس داشتم که این شب چه اتفاقایی میفته

دوستان عزیزم زحمت کشیدند از اهواز کرمان شیراز شهرکرد و .. اومده بودند 

 و برام خیلی خوشحال کننده بود که دوستانم این همه مشقت  راه  دور تحمل کردند و توی جشن ما حضور داشتند واقعا خوشحالم کردند

   گروهی  هم که برامون رقص محلی انجام دادند  جالب بود یه جورایی رقص محلیشون با بقیه تالارها فرق داشت .

همیشه فکر میکردم شب عروسیم که دارم از مادر جدا میشم زار زار گریه کنم

ولی انقدر انرژی داشتم که فقط به فکر شادی و رقصم بودم حتی موقع خداحافظیم لحظه ای دلتنگ نشدم

با روحیه ای که داشتم  حتی  برای خودم خیلی جای تعجب داشت

الان خیلی دلتنگ مادرم میشم و الان میفهمم چقدر مادرم برامون زحمت کشید

من که توی خونه دست به سیاه و سفید نمیزدم و حتی یه برنج ساده بلد نبودم  الان برای خودم شدم خانوم خونه

ماه اول عروسیمون رفت و امد مهمونا خیلی زیاد بود و خیلی استرس داشتم

از روز دوم عروسیم مهمون داشتم تازه فامیلای شوهررم

و خیلی برام مهمون داری سخت بود الان میتونم برای 10 نفر غذا بپزم . تازه یه غذای معمولی نه انگشتاتونم میخورید

خداروشکر همسرم توی خونه داری خیلی کمکم میده

امسال رفتیم شمال  اب و هوای عالی داشت . آمل محمود اباد و اون طرفا رفتیم  اب پری توی شهر نور خیلی جای قشنگی بود  

 قصد اینکه مشهد بریم نداشتیم

من اواسط سفر پیشنهاد دادم مشهد بریم و امام رضا طلبید  و مشهدم رفتیم

نائب زیاره همه عزیزان بودیم

دیشب کلینیک که قبلا میرفتم کلا کنسل کردم به خاطر اینکه راهش خیلی برام دور بود

موقع برگشت دیشب خیلی گریه کردم

 ریس کلینیکش مثل یه پدر دستم و گرفت و تجربه ی همه ی سالهای کاریشو در اختیارم قرار داد

بچه های کلینیک و دکترای اونجا  توی این دو سال بیشتر از خانوادم میدیدم

 و واقعا بهشون عادت کرده بودم   و همشون دوست دارم

اللان کلینیک نزدیک خونمون میرم  خیلی بهم نزدیک پیاده سه دیقه ای میرسم  ولی هنوز به اینجا عادت نکردم یکم برام سخته

امروز گرافی از ستون مهره و گردن دارم  امیدوارم که مشکلی نداشته باشم

 

خیلی حرف زد برم به غذا م یه سری بزنم دوستتنون دارم خدانگهدار

 





نوشته شده در تاریخ یکشنبه 22 فروردین 1395 توسط شلیل
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب

آخرین مطالب

نویسندگان

آمار سایت



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات