کلبه خاطرات من

سلام به همه دوستان گلم 

6 . 6 , 93 عقد کردیم  چقدر زود یکسال گذشت همین دیروز بود با هم اشنا شدیم 
الان 6 . 6 . 94     دوست داشتم یه کاری انجام بدم همسرم سورپرایز کنم
 ولی دیشب گفت خیلی کار داره نمیتونه از صبح کنارم باشه فقط شب میاد خونمون
 منم کلا خورد تو ذوقم  
فقط کادوهایی که براش خریدم بهش میدم کار خاصی نمیکنم 
یه عالمه پودر ژله خرید بودم که ژله های رنگ وارنگ درست کنم کیک سالگرد عقد درست کنم فش فشه بخرم ولی 
هیچ کدوم از این کارا نمیکنم  
به نظر من بعضی روزا خاصن به هر طریقی شده باید برای طرف مقابلتون وقت و هزینه صرف کنید  
به نظر من باید برای بعضی روزا از چند روز حتی حتی چند هفته حتی چند ماه قبلش برنامه داشته باشی 

نه که اصلا یادت نباشه 

شایدم من دختر پرتوقعی هستم از دید بعضیا 

بیخیال 

20 شهریور تالار دیده بودیم  عروسی برگذار کنیم بریم سر خونه زندگیمون که با فوت شوهر عمم همه چی به هم خورد 
چند ماهی باید صبر کنیم 

بعد چند ماهی بلاخره همه خانواده دور هم جمع شدیم 
 خواهرم از تهران اومد داداشمم از سربازی مرخصی گرفته بود 
دوباره شنبه تنها میشیم 

چند وقتیه حالم خوب نیست سرم و ازمایش و سونوگرافی ولی یک روز خوبم روز بعد دوباره دردا شروع میشه 

اینم از احوالات ما 
میدونم همسرم این پست بخونه خیلی ازم ناراحت میشه
 بهم میگه دختر بی انصاف دیگه چیکارت بکنم 
ولی این پست نوشتم که یاد بگیره بعضی روزا باید از صبح  زود کنار همسرت باشی تا صبح روز بعد
  نه که شب بیای سوک سوک کنی خودت نشون بدی و فردا صبح زود  بری 
تو این یکسال خیلی بهم خوش گذشت  
هر کاری که در توانش بود برام انجام داد
از ته ته دلم خوشحالم بابت انتخابم 
خیلی از خدا ممنونم بابت همسرم





نوشته شده در تاریخ جمعه 6 شهریور 1394 توسط شلیل
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب

آخرین مطالب

نویسندگان

آمار سایت



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات