دستهای خالی

دنیای من تمام شد
 وقتی فهمیدم
با دویدن نمی رسم
با فریاد شنیده نمی شوم
و با گریه هیچ وقت خالی نمی شوم
دنیای من تمام شد وقتی
صدای تپش قلبم را نشنید
 وقتی برای دلشوره بند بند دلم تسکینی نشد
 و وقتی رد نگاهم به بن بست نبودنش خورد
هی نوستراداموس!
تو چه می فهمی
دنیای کسی که دنیایش اشتباهی است
خیلی زودتر از فردا تمام شده است...



نوشته شده در پنجشنبه 30 آذر 1391 ساعت 05:00 ب.ظ توسط دستهای خالی نظرات |

تلویزیون را روشن می کنم.
اخیار سراسری است.
خبری در مورد برگزاری یک مراسم درباره هفته پژوهش پخش می کند.
اسلایدهای حاوی عکس ها، سوابق و طرح های ارائه شده برگزیدگان پخش می شود و گزارشگر گزارش می دهد:
آقایان{..} و{..} از دانشگاه فنی{..} ارائه طرح{..}
آقای{..} از دانشگاه علوم پزشکی(..} ارائه طرح{..)
خانم{..} از مرکز استعداهای درخشان{..} ارائه طرح{..}
و....
.....
.....
همچنین تعدادی دیگری در رشته های زبان وادبیات فارسی،فلسفه، هنرو... حائز رتبه های برتر شدند. ( اسلایدها به سرعت رد می شوند وخبر تمام می شود)
یک نفس عمیق می کشم.
تلویزیون را خاموش می کنم.

نوشته شده در پنجشنبه 30 آذر 1391 ساعت 04:27 ب.ظ توسط دستهای خالی نظرات |

چند روز پیش مصاحبه داشتم. با کلی دوندگی و تلفن کاری، از دکتر محمد شریعتی رئیس ستاد اجرایی طرح پزشک خانواده  وقت مصاحبه گرفته بودم تا بلکه با چندتا سوال چالشی دل استاد را برای گرفتن چندرغاز نمره(!) به دست بیاورم.اما از آنجایی که مصاحبه شونده با کار رسانه آشنایی داشت کار بیخ پیدا کرد! اکثر وقت مصاحبه به این گذشت که اقای دکتر مدارک مرا رد کند و من هم روی مستندات خودم پافشاری کنم. و اینگونه شد که علی رغم خوش خلقی و صبوری دکتر  چندین بار در اثنای مصاحبه با صحبت های این چنینی رو به رو شدم: ( خیلی ها دنبال همچین وقت مصاحبه ای هستند.... من گفتم شما دانشجویید بیایید اشکالی نداره....من اگر مثل بقیه بودم همان نیم ساعت اول عذرتان را می خواستم......یه کاری نکنید دیگه اگه کسی مثل شما اومد وقت ندم....)
 البته شاید هم انتظار نداشتند که یک دانشجوی کارشناسی با کلی اعتماد  به نفس( که هنوز هم نمی دانم از کجا آورده بودم!) بنشیند جلویشان و بگوید: قانع نشدم!
خلاصه در اولین مصاحبه جدی ام، کلی واحد پاس کردم. فهمیدم وقتی می گویند باید علی رغم دیدن دلخوری مصاحبه شونده به روی خودت نیاوری یعنی چه. فهمیدم خیلی کار سختی است اینکه حواست به تمام حاشیه های دور و برت برای نوشتن یک لید مناسب باشد (استاد گفته اگه لید رو نپسندم بقیه مصاحبه رو نمیخونم!!) و درعین حال یک کلمه از حرفهای مصاحبه شونده را نشنیده نگذاری تا بتوانی سوال بعدی ات را  همان موقع از لابه لای حرفهایش طراحی کنی. اینکه هم جسور باشی واجازه ندهی از زیر سوال در برود وحاشیه برود و هم مودب باشی و به مصاحبه شونده احترام بگذاری. اینکه باید مدام به این فکر توی ذهنت که می گوید: ( الان چقدر در نظر این ادم منفورم) بی اعتنا باشی و این جمله برندن هنسی را با تما وجود درک کنی:( اگر روزنامه نگار یا سیاستمدارید باید پیه نامحبوب بودن را به تنتان بمالید) و از همه سخت تر وقتی مصاحبه شونده می گوید که نمی خواهم که این قسمت حرفهایم ضبط شود در مقابل این وسوسه که (این حرفها چقدر می تونه بترکونه!) مقاومت کنی.
 ودست آخر وقتی سر و کارت با یک مصاحبه شونده رسانه شناس می افتد انقدر حاشیه بشنوی و اصرار وانکار کنی که بعد از گدشت سه روز، هنوز جرات پیاده کردن این مصاحبه یک ساعت ونیمه را نداشته باشی!


c2uu0qsixlg39ss89w20.jpg                    vi9l77m3lye0uqrypsmv.jpg                      ch4rpi6zd4yiqi9l56g.jpg


ته خط1:خان بعدی چاپ این مصاحبه است.
ته خط2:تیتربرداشتی است از جمله ای در روزنامه نیشن: (مصاحبه چیزی جز محصول مشترک یک سیاستمدار وراج و یک گزارشگر وراج نیست!)
ته خط3: برندن هنسی نویسنده کتاب_ نویسندگی برای مطبوعات ورسانه های الکترونیک، انشارات سروش
ته خط4:عکس ها  کار دوست خوبم فاطمه فرجی پور هست.





نوشته شده در پنجشنبه 2 آذر 1391 ساعت 04:58 ب.ظ توسط دستهای خالی نظرات |


Design By : Pichak