.....
برای یه بارون دو نفره ...
برای یه پَرسۀ دو نفره ...
برای یه سرمای دو نفره ...
برای یه زنده شدن دو نفره ...
یه جور دوست داشتن هایی هست که هیچوقت پاک نمیشه از دل آدم ...
حتی با اشتباه ...
حتی با مرور زمان ...
حتی با هرچیز دیگه ...
این دوست داشتنا شاید فقط یه جور از دل آدما پاک شه ...
اونم مردن هست ...
همیشه
همه جا
همه ی لحظه ها
دوست داشتنت تو قلبم حک شده و هست عشقم
می بینی هوای دلتنگیم را ؟
نسبت عجیبی دارد با زاویه ی نگاهم !
در دسترس چشمانم که باشی هوا خوب است
دور از دسترس نشو که باران می گیرد . . .
دلم مثل شیشه سرما زده یخ بسته
گرمایی می خواهد تا ذوب کند این سوز استخوان سوز را
آتشی که گرم کند و بسوزاند این تن مچاله شده را
باید دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم را تبعید کنم
به ته آن صندوقچه نمناکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انباری تا دیــــــــــــــــــگر هوای تـــــــــــــــــــــو به
ســـــــــــرشـــــــــــــــ نزنـــــــــــــــــد . . .
گــاهی از دوســت داشتن هایم احــساس پــرواز می کــنم
گــاهی از دلــتنگی هایم احــســـــــــاس مچــالــگی
گاهــی از انــسان بودنم احســاس خــستگی
هــر لــحظه احساســی و پــارادوکــس اینها با یــکدیــگر .
یک لــحظه خــنده ،یک لــحظه اشک ،
یک لحظه لبــریز از حس دوست داشــتن ،
یــک لــحظه حــس تنهائی محض
چقدر ســخت اســت انــسان بــودن...
به پاییز چشم هایم سوگند؛
برگریزان حضورت نزدیک است...!
بیا و آخرین برگ وجودت را،
به بهانه ای...
به دست باد بسپار !
پیش از آنکه،
عشقی که از ما در بستر مرگ افتاده ست،
درخت خاطراتت را
از ریشه بخشکاند !
درد دارم
پیشتر از آنی که می دانی
ولی در خود
تمام ناله ها را کشته ام
و می دانم
در این نزدیکی خدایی هست
که من را
تمام دردهایم را
به دوش خود می کشد
اگر
با او شوم همراه
و من
بنده ی ناسپاسش را
به مقصدهای خوبش می رساند
من مید انم
که امید
همان خداست
هر که امید نداشت
خدا ندارد
این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه ای که ساده وصمیمی است
بوی شعر و داستان نمی دهد:
... با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی دهد
یک وجب زمین برای بغچه
یک دریچه آسمان نمی دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی دهد
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه ای به رایگان نمی دهد
کس ز فرط های و هوی گرگ و میش
دل به هی هی شبان نمی دهد
جز دلت که قطره ای است بی کران
کس نشان ز بیکران نمی دهد
عشق نام بی نشانه است و کس
نام دیگر بدان نمی دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی دهد
نا امیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این، نه آن... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه ام ولی امان نمی دهد...
خداحافظ به شرطی كه بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ كمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی كه منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینكه رفتنت سادست
نه اینكه می شه باور كرد دوباره آخر جاده ست
خداحافظ واسه اینكه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و باتو همینه رسم این دنیا
♥ بــیـــخـــوב منـتــظـــر نبــــاش ♥
♥ تـــُــــو خـــُـــوבتــــ رَفــــتـــــے ♥
♥ بــمــیــــرمـــ از בلتنگـــے همــ ♥
♥ صـבایتــــ نمے کنمـــ برگــرבے ♥
زیرپایت له شد
ومن بی توچه تنهاشدم
وبه دنیا نشان دادم
كه من مجنون ترین لیلای تاریخم
فـــقـــط بـخــاطـر ایــنـکـــه :
هنوز تکلیفــت با احســــاس خـــودت معلوم نیست
گل آفتابگردان کوچکی را که عاشق باران شده بود...
نشانه ی غم ابــــــــــــرها نیست!
بــــــــــــاران بهانه ی ابــــــــــــرها برای دعوت به دوســــــــــــتی است!
دعوت به پــــــــــرواز!
دعوت به آســــــــــــمان!
دعوت به جایی که تو آنجا نیاز به چــــــــتر نخواهی داشت!
فراموشی می آید مانند همین پاییز با ابرهای سهمگینش...
دیروز برگ خشکی دیدم که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده است...!
در " نقاشی هایم " تنهایی ام را پنهان می کنم...
در " دلم " دلتنگی ام را...
در " سکوتم " حرف های نگفته ام را...
در " لبخندم " غصه هایم را...
دل من...
چه خردسال است!!!
ساده می نگرد!
ساده می خندد!
ساده می پوشد!
دل من...
از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
ساده می افتد!
ساده می شکند!
ساده می میرد!
ساده...