..........
درد دارد...
وقتی همه چیز را میدانی...
و فکر میکنند که نمیدانی...
و غصه میخوری که میدانی...
و میخندند که نمیدانی...!!!
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم
از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم .
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست !
میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحـــــــــتباشی ...
اتـ ـاقِ تـ ـاریڪـ . . . ♥
تـَפֿـتـِـ ـ פֿפּابـَـ ـم . . . بـ ـآلِـ ـش פֿـیسـَـ ــم . . .
פּ بـ ـآز مَنـَـ ـم
ڪِـ ـہ اَز בَر בِ בِلتَنــ ـگے . . .
مُچـ ـآلـ ـہ میشَــפּҐ زیـــ ـــرِ پَتـــפּ . . .
تمـ ـآҐ اُستـפֿـפּآטּ هایـَ ـم تیـــــــ ــــــر میکِشَـ ـב .
تَــ ــرڪ ڪَرבَטּ یـ ـآב تــــــ ــ ـــפּ . . .
از تَـ ـرڪ اِعتیــــ ـــــــــاב هَـ ـم
سَـפֿتــــ تـَ ـر اَستــــــ . . . . . !!!
تنهایم مگذار....
تو را به یاد آن روز،
تو را به یاد گلبرگ های خشک آن روز خشکیده،
تو را به روز اولین بار دیدنت،
تو را به اولین نگاه عاشقانه،
تو را به یاد باران روز نیامدنت،
تو را به تنهایی روز رفتنت،
تو را به باران روز برگشتنت،
چـه کـــرده ای بــا مــن ..!!؟
کـه ایـن روزهـــا ،
تــــو را
فـقــط بـه انـدازه ی یـک اشتبــاه مـی شنـاسـم ..!
ســــخـــت اســـت وقتـــی از شـــدت بـــغـــض ،
گـــلـــو درد بگـــیری …
و هـــمـــه بگـــویـــند ؛
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!
چندی ست با خود درگیرم
دلم تو را با دست پیش میکشد و در آغوش خود گم میکند!
عقلم تورا با پا پس میزند و میرود....
با کدام کنار بیایم???
تو به من بگو
مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا
بخـوانی یـا نــــه،
مــن بـرای دلِ خستــه ام می نـویسـم
میخـــواهی بخـــوان...
میخـــواهـی نخـــوان!
فـــقــــــط خـواهـش میکنـم
اگــــر خـوانـدی
عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن!
مــن این را بـرای تـــو
ســروده ام
نــــــه بـرای " او "
کــمی عـوض شدم .
دیــریست از خــداحـافظی ها غـمگین نــمیشوم .
به کـسی تــکــیه نـمیـکنم .
از کـسی انــتظار مـحبت نــدارم .
خودم بــوسه میـزنم بر دسـتانم .
ســر به زانـو هایم مـیگذارم و سـنگ صـبور خـودم
مـیشوم .
نـگران خـودم مـیشوم .
بـرای خــودم هـدیه مـیخرم .
با خـودم سـاعت ... هـا حـرف مـیزنم در دنـیای خـودم .
کـسی حـق ورود نـدارد جـز خــودم ...
اشک هایم را به نخ می کشم
و تسبیحی می سازم هزار دانه
تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم...
باز هم دلی که با نگاهی میرود
امیدوارم اینبار عاشق یک آدم شوم
از حیوانات خسته ام....
لعنت به اون کســــی که ….
وقتـــــی بهــــش محبـــت می کنــــی ...
خیــــال می کنــــه بهـــش احتیـــاج داری ... !!
لعنت به اونى كه بهترین روزاتو براش گذاشتىو اون
تو بدترین روزا تنهات گذاشت....
گفته بودی
از حال و هوای خودم برایت بنویسم
اینجا
حوالی نگاه من همیشه مرطوب است
با بارش گاه به گاه خاطراتی دور
اینجا
دلواپسی هایم
شبیه انار ترک خورده ای است!
در ارتفاع باغ
و دلتنگی هایم
شبیه دست های پراکنده ای است
در ازدحام شهر
و عبور سیال غمی مبهم
در مدار تکرار
اه.....
بگذریم
راستی
تازگیها
مرا از نزدیک دیده ای؟؟!
رقیب من...!؟
تو میدانی
ان نازنین یارت
-عشق نافرجام من ـ
هر نیمه شب در خواب من پرسه میزند؟!
که هر شب سرهمان قرار همیشگی
می اید و من از ترس خیانت از خواب میپرم
بمباران تنهایی
غربت سخت و دلگیـــــــــــــر
لب های فریاد همیشه بـــــــــــاز
امــــــــــا
بی صدا
نفس بریده!
مردمک های نم دار
در حسرت غوطــــــه ور شدن در اب
و اشکی که نمی ریـــــــــــــزد....
تنهـــــــــــــــا
خاطره خاطره خاطــــــــــــــره!؟
شیرینی راز ماندگاری ان است
تقدیر من
تنهائیــــــــست؟!....؟؟
بفهم لعنتی...!
یکبار هم بفهم!
این اسمش قلب است!
همان که در دستت بازیش میدهی...
عروسکت را میگویم:اسمش قلب است...
میتپید قبل از تو!
رنگ داشت!
امید داشت!
تو سردش کردی...
سنگش کردی...
تنگش کردی...
دیگر نفس ندارم!
پس بده!
من قلبم را میخواهم!
قصهء گریهء بارون واسه عاشقا کتابه.....