.....
برای معشوق خودت بخوانی
فقط
شاعری باشم
با نام مستعار ...
برای معشوق خودت بخوانی
فقط
شاعری باشم
با نام مستعار ...
بگذار همه بدانند
چه قدر دلم میخواست روی شانههای تو
به خواب روم.
تو آرام بلند شدی
دستهایم را از هم گشودی
موهای پریشانم را شانه زدی.
حالا این دختر کوچک
که مدام تو را میخواهد
خستهام کرده است.
او حرفهای مرا نمیفهمد
بیا و برایش بگو
که دیگر باز نخواهی گشت
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
عهدو پیمان تو با ماوو وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
◄►בلتنگتـــ ڪـﮧ مے شوم
פֿوבم را בر آینـﮧ مے بینم
و בر چشمـانـم
تــو را تماشا مے ڪنم
ڪی مے شود
از آب و آینـﮧ ها برخیزے
و پیش בست هاے פֿـالیـم
بنشیــنے
نفسم بریده....
قلب شکسته ام سوخته....
زندگی کردنم سخت شده....
باران ببار...
دلتنگی هایم را بشوی....
من از غصه نبودن اوست که سیاه شده ام....
روی تخته سنگی نوشته شده بود:
اگر جوانی عاشق شد چه کند؟
من هم زیر آن نوشتم:
باید صبر کند...
برای بار دوم که از آنجا گذر کردم....
زیر نوشته ی من کسی نوشته بود....
اگر صبر نداشته باشد چه کند؟
من هم با بی حوصلگی نوشتم.....
بمیرد بهتر است....
برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم....
انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد.....
اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم...
از پنهان کردن زخم هایم.....
زور نیست که..؟؟؟؟؟
دیگر نمی توانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره.....
وانمود کنم همه چیز رو به راه است.....
اصلا دیگر نمی خواهم که بخندم....!!!
می خواهم لج کنم، با خودم، با همه ی دنیا.....
چقدر بگویم فردا روز دیگریست....؟؟؟
خسته ام....از تو.....از خودم...از همه ی زندگی....
می خواهم بکشم کنار!! از تو.... از خودم.....از همه ی زندگی....!!!
شاید دلیل این همه روزهای سخت و غمناک
این همه گریه های شبانه
این همه دردهای مانده در سینه
دلی است که قبلا شکسته ایم
حالا داریم تلافی می کنیم
کسی چه میداند
به گذشته ات نگاه کن
خدا از دعاها و نفرین بنده اش به راحتی نمی گذرد
به قول سهراب
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
درد دارد " امـــروز " حرفــــــــــــــــــی
بـــرای گفتــــن نداشــته باشــی
با کســــــــــی کــه تا " دیروز "
تمام حــرف هایــت را فقــط
به او می گفتــــی ... !!!
رفتنت....نبودنت....نامردیت....
هیچکدوم نه اذیتم کرد نه واسم سوال شد...؟؟؟.
فقط یه بغض داره خفم میکنه...
چجوری نگات کرده که منو تنها گذاشتی...؟؟؟
وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایمیستادی
یه نفر میومد بهت میگفت:
میای با هم دوست بشیم...!!؟؟؟
یه وقتایی آدم اونقدر تنهاست که
آرزو داره یکی صداش کنه
حتی اشتباهی..!!
به شوق دیدارت
چه آب و جارویی راه انداخته اند
مژه ها و چشم هایم..!!؟؟
گاهی وقتا
قهقهه ای میزنم
با شدت تمام میخندم
مردم می گویند دیوانه شده است
ولی نمی دانند
این خنده ها
جواب شوخی هایی است
که خدا با من می کند
خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهایم نکن . . .
دروغ بگو تا باورت کنند
آب زیرکاه باش تا بهت اعتماد کنند
بی غیرت باش تا آزادی حس کنند
خیانتهایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند
کذب بگو تا عاشقت شوند
هر چه نداری بگو دارم
هر چه داری بگو بهترینش را دارم
اگه ساده ای . . . اگه راستگویی . . .
اگه باوفایی . . اگه با غیرتی. . . اگه یکرنگی
همیشه تنهایی رفیق . .
زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مــــن !!
هـرچــه مــــن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!....
خـسـتـگــی ِ مــــــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ..!
حرفش را ساده گفت:من لایق تو نیستم!
اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یادآورى کند یا خیانت خودش را توجیه؟!
در این بازاره نامردی به دنبال چه میگردی؟
نمیابی تو هرگز نشان از عشق و جوانمردی
برو بگذر از این بازار.از این مستی و طنازی
اگر چون کوه هم باشی،در این دنیا تو می بازی
موهام تراشیده شدن...ازم خجالت نکشی...
دارم میام ببینمت با این لباس ارتشی...
روزای سختمون گذشت،۲ساله این روزو میخوام...
تو تک تکه ثانیه هام بوی تو میده لحظه هام..
چقد شلوغه کوچتون...اون کیه میخنده باهات؟؟!!!۱
چرا اسمتو میگه؟چه نسبتی داره باهات؟؟
اون کیه دست دادی باهاش؟حرف منو بهش نزن...
چقد عوض شدی گلم....راستی چقد میاین به هم.....
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
” ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ”
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ،
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ...
ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست
از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست
ساده نیست...!
من بودم
تو
و یک عالمه حرف...
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد...
زندگی همین است
هر خاطره غروبی دارد...
هر غروبی خاطره ای...
و ما جایی بینِ امید و انتظار...چشم میکشیم تا روزگار مان بگذرد
گاهی هم فرق نمیکند چگونه...
فقط بگذرد
من به قلبم افتخار می کنم
با آن بازی شد !
زخمی شد !
به آن خیانت شد !
سوخت و شکست !
اما به طریقی هنوز کار می کند . . . !
این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست ...!
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی ،،،
نمی توانم نفس بکشم !
عجب نفس گیر است
هوایِ بی تو بودن ...!
از خودم دور میشوم
تا به تو نزدیکتر باشم
این روزها . . .
" خیال "
تنها راه با تو بودن است !
دست هایی ست
که از بیم آغـــــوش شدن
توی جیبم محــــکم مشت کرده ام
وقتی عابری که عطر تو را به تن زده
تو نیستی !
دوست دارم یک بارانی بلند بپوشم !
و در خیابان شانزالیزه ی ذهنم قدم بزنم و
باورکنم هنوز حرفی در سر دارم
که ارزش ِ گفتن داشته باشد...
حرفی که هرچه هست سر به زیر نیست ...
دوست دارم یک بارانی بلند بپوشم !
و در خیابان شانزالیزه ی ذهنم قدم بزنم و
باورکنم هنوز حرفی در سر دارم
که ارزش ِ گفتن داشته باشد...
حرفی که هرچه هست سر به زیر نیست ...