یادش بخیر…
شعر هم آوای مدرسه
یاد سرود ملی و غوغای مدرسه
یادش بخیرزنگ شروع کلاس درس
صوت بلند بخش الفبای مدرسه
یادش بخیر بچه زرنگی که می نوشت
شاگردهای تنبل و بدهای مدرسه
این روزها بدورم از آن جوامتحان
از گریه های هرشب و املای مدرسه
یادش بخیرزنگ ریاضی و ترس ولرز
عشق هوای ورزش و بلوای مدرسه
تاخیرهای عذرموجه و راه دور
لبخند های خسته ی بابای مدرسه
یادش بخیر فصل خزان و هوای سرد
تهدیدهای ناظم و دعوای مدرسه
دیگر گذشت شیطنت وقت امتحان
آموزگارو نمره و انشای مدرسه
یادش بخیر شور و هوایی که داشتیم
دراضطراب بازی فردای مدرسه
با این که روزها سپری می شود ولی
جا مانده دل؛ درآن دل دنیای مدرسه
دیگر گذشت سن من از قیل و قال ها
شیرین گذشت قصه غم های مدرسه
که نه از دوزخ بترسی
قصه عشق “انسان” بودن ماست . . .
دلم میخواهد عاشق باشد
عقلم میخواهد عاقل باشد
این میگوید زود باش
آن میگوید دور باش
احساسم این روزها دوشیفت کار می کند
و حقوقش را از من میگیرد
به هر زبانی که بدانی و ندانی
خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام
تنها یک جمله برای تو خواهم نوشت
دوستت دارمــ
اجازه نده دنیا تو را زمخت و خشن نماید…
به درد و رنج اجازه نده تو را بیزار نماید…
به تلخی ها اجازه نده،
بچه ها هرگز مادرشان را زشت نمیدانند؛
اگرکسی یاجایی را دوست داشته باشید
آنها را زیبا هم خواهید یافت،زیرا
حس زیبا دیدن همان عشق است
پیرمردی تنها در یکی از روستاهای آمریکا زندگی می کرد .
او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند
اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش بود که می توانست
به او کمک کند که او هم در زندان بود .
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و
وضعیت را برای او توضیح داد :
"پسرعزیزم من حال خوشی ندارم
چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .
من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم،
چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.
من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام.
اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد .
من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر".
طولی نکشید که پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد:
"پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام".
ساعت 4 صبح فردا مأمور اف.بی.آی و افسران پلیس محلی
در مزرعه پدر حاضر شدند
و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت
و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند؟
پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سیب زمینی هایت را بکار،
این بهترین کاری بود که می توانستم از زندان برایت انجام بدهم".
نکته:
در دنیا هیچ بن بستی نیست.
خواهان آنم که ضربان قلبتان
به لبخندهای مکرر تکرار شود
و هر آنچه به دل آرزو دارید
بی بهانه ای از آن شما باشد
باران رنگ های آهنگین دارد
خورشید و بادبان های خیره کننده
سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند.
در بندر آبی چشمانت
پنجره ای گشوده به دریا
و پرنده هایی در دوردست
به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.
در بندر آبی چشمانت
برف در تابستان می آید.
کشتی هایی با بار فیروزه
که دریا را در خود غرقه می سازند
بی آنکه خود غرق شوند.
در بندر آبی چشمانت
بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی
عطر دریا را به درون می کشم
و خسته باز می گردم چون پرنده ای.
در بندر آبی چشمانت
سنگ ها آواز شبانه می خوانند
در کتاب بسته ی چشمانت
چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟
ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم
ای کاش قایقی داشتم
تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت
بادبان بر افرازم.
نزار قبانی
حواسمان باشد!
حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان
و لرزش دست های پدرانمان باشد
حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ
چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد!
حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند!
حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم
از کنارمان می روند…
حواسمان باشد
به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان…
حواسمان باشد
که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده…
به آرام قد کشیدنمان بوده ،
به نیازها ونازهایمان بوده….
آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که
حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند….
حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهایِ زندگیمان…
به “بابا” به “مامان” ها خیلی باشد!
خیلی لطفا….
آنچه بدست می آید با خنده پایدار نخواهد ماند
و آنچه از دست برود ،
با گریه جبران نمی شود
فردا خورشید طلوع خواهد کرد ،
حتی اگر ما نباشیم
پس نه در حسرت دیروز باش ،
نه در رویای فردا
امروز که هستی مهربان باش
باران که می بارد تو در راهی
از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد
تا شعر باران تو می گیرد
ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ . . .
ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑِﻬﺸﺖ ﻧﺸﻮﺩ . . .
ﻭﻟـی ﺷَڪ ﻧﺪﺍﺭﻡ . . .
ﺑـی ﻋـــــــــﺸﻖ . . .
ﺟﻬﻨّﻢ ﺍﺳﺖ . . .
ﮔﺎه گاهی که ﺩﻟﻢ میگیرد
به ﺧﻮﺩﻡ میگوﯾﻢ
بشکن قفلی که ﺩﺭﻭنت ﺩﺍﺭی
ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭی
ﺧـﺪﺍ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁخـر ﺑﺎ ماست
پیامبر خدا (ص): انار مهمتر همه میوه هاست و
هر کس یک انار بخورد ،چهل پگاه شیطان خویش را به خشم می آورد.
امام صادق (ع): میوه صد وبیست گونه است و مهتر همه آنها انار است.
پیامبر خدا (ص): هر کس اناری را کامل بخورد ،
خداوند قلب او را چهل شب نورانی می دارد.
پیامبر خدا (ص): انار بخورید زیرا هیچ دانه ای از آن در معده جای نمی گیرد ،
مگر این که چهل روز قلب را نورانی می سازد وشیطان را برون می راند.
امام علی (ع): درهر دانه انار چون درمعده جای می گیرد ،
حیاتی برای قلب و فروغی برای نفس است
و شیطانی را که وسواس نام دارد چهل شب بیمار می کند.
امام صادق (ع): چهار چیز ،طبع را اعتدال می بخشد انارسورانی ،خرمای نارس پخته شده ،بنفشه و کاسنی.
امام صادق (ع): هرکس در هنگام خفتن یک انار بخورد ،تا صبح جانش در امان است.
امام صادق (ع) : برشما باد انار ؛چرا که هیچ گرسنه ای آن را نمی خورد ،
مگر این که وی را بسنده است و هیچ سیری آن را نمی خورد
مگر این که غذا را بروی گوارا می سازد.
امام صادق (ع): هرکس انار بخورد انار شیطان وسوسه را از او دور می سازد.
امام صادق (ع): هر کس یک دانه از انار بخورد ،
آن یک دانه شیطان وسوسه را تا چهل روز زمینگیر می کند.
امام کاظم (ع): هرکس روز جمعه یک انار بخورد آن انار ،
دل اورا تا چهل پگاه نورانی می دارد اگر دو انار بخورد تا هشتاد روز
و اگر سه انار بخورد تا صد و بیست روز و
نیز وسوسه شیطان ازاو دور می شود و هرکس وسوسه شیطان از اودور شود ،
خداوند را نافرمانی نمی کند و هر کس خداوند را نافرمانی نکند
خدای اورا به بهشت در می آورد.
امام کاظم (ع): از جمله چیزهایی که آدم به فرزندش سفارش کرد ،
این بود که به وی فرمود :"برتوباد انار ،
اگر گرسنه شدی و آن را بخوردی بسنده ات کند
و اگر در حالی که سیر بودی آن را خوردی غذا رابرتو گوارا سازد.
پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد…
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است…
شکایت ....
انسان
در حق دوستت؟
دل و عقل
تقدیم به همه
یک جمله.....
فرزندم،....
مادر
خدایت.....
هیچ بن بستی نیست.....
زندگی کن
روز دانش اموز مبارک
ضربان....
باران...
حواسمان باشد
کاندیدای شورای دانش اموزی
امروز....
مادرم
باران
بی عشق...
خدا ...
انار میوه بهشتی
فصل پاییز مبارک
تبریک می گم به همه مخصوصا پسرم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی