هر شب میان مقبره ها قدم میزنم ،شاید هوای زیستنم را عوض کنم شد،شد.نشد زیسگاهمو عوض کنم
شبم از بی ستارگی، شب گور
در دلم پرتو ستاره ی دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شب خوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند .
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
پ.پ : هوشنگ ابتهاج
بیاد استاد شجریان
رفته.هنوز هم نفسم جا نیامده ست
عشق کنار وصل به ماها نیامده ست
معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده ست
صد بار وعده کرد که فردا ببینمش
صد سال پیر گشتم و فردا نیامده ست
یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم
یکبار هم برای تماشا نیامده ست
ای مرگ جام زهر بیاور که خسته ایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامده ست
دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند
گیرم برای فاتحه ی ما نیامده ست
حامد عسکری
کتاب : عقاید یک دلقک دانلود
چیزی نمانده است
تنها چند برگ دیگر
این بار که بِوَزی
دیگر برگی نمیماند بر این تنِ خسته
مثل همین درخت پاییزی
وقتی تمام برگهایش را
نجوا رستگار
پ.ن : حال و روزمان شبیه مجمع الجزایر گولاگ شده . . .
پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید دانلود
هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشست
تنها گناه آینه ها زودباوری است
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان، نا برابری است
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
ای آفتاب، هر چه کنی ذره پروری است!
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت، سزای سبکسری ست
فاضل نظری
به اختیار گرو برد چشم یار از من
که دور از او ببرد گریه اختیار از من
به روز حشر اگر اختیار با ما بود
بهشت و هر چه در او از شما و یار از من
سیه تر از سر زلف تو روزگار من است
دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من
به تلخکامی از آن دلخوشم که می ماند
بسی فسانه شیرین به یادگار از من
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من
به اختیار نمی باختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من
گذشت کار من و یار شهریارا لیک
در این میان غزلی ماند شاهکار از من
شهریار