یکشنبه 3 شهریور 1398

انگوری ات

   نوشته شده توسط: امجد زمانی    

میوزد برمن نسیم صبح نیشابوری ات
سرخوشم  از کوچه باغات تن انگوری ات

 درنگاهت گرگ ومیشی خفته و هم بسترند
ای عجب  از این تناقض های شیرین شوری ات

پادشاهی کن دلم را امپراطور جوان
روم ام  و تسلیم جاه و شوکت شاپوری ات

میبری هوش از سرخورشیدیان شب زده 
تا که  بیرون  می زند ماه ازحریر توری ات
 
آهوان خفته در چشم تو را باور کنم
یاپلنگ سر کش خوابیده درمغروری ات

نیزه بر دستانِ مژگانت  هجومم میبرند
قلع وقمع ام میکند این لشکر تیموری ات

مینوازد در دلم هوهو کنان و کف زنان
 در سماعم میبرد سرپنجه ی تنبوری ات

مثل موجی  در فرازو درفرودم میکشد
سرزمین زیروبم های تن ماهوری ات
 
حکم آبی ماهیان برکه ی  چشم مرا 
سر نمی آید طنین گریه ام ازدوری ات
امجدزمانی


نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات