اگر برای ابد ....
نویسنده :آبانا
تاریخ:سه شنبه 14 آذر 1396-12:24 ق.ظ
زمزمه ی زیر لب و روی لبم این چند روز این آهنگه...
هجوم زخم تورا نمیکشد تن من، برای کشته شدن چ کنم؟!
هزار و یک نفری ! به جنگ با دل من، برای این همه تن چ کنم؟!
اگر برای ابد هوای دیدن تو، نیفتد از سر من چ کنم؟؟!
____
بعدا میام شاید پست رو ادامه دادم!

----- الان بعدا هس ک من اومدم وعده را وفا کنم هرچند هزار وعده ی خوبان یکی وفا نکند!!!
چیزی ک بخاطرش شروع ب نوشتن کردم رو تو ی پست دیگه خاهم نوشت
فعلا اینو جمعش کنم.

اقای مدعی عشق، چون تیری از کمان رها شده رفت و من مانده ام ک چگونه ان همه ادعا کرد؟؟؟! طبل توخالی ک میگن همینه ها!!
اقای عاشق هم نمیدونم دیگه چ حسی داره...هرچند کلا دلم میخاد بدونم الان چ حسی داره؟! مثلا وقتی منو میبینه ایا هنوز منو همونی میدونه ک اگه باهاش از.دواج نکنم زندگیش نابود میشه؟؟ یا اینکه کلا بی خیالم شده!!!
جدیدا ب روانشناسی ادما علاقه مند شدم و ب دنیای درونشون...
ینی انقد ک دلم میخاد یه صبط و میکروفون دس بگیرم برم با اقای عاشق مصاحبه کنم و احوالات یک عاشق رو بپرسم و حس یک عاشق ب معشوق بد رو پس از پایان !!
و البته اگه دستم ب ان مدعی و طبل توخالی هم میرسید از حس اونم میپرسیدم... دلم میخاد دل ادما رو ببینم و بخونم... بقول سهراب: خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود...

.... تکه ی دیگری از اهنگ بالا:
حالا که نیستی و نمی خواهی ام بگو
حالا چرا به پای خودت می نشانی ام؟؟!!!

نظرات()