مرغ بی دل شرح هجران مختصر مختصر کن...

نویسنده :آبانا
تاریخ:دوشنبه 19 تیر 1396-11:42 ق.ظ

۱. صبح بموقع بیدار و اماده شدم شیک و مجلسی ماشین رو بردم بیرون، در کوجه رو بستم اومدم سوار بشم تققققق سرم خورد ب لبه ی سقف ماشین! چشام دو دو زد... ایییییششششش سوار شدم دستم روی سمت صربه خورده بود داشتم فک میکردم معزم تو جمجه یه حرکت رفت و برگشتی زده !!! که سرکوجه با یه صدای بدی رفتم تو دیوار و ماشین خاموش شد!!!
گفتم چراع ک حتما ۶تیکه نامساوی شده و ۲۰سانت هم فرورفتگی پیدا کرده حتما! استرس هم پیدا کرده بودم نمدونستم چی کار کنم.ماشین رو سر و ته کردم گفتم میدارمش خونه و پیاده میرم. از سر کوچه تا در خونه ماشین یه صدای بدی میداد.جلوی در پیاده شدم دیدم برخلاف تصور ظاهر ماشین خراب نشده حتی جراغ ترک نخورده بود البته یه کوجولو خط افتاده بود ولی نه در حدیکه تابلو باشه ولی منشا صدا رو پیدا نکردم. وقتی دیدم قیافه ماشین طبیعیه کفتم میرم سر کار، اونجا ب یکی از اقایون میگم ک نگاش کنن. حرکت کردم صداهه کم و زیاد میشد تا اینکه نزدیکا درمانگاه دیدم ماشین داره میلرزه!! اول فک کردم از ناصافی خیابون یا از دنده هاس ولی هیچ نبود. خودمو رسوندم ب حیاط درمانگاه و دیدیم ب له! کاملا پنچر شده و لاستیک خابیده رو زمین!!! رینگش خراب شده ووو
بهرحال بچه ها گفتن خودمون راست و ریسش میکنیم اما من هم سرم درد میکرد هم ترسیده بودم هم دل نازک، سوییچ دادم دستشون و اومدم اتاقم زدم زیر گریه!!
یکم حالم بهتر شد رفتم تلگرام، اونجام ی خبر بد درباره دخترداداشم خوندم دوباره زدم زیر گریه! البته کلا دلم نازک شده بود وگرنه بطور عادی با این چیزا گریه نمکنم. بعد ب یکی از اشناها گفتم اونم بدون اینکه بمرسه حالت چطوره شروع کرد ب دعوا و سرزنش و حواست پرته و تمرکز نداریو اراده نداریو  ب درد کارهای بزرگ‌نمیخوریو ووو  اعصابم بدتر خرد شد. نت رو قطع کردم ! خیلی حالمو گرفت...
۲. یه داداش تو درمانگاه پیدا کردم!! جدیدا بم میگه آبجی گلم!! میگه ارامشت خاصه! زنگ زد حالمو پرسید خوشحال شدم. تو دلم گفتم معرفت تو کجا و اون آشنامون کجا!!!
۳. یه مریض دارم یه پسر جوون هم سن خودم . مهندسه. در اصل مریص همکارم بود ک دعواشون شد و خانوادگی اومدن تحت پوشش من از عید ب بعد! اولش راصی نبودم ک بیان پیش من . فک کردم با منم بد رفتار میکنن اما هم همکار هم رییس گفتن اینا زیاد نمیان دکتر! قبول کن مریص تو بشن بجاش چندتا مریصاتو بده ب همکار. خلاصه قبول کردیم! مامان باباش ک واقعا کم میان. اما این شازده سرشو میزنی تهشو میزنی جلوم نشسته!! بی ادب هم نیستن. نمدونم چرا با اون دعواشون شده شایدم من ارامشم خاصه!!! خللصه بس ک این همکار ما میخنده میگه این گلوش پیشت گیر کرده دکتر خوش اخلاق دیده هرروز میاد دکتر! ما هم ب اسمش حساس شدیم تا اسمش میاد تو لیستم خنده م میگیره. اون هفته ب همکار میگم این بار همه ازمایشاش اوکی بود هیچ مشکلی و بهانه ای هم نداره ک بیاد تا چندماه دیگه! اگه بیاد ینی داره error میده! نیم ساعت پیش بازم تو لیستم بود!!! گفتم ینی این بار چش شده!!! اومده میگه ازون هفته تا الان ۳۰۰ گرم کم کردم!!! 
دیگا خنده م گرفت گفتم اقای فلانی اینا مهم نیست نمخا  هرروز بیاین اینجا! خودشم خندید. فعلا رفت ببینم دفه بعد واسه چی میاد. 
عنوان باز هم بی ربط است فقط چون الان داشتم کنسرت مرغ سحر  استاد رو نگاه میکردم گفتم بنویسمش!
سبز باشید.





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

مرا که با تو شادم، پریشان مکن...

نویسنده :آبانا
تاریخ:سه شنبه 13 تیر 1396-12:42 ب.ظ

۱. قراره یه پست بنویسم درباره ی سریال شهر.زاد! منتطر باشید!!  الان از اتاق فکر بم یاداوری شد یک سال و اندی پیش، قول داده بودم قصه ی زندگی یکی از دخترای کلاس رو براتون بنویسم!!

۲. طی یک تصمیم ناگهانی و دوساعته رفتم گوشی خریدم! همینطوری الکی دوبار داداشمون گفت نمخای گوشی بخری ؟! ما هم یهو گفتیم اره! و یهو رفتیم خریدیم! ب همین سادگی! سامسونگ S8 رو خریدم. زیباس و خوش دست! از گوشی قبلی S6 edge عرصش کمتره و بقول اهالی موبایل، ارگونومی ش بهتره! 
من هم چنان به سامسونگ وفادارم و سمت آیفون نمیرم! حیف ک نوت هفتش منفجر میشد وگرنه اونو خریده بودم!
۳. الان تو مطب نشستم و هیچی ب ذهنم نمیرسه واسه نوشتن. فعلا با همین باشید تا سه دو یک: بریم بیایم!!!
۴. عنوان متن، بی ربط است!



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 




Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات