شیشه ی پنجره را باران شست، از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست...
نویسنده :آبانا
تاریخ:جمعه 29 بهمن 1395-09:50 ب.ظ
یکی از دوستان گفت بیا و اندر احوال سیل و باران بنگار! منم داغ داغ اومدم ک بنویسم.
اول ک متاسفانه نتونستیم مقام اول سیل رو در استان کسب کنیم! دوسه تا جلومون بودن!!

دوم که مریضهای درمانگاه ما همانها هستند ک فردوسی بزرگ سالها پیش درباره شون به زیبایی سرود: که از باد و باران نیابند گزند!! نشون به اون نشون ک روز دوشنبه که با پیش بینی سیل مدارس و دانشگاه ها تعطیل بود سر ساعات هفت و نیم مریض قبل از من نشسته بود تو درمانگاه! بش میگم خداااییش باید بهت مدال بدن!! میگه واا! چرا!! گلوم میسوخته خب!! ( تو دلم گفتم شماها رو باید یه سر اعزام کنن ب کشورهای جهان اول تا بدونین سرماخوردگی های ساده دارو هم نمخاد چه برسه به دکتر رفتن اونم باوجود هشدار سیل!!!
)

سوم هر از گاهی یه واژه ای تو فرهنگ واژگان مردم وارد میشه ... مثلا چندهفته پیش و سر قضیه پلاسکو، همه ملت، باسواد و بی سواد، معنی آتش نهفته رو یاد گرفتن! و جوری از آتش نهفته حرف میزدن آدم حس میکرد همه عمر تو کار آتش نهفته و آشکار بودن! این روزا یه کلمه جدید یاد گرفتن و اونم " سامانه" هست... هرجا میری بحث سامانه ی بارشی هست!! بهرحال اخرین سامانه فردا صبح محل رو به مقصد نامعلوم ترک خواهد کرد و باز هم آفتاب خواهد آمد ک دوستش ندارم... از غصه ی رفتن سامانه از سویدای دلم یک شعر سرودم به این مضمون: سامانه رفت و دلشدگان را خبر نکرد!! ( نه! اصلا شبیه اون شعری ک توی ذهن شماس، نیست!!
) هرجند از یه منبع غیر رسمی از یه خبرگزاری اجنبی و دشمنی! شنیدم یک سامانه ی بارشی خانمان براندازی ۴شنبه می آید!!


چهار کامنتها پیش من امنه جاشون! یه روزی تاییدشون میکنم!

روزگارتان سبز چه با باران چه بی باران.


نظرات()