عجب

نویسنده :آبانا
تاریخ:جمعه 21 خرداد 1395-09:01 ب.ظ

در عجبم از ادمایی که توی ایران دنیا اومدن و بزرگ شدن، پیشرفت کردن، به بالاترین مراتب علمی رسیدن، به موقعیت اجتماعی عالی و ثروت رسیدن (با تلاش خودشون) ... ینی ایران همه ی امکانات رو بهشون داده وووو
و حالا که دارن از ایران می رن، به "ایران" می گن: کشورتون!! و به " ایرانیا" می گن هم وطناتون!! 
اگه معنی ش " نمک نشناسی" نیست چیه پس؟!!
داری می ری، برو بسلامت! حرفی نیست... هرکسی حق داره برای زندگی و اینده ی خودش تصمیم بگیره، ولی به چه قیمتی؟! به قیمت تحقیر کردن سرزمینی که تورو پرورش داده؟! تحقیر مردمی که جز احترام و قدردانی ازت کاری نکردن؟! (قبول دارم بعضیا هم نمی فهمن.. بعضیا هم سنگ می ندازن جلوی پیشرفت ادم) ولی اون اکثریتی که تو بهشون میگی هم وطناتون، همونایی هستن که هرکاری واسشون کردی برات دعا کردن که دست به خاک هم می زنی طلا بشه! 
شاید طلای امروزت، رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ، حاصل دعای ساده دلانه ی همونایی هست که تو حالا داری به چشم جهان سومی نگاهشون می کنی... که تو حالا داری رفتارهای تکراری صدها ساله شون رو که از اعتقادی خاص سرچشمه میگیره، با برچسب "خرافات" خار می شمری... 
حالا داری مردمت رو، مردمی که با اونها شکل گرفتی، خوبی ها و بدی هاشونو، زیرکی و جهالتشونو ... همه رو داری با دیده ی تحقیر نگاه می کنی... حالا فقط عینک بدبینی به چشم زدی، حالا فقط بدی ها و سیاهی ها رو می بینی... انصافه ایا؟!!!
...
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید...



داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

من هم چنان می نویسم!

نویسنده :آبانا
تاریخ:دوشنبه 17 خرداد 1395-09:37 ب.ظ

سلام فراوان بر شما اندک یاران مهربان باقیمانده!

خوبید؟! مارو نمی بینید خوشحالید؟!
قابل توجه همه ی دوستان و نوگلان شکفته که بنده هروقت هم که نمی نویسم شما انگار کنید که بنده می نویسم! چرا که بنده بر ان عهدم که هم چنان بنویسم...
این که چرا کم نویس شدم بنا به هزاران جبر زمانه بود! اول روحا اراده ی کافی جهت نگارش در ما نبود...و هم چنان نیز هم! که امشب خواستم این طلسم را شکسته  و به این بی ارادگی و سست عنصری پایان دهم! 
دوم اینکه لپ تاپ مان به طرز نفرت انگیزی با ما نساز شده است و نوشتن را بر ما سخت بنموده و از دیگر سو، نوشتن با موبایل نیز برای نوشته های طولانی نادلچسب بود!! 
پیرو نفرت انگیز شدن لپ تاب بیچاره مان و منهدم شدن شارجر و کی بوردش، ناگهان (و کاملا ناگهان!) هوس خرید تب لت نمودیم ان هم در حد مبلغی جزیی! که تا اسم تبلت بر زبانمان جاری گشت، برادرک ( برادر کوچک) فرمودند برو  surface  بخر تا لذتش را ببری! و ما در عرض یک هفته نسبت به surface  جان اگاهی یافتیم و سریع رفتیم خواستگاری! و تو یه جلسه کارو تموم کردیم و ایشون رو اوردیم خونه! و بدون کیف و کی بورد نقدا چندین برابر مبلغ اولیه، را خرج مهریه ی ایشون کردیم باشد که مقبول افتد!  و البته پولمان ته کشید! بعد از خرید، اندکی به خود امدم که این همه پول بی زبان، برای چه داده ای! و می توانستی یک ای پد بخری،  اما از انجا که کله مان بوی قورمه سبزی می دهد و دوست داریم همه انتخاب هایمان خاص باشد نه به پیروی از دیگران، به این انتخاب کاملا راضی هستم.
دوستش دارم! زیباست! هنرمند! و شیک و کارامد! (surface pro 4)
الان هم دارم با "ایشون" می نویسم!
خداوند حفظش کناد.

...
چند ماهه دلم میخواد بیام یه پست کوچولو بنویسم که به این نتیجه رسیدم که اگه بن.یامین خان با من اشنا بود می تونس یه اهنگ واسه منم بخونه! خب کسی که می تونه یه اهنگ در وصف بارانا بخونه ینی نمی تونه یه اهنگ در وصف  ابانا بخونه؟!!!
...
حالا یک پرسش:
به نظر شما به چه دلیل یک اقا می تونه اول صبح اسمس بده: ببخشید خانم دکتر! شما متولد چه سالی هستید؟! 
و خانم دکتر هم با طنز همیشگی اش جوابش را بدهد به گونه ای که طرف فکر نکند خانم دکتر دچار خیالات فانتزی گشته!
و این درحالی ست که حدس زدن سن خانم دکتر کذایی برای جنابشان اصلا سخت نبوده...
...
دوس دارم اگه اقایی اینجا رو می خونه طرز فکر اقایانه رو بگه چون نظرات خانمانه همگی مبنی بر عاطفی بودن منشا سوال بوده..
 
البته نظر خودم مخالف نظر خانم هاست اما هیچ دلیل عقلانی هم نمتونم ب جاش پیدا کنم... به هر حال سرگرمی بامزه ای شده برایمان و ایضا دست اویزی برای شوخی و خنده بین دوستان!
...
پایان.





داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 




Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات