آرام نگاه می کنم. ابرھا یکی پس از دیگری اشک ھایشان ریختند و بھ دل صاف و ھنوز
آبیِ سردشت اجازه ظھور می دھند. نوری زیبا با ملامت از لابھ لای ابرھا شروع بھ نوازش
برگ ھای نو رسیده می کنند. خروسی با دم بلند و سیاه و سبز، تاجی قرمز و پرھای پُر
پُشت سرخ رنگ از زیر تریلی تراکتور بیرون می آید. روی تپھ ی خاکی کنارش با غیرتی
خاص مستقر می شود. قلمرویش را نگاھی می اندازد و بالھای بلندش را محکم بھم میزند.
سپس با صدایی زیبا و بلند گوشم را می نوازد.
برگھای تازه باز شده با خورشید تازه از سفر برگشتھ خیلی گرم گرفتھ اند. جای بمب ھای
بعثی واضع خودشان را بھ من نشان می دھند. اما جنگل ھای سردشت مھربان تر از این
حرفھاست! حتی با گودالھای حاصل از این بمب ھا ھم دست دوستی داده اند.جامھ ای سبز، ھدیھ ای زیباست برای آن ھا. نمی دانم اما شاید این را از اطرافیانشان یاد گرفتھ اند.
دوربینم عکسی را آنچھ دیده ام بھ من ھدیھ می دهد. سرشتم، بھشتم ھست و خواھد بود...




طبقه بندی: متفرقه، 
برچسب ها: طبیعت سردشت، عکس های سردشت، سردشت، جنگل های سردشت، عکس طبیعت سردشت،  

تاریخ : چهارشنبه 13 آبان 1394 | 10:00 ق.ظ | نویسنده : محمدپوری | نظرات

  • جنوبی
  • زمستانه
  • پرشین بلاگ
  • قالب وبلاگ
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات