نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغاااا
به برم می شکند...
شکسته و ما همچنان در کف شکستنش مانده ایم...
ز ماست قصور یا ز آنان که پشتمان بودند را هرگز ندانستیم؟؟
کی آید وعده ی بر خواستن نمی دانیم ولی دانستیم...
آن انشایی که برای استادمان در خرداد 91 نوشتیم و
به ذوقشان خوش آمد هرگز عملی نمی شود...
آن پیشوندی که بر اسم ما خورده بود زمانی
هرگز رنگ واقعیت نخواهد گرفت...
بی رنگ و سیاه و سفید خواهد ماند...
تا آن گه که اخلاص شویم ز تفکر «خواستن آدما تو بند و اسیری...»
8 سال است می سازیم...
سوخته ایم و خواهیم سوخت ولی بی صدا...
به جانش کشتم
ولی به برم شکستنش!
زیباست, انتقام گرفتن
گاهی زیباتر از بخشش حتی!!
رمضانتان پرخیر و برکت
عباداتتان بی ریا و خواهشمند دعا
.: Weblog Themes By Pichak :.