باران عشق
برای اینکه بزرگ باشی،نخست کوچک بودن راتجربه کن...
دوشنبه 8 خرداد 1391 :: نویسنده : امید

سلام

به تنها ناظرهمیشگی جهان هستی





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
جمعه 17 شهریور 1391 :: نویسنده : امید
مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…!
پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"

ادامه مطلب


نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
جمعه 17 شهریور 1391 :: نویسنده : امید

روزی،گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد.گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.

روز بعد،سگی که از آن جا می گذشت،از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت.مدتی بعد،گوساله راهنمای گله،آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند.

مدتی بعد،انسان ها هم از همین راه استفاده کردند:می آمدند و می رفتند،به راست و چپ می پیچیدند،بالا می رفتند و پایین می آمدند،شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند.اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند.

مدتی بعد،آن کوه راه،خیابانی شد.حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین،از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند،سه ساعته بروند،مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود.

سال ها گذشت و آن خیابان،جاده ی اصلی یک روستا شد،و بعد شد خیابان اصلی یک شهر.همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند،مسیر بسیار بدی بود.

در همین حال،جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران،راهی را که قبلا باز شده،طی کنند،و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 14 شهریور 1391 :: نویسنده : ارینب

می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟

چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره.

بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.

 

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 14 شهریور 1391 :: نویسنده : امید

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
                                                    گر جان بشود مهر تو از دل نشود               
افتاده ز روی تو در آیینه دل
                                                    عکسی که به هیچ وجه زایل نشود

یا رب نظری بر من سرگردان کن
                                                      لطفی بمن دلشده حیران کن                     
با من مکن آنچه من سزای آنم
                                                    آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 14 شهریور 1391 :: نویسنده : امید

سلام به همه دوستان

 یه مدت حال و روز خوشی نداشتم و توی نت نمی امدم  خیلی دلم برا تون تنگ شد بود ؛ اما امدم حالم خوب نشد که هیچ بد تر خیلی بدتر شد درست همه گرفتاری ها و مشغله کاری خودش دارن اما تا این حد بخدا خیلی بامعرفتین...





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 14 شهریور 1391 :: نویسنده : امید

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است....



فریدون مشیری






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 14 شهریور 1391 :: نویسنده : امید

حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
 


قیصر امین پور

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
دوشنبه 30 مرداد 1391 :: نویسنده : ارینب

دلتنگی ..

خوشه انگور سیاه است..

لگد کوبش کن

لگد کوبش کن

بگذار ساعتی سر بسته بماند ..

مستت میکند اندوه...





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
دوشنبه 30 مرداد 1391 :: نویسنده : ارینب

یک  چیزهایی هست ...

که نمی­شود به دیگری فهماند ...

نمی­شود گفت ...آدم را مسخره می کنند!...

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
شنبه 28 مرداد 1391 :: نویسنده : امید

چه جوری شد نمی‌دونم که عشق افتاده به جونم
خودت خونسردی اما من، نه اینطوری نمیتونم

دارم حس میکنم هر روز به تو وابسته‌تر میشم
تو انگاری حواست نیست دارم دیوونه‌تر میشم

یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم

بگو با من چیکار کردی که اینجور درب و داغونم
نه گریونم نه خندونم مثل موهات پریشونم

من از فکر و خیال تو همش سردرد می‌گیرم
سر تو با خودم با تو با یه دنیا درگیرم

یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
چهارشنبه 25 مرداد 1391 :: نویسنده : امید
کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد،......

ادامه مطلب


نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 24 مرداد 1391 :: نویسنده : امید
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست........

ادامه مطلب


نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 24 مرداد 1391 :: نویسنده : امید

الهی!خواندی تاخیر کردم.فرمودی،تقصیر کردم.عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم.اگر گوییم ثنای تو گوییم.اگر جوییم رضای تو جوییم.
الهی!گفتی کریمم،امید بدان تمام است.تا کرم تو در میان است،نا امیدی حرام است


خواجه عبدالله انصاری






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
سه شنبه 24 مرداد 1391 :: نویسنده : امید

دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوش‌بو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شب‌بوست،
نه، هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...




قسمتی از شعر مسافر سهراب سپهری





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
دوشنبه 23 مرداد 1391 :: نویسنده : ارینب

این روزها به جای "شرافت "از انسانها..

فقط "شر" و "آفت "میبینی!..

وقتی کسی اندازه ات نیست ..

دست به اندازه ی خودت نزن..





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


( کل صفحات : 11 )    ...   4   5   6   7   8   9   10   ...   
صفحات جانبی
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

.

 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات