کلبه خاطرات من

خدایا شکرت بابت همه چی 

دیشب با همسرم برای اولین بار  تو بالکن خونمون خوابیدیم هوا خنک و دو نفره بود 
بغل همسرم یه دنیا ارامش بهم میده  
محکم میچسبم به سینش
 فقط کافیه خوابش ببره و  دستاش که حلقه زده به دور بدنم شل بشه
بیدارش میکنم میگم محکم بغلم کن 
بنده خدا رو چندین بار تو یه شب   بیدارش میکنم 

قراره جمعه با مادر شوهرم بریم استخر 
یه بار با هم رفتیم استخر  خوش گذشت 

بچه داداشش نزدیک دو سالشه بهم میگه زن عمو  
وقتی صدام میکنه زن عمو زن عمو  یه حس خیلی  خوبی  دارم 

شکر خدا تو این یک سال پس انداز خیلی خیلی خوبی داشتم  نتیجه زحمتامو دارم میبینم 
هر روز شیف  و خستگی ولی به نتبجه اخرش می ارزه 
دغدغه جهیزیه خریدنم خیلی کم شده 

دو روزه سر درد خیلی شدیدی دارم که اصلا خوب نمیشه احساس میکنم تو مغزم رطوبته
احساس سنگینی  سر دارم 

داداشمم امروز رفت سربازی  مرخصی 10 روزش تموم شده بود 

یادمه پارسال تو یه پستی نوسته بود م ارزو میکنم خواهرم تخصص قبول بشه . که نشد 
داداشمم فوق قبول بشه اونم نشد
داداش کوچیکمم تیزهوشان قبول بشه خدارو شکر کوچیکه روسفیدمون کرد 

  





نوشته شده در تاریخ سه شنبه 5 خرداد 1394 توسط شلیل
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب

آخرین مطالب

نویسندگان

آمار سایت



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات