پنجره واژه ایست زندانی، بین دیوارها اسیر شده

آنقدر مانده سینه ی دیوار، تا که غمگین و گوشه گیر شده

 

پنجره پوستش ترک خورده، شیشه هایش کثیف و لک خورده

ابر! باران نبار، بی انصاف ... تا نبیند چه قدر پیر شده

 

پنجره گفته بود می خواهد رابط ما و آسمان باشد

سالها بسته مانده از آنروز، بسته و خسته و حقیر شده

 

پنجره گفته بود از دیوار خواسته بگذرد همین یکبار

گفته با خنده در جوابش که: او برای همین اجیر شده

 

پنجره از اصالتش دور است اشکهای ستاره ها شور است

پشت قاب همیشه  بسته ی او آسمان طرحی از کویر شده

 

دیشب از پنجره شنیدم او قصد دارد که خودکشی بکند!

دیگر از این همیشه در تکرار ، دیگر از زندگیش سیر شده

 

پنجره قصد خودکشی ... اما ، خود او خوب خوب می داند

سر به دیوار و سنگ هم بزند ، دیگر از او گذشته دیر شده

 

پنجره سالهاست زندانیست، سالیانست رو به ویرانیست

دیگر از او گذشته ... دیر شده، پنجره ... پنجره اسیر شده



تاریخ : چهارشنبه 8 آبان 1392 | 08:53 ب.ظ | نویسنده : روحی . | نظرات
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات