تاریکم ای یلدا ، مهتاب می خواهم
لب تشنه ام ای اشک ، سیلاب می خواهم
در حسرت موجم ، باران کفافم نیست
درمان درد من ، باران نم نم نیست
باران نم نم نیست
پس تشنه می مانم ، غرق پریشانی
تا آسمان ها را بر من بگریانی
بر من بگریانی
چشم من از وقتی با عشق تو تر شد
آیین من این بار ، آیینه ای تر شد
پیدا شو ای مرحم بر زخم پنهانم
تا صبح دیدارت ، بیدار می مانم
بیدار می مانم
پس تشنه می مانم ، غرق پریشانی
تا آسمان ها را بر من بگریانی
در من بگریانی
با من بمان ای تو خوب، ای یگانه
برخیز، برخیز، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بیتو گم میکنم راهِ خانه.
با من سخن سرکن ای ساکتِ پر فسانه
آیینهی بیکرانه.
میترسم ای سایه، میترسم ای دوست،
میپرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشمِ کدامین سگِ صرعیِ مست
این ظلمتِ غرقِ خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کردهست؟
ای کاش میشد بدانیم
ناگه غروبِ کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کردهست؟
هشدار ای سایه ره تیرهتر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر به من تکیه کن، ای من، ای دوست، امّا
هشدار کاینسو کمینگاه وحشت
وآن سو هیولای هول است
وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه، ناگه دلم ریخت، افسرد، افسرد
ای کاش میشد بدانیم
ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟
استاد اخوان ثالث