ماه وقتی در شب موهای تو گم می شود
کاروانی بین ابروهای تو گم می شود
ناخدا هر قدر دریا را بلد باشد شبی
کشتی اش در موج گیسوهای تو گم می شود
وحشتم از مرگ خیلی کمتر است از لحظه ای
که سری بر روی زانو های تو گم می شود
کاروان سالار من! زنگ شتر های عرب
لای آواز النگو های تو گم می شود
مانده ام یا آسمان در چشمهایت مخفی است
یا زمین در بین بازوهای تو گم می شود