تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم...
نویسنده :آبانا
تاریخ:چهارشنبه 6 مرداد 1395-06:28 ب.ظ
محض اطلاع بگم که اقای دو، با سماجتی مثال زدنی داره گوی سبقت رو از رقیب میبره... رقیب کلا به حاشیه رفته! به قول "مری" اقای دو و خانواده ش, تلاش و پشتکارشون بی نظیره و اگه چیزی رو هدف بگیرن قطعا بهش دست پیدا می کنن حتی اگه تو باشی!

بس که اقای دو ظاهرش جدی هست، ابراز علاقه ش بامزه تره!
...
بگذریم!
یه چی خنده دار! ما چند روز مرخصی بودیم و البته وقتی هم هستم هرروز دیر میرم سر کار!
دیروز که رفته بودم از اتاق همکار دیدم جناب رییس تو حیاط پشتی داره راه میره و خم میشه رو زمین و بعد با یه حرکت شبیه پرتاب سنگ، اتاق منو نشونه میره!! یکم دقت کردیم با همکار، دیدیم جدی جدی داره رو زمین سنگ پیدا می کنه و پرت می کنه سمت پنجره ی من!!!
منو همکار از ایین صحنه مرده بودیم ازخنده!
اون فک میکرد هنوز نیومدم چون کرکره اتاقم پایین بود و من مستقیم رفته بودم اتاق همکارم! همکار هم سرشو از پنجره بیرون کرده بود میگفت خاتم دکتر زنگ زده گفته امروزم نمیام!! و اون باشدت بیشتری سنگ میزد!! دقیقا عین پسربچه های تخس!!




امروزم باز دیر رفتم این بار به بچه های پذیرش گفته بود ابانا نیومده؟ گفته بودن هنوز نه! گفته بود داشتم با پاره اجر می زدم به پنجره ش! حالا پاره اجر اغراقه ولی واقعا خنده داره که حوصله ش میشه هرروز اون همه راه بره یاط اون ور و سنگ بزنه و بیاد! از شانسشم هیچوقت تو اتاق نیستم!!

خواهرم میگفت خب صحا زود برو که سنگت نزنه!!! گفتم من حاضرم با توپ و تفنگ با اتاقم حمله کنه ولی صبحا دیر برم!!! ینی ما همچی ادم تنبلی هستیم!!!




نظرات()