عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت...
نویسنده :آبانا
تاریخ:جمعه 8 مرداد 1395-09:56 ب.ظ
کامنتهای این هفته نسبت به اون دو اقا منو به این نتیجه رسوند که نوشتنم کار اشتباهی بود... نباید از اونا می نوشتم درواقع قصدم مشورت گرفتن نبود فقط میخواستم حس و حال خودمو بنویسم... و اون سوال اخر که حدس میزنید بالاخره کیو انتخاب میکنم صرفا یه سوال طنز بود نه اینکه بخوام بگین کیو انتخاب کنم.
البته از لطفتون و از دقتی که کردین و نظراتی که گذاشتین ممنونم... اما خیلی زود حس کردم حق مطلب ادا نشده بخصوص درباره اقای یک. از نظراتی که درباره ش خوندم که وسواسیه، مشکوکه، مرموزه وووو راستش خوشحال نشدم... اون پسر مودب و خوش برخورد و خوش فکری که من دیدم فقط تفاوتش این بود که دقت بیشتری داشت نسبت به دیده ها و شنیده هاش... من درست شبیه این ادم رو قبلا توی یکی از رزیدنتهامون دیده بودم... که حتی بهش هم گفتم منو یاد اون اقای دکتر می ندازی... و اون اقای دکتر یادمه که می گفت واسه این که به اینجا برسه چه کارهایی کرده بود (که جای گفتنش نیست) . فقط میخوام بگم نمشه کسی رو فقط به صرف اینکه نگاه متفاوتی از ما داره مشکوک بدونیم... باید بگم امشب به اقای یک پیام دادم که از ادامه ی اشنایی منصرف شدم.. و اون زنگ زد و علتشو پرسید. و خیلی محترمانه باز نگاه مثبتشو نسبت به من گفت و گفت که از اشنایی مون خوشحاله و به تصمیمم احترام می ذاره.
راستش حس کردم باید بیام و از کسی که شما نمیشناسیدش، و نوشته های ناقص من بار منفی نسبت بهش ایجاد کرد، دفاع کنم.
من ممکنه از چیزهای خیلی ساده ای خوشم بیاد تا جذب کسی بشم (مثلا خنده! میدونی که الی!
) اما نهایتا واسه انتخابام خیلی دقت می کنم که به بیراهه نرم. مسلما تا تمام قلبمو یا اکثریت قلبم از مهر چیزی یا کسی پر نشه سمتش نمی رم... اگه یادتون باشه قبلا گفتم دل رو به عقل ترجیح میدم... اما دل رو راحت وارد بازی نمی کنم.

امیدوارم از حرفام ناراحت نشین. خودم میدونم مقصر خودم بودم که نوشتم و بد نوشتم ووو
سبز باشید.

نظرات()