نام:بریت ماری اینجا بود.
نویسنده:فردریک بکمن(نویسنده ی کتاب مردی به نام اوه)
مترجم:فرشته افسری
سال انتشار:بهمن ماه سال 1395
تعداد صفحه ها:448
داستان این کتاب از این قراره که بریت ماری زن میان سال و وسواسی و همینطور بسی مقرراتیه، اون به واسطه ی کاری که اداره ی کاریابی براش در نظر گرفته با بورگ آشنا میشه، شهری که به غیر از یه پیتزایی و فوتبال هیچ چیز دیگه ای نداره...
فردریک بکمن این کتاب و تقدیم به مادش کرده و توی صفحه اول کتاب نوشته:
تقدیم به مادرم که همیشه حواسش بود که من غذا توی شکمم و کتاب توی کتابخانه ام داشته باشم.
با اینکه این کتاب نقاید زیاد خوبی نداشت اما به نظر من یکی از بهترین کتابایی که خوندم.
شما هم حتما حتما بخونیدش^^
کتاب "بریت ماری اینجا بود" به ما نشون میده که برای خودمون زندگی کنیم و دست از رویا هامون برنداریم،
نه اینکه همه رو فراموش کنیم و فقط به هدف خودمون فکر کنیم، نه! "بریت ماری اینجا بود" میخواد به ما بفهمونه که در کنار اینکه با خانوادمون هستیم و برای اونا ارزش قائلیم، برای خودمون هم وقت بزاریم و هدف هامون و دنبال کنیم و به خودمون برسیم.
فقط خودمون و محدود به یکجا نکنیم و تو اجتماع باشیم، اهمیتی هم به حرف دیگران ندیم و کاری که خودمون میدونیم درسته رو انجام بدیم، تا چیزای بیشتری یاد بگیریم و به چیزای زیادی پی ببریم
"بریت ماری اینجا بود" به ما یاد میده زندگی کنیم، نه برای دیگران...
برای خودمون.
من این کتاب و با اینکه صفحه هاش زیاد نبود تو چند ماه خوندم، چون وقتی شروع به خوندنش کردم قشنگ وسط مدرسه و امتحانا بود و تنها موقعی که وقت میکردم بخونمش نیم ساعتی بود که تو اتوبوس مینشستم تا از مدرسه به خونه برگردم.
آخی، یادش بخیر...
میرفتم صندلی آخر اتوبوس که پنجره داشت مینشستم و کتاب میخوندم و بقیه رو هم به عنم میگرفتم/:...چون ایستگاه منم ایستگاه آخره آخر بود وقتم برای خوندن کتاب بیشتر میشد.
بعضی اوقاتم که ام پی تری پلیرم (از اسمش متنفرم:|) و با خودم میبردم مدرسه آهنگم گوش میدادم، توی سرما...توی گرما...توی بارون...کلا صندلی آخر اتوبوس برای من پر خاطرات خوش و رنگ و رنگه...
برای همین کتاب بریت ماری اینجا بود و خیلی دوست دارم...البته کتابای دیگه ای هم توی این خاطرات خوشم سهیم بودن...مثل کتاب قلعه ی متحرک هاول و کتاب عنکبوتی ها (توی پستای بعدی هر دو رو معرفی میکنم)...خلاصه دورانی بود ننه:")
عشق برای همه نباید با آتش بازی و ارکستر سمفونی همراه باشد، این به نظرم کاملا عادیه. عشق برای خیلی از ماها می تونه چیز دیگه ای باشه. چیزی که منطقیه!
|