دوستت دارم اما، نه مثل سابق!
احساس می کنم دیگر دارم عادت می کنم که تورا دوست داشته باشم
ببخش اما، دست خودم نیست؛ تقصیر توست که انقدر نیامدی تا، آن شوق و اشتیاق همیشگیم را از دست دادم.
دارم عادت می کنم به این جای خالی!
خیالت راحت.
کلافم را سرانداختم، دارم برای هردویمان رویاهای قشنگ می بافم. کل زمستان را سرگرمم.
دوستت دارم اما، ببخش! عادت و عشق کلی با هم تفاوت دارند و من، قول می دهم دوستت داشته باشم
من عادت کردم منتظرت باشم. اینکه تو کنارم باشی، همه چیز را بهم میزند پس، از تو می خواهم که زودتر بروی.
من عادت کردم که دوستت داشته باشم و تو، فرسنگها از من دورباشی!
من دست از عادتم برنمی دارم و تو هم قول بده، زودتر از اینجا بروی تا، دوباره همه چیز بشود مثل سابق.
تو دور باشی و من، طبق عادت قدیمیم، دوستت داشته باشم البته شاید!!
احساس می کنم دیگر دارم عادت می کنم که تورا دوست داشته باشم
ببخش اما، دست خودم نیست؛ تقصیر توست که انقدر نیامدی تا، آن شوق و اشتیاق همیشگیم را از دست دادم.
دارم عادت می کنم به این جای خالی!
خیالت راحت.
کلافم را سرانداختم، دارم برای هردویمان رویاهای قشنگ می بافم. کل زمستان را سرگرمم.
دوستت دارم اما، ببخش! عادت و عشق کلی با هم تفاوت دارند و من، قول می دهم دوستت داشته باشم
من عادت کردم منتظرت باشم. اینکه تو کنارم باشی، همه چیز را بهم میزند پس، از تو می خواهم که زودتر بروی.
من عادت کردم که دوستت داشته باشم و تو، فرسنگها از من دورباشی!
من دست از عادتم برنمی دارم و تو هم قول بده، زودتر از اینجا بروی تا، دوباره همه چیز بشود مثل سابق.
تو دور باشی و من، طبق عادت قدیمیم، دوستت داشته باشم البته شاید!!