هوایی شده ام !

آری هوای تو بدجور مرا هوایی می کند

هوایی هوای نفسهایت

و هوایی دستهای مهربانت ...

و آن لبخند عمیق به ژرفای آسمان دلت ...

و هوایی دلی که دل من،

حتی در این فاصله،

برایش می تپد

و من میدانم،

دلم

هوای دلت را دارد....

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


تاریخ : یکشنبه 30 تیر 1392 | 06:48 ب.ظ | نویسنده : zahra | نظرات

مشکل از مانیست . مشکل از افسانه هاییست که از کودکی برایمان تعریف می کردند . از همان موقع هم درگوشمان می خواندند : یکی بود . یکی نبود .

انگار می خواستند از همان کودکی بفهمیم معنی بودن ها و نبودن ها ... آن که بود خدا را داشت و آن که بند وخدا پشت و پناهش. و طفلک کلاغ بیچاره ای که تا آخر پای قصه می ماند و باز هم به خانه ی اخری نمی رسید .

می بینی!   افسانه ها از همان ابتدا نامرد بودند، پس چرا ما دنبال ساختن افسانه ها بودیم؟!

مشکل از ما نیست وگرنه من از هفت خوان رستم هم گذشتم . بی هوا به دل آتش زدم . به امید مثل های قدیم که می گفتند : آخر شاهنامه خوش است .

آن روزها انگار ضرب المثل ها هم دروغ می گفتند . ما که به این بودن ها و نبودن ها عادت کردیم . آن زیرگنبدی که ابتدای داستان می دانستیم کبود است.



تاریخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | 09:50 ب.ظ | نویسنده : zahra | نظرات
.: Weblog Themes By VatanSkin :.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات