آب و آتش
دروغ
چند روزی بود تو گلوم مونده بود.از خودم بدم میومد.امروز بهش گفتم
ناراحت شد.گناه داشت.تو مغازه بودم.اشک تو چشام جمع شد.گفت دیگه نمیخوامت.دلم واسش میسوزه.بهش بد کردم.میخوام واسش یه کاری کنم تا یادش نره من کی بودم.فقط بین خودمو خودشه.دوسش دارم
یکشنبه 17 مرداد 1389 |
نظرات ()
درباره وبلاگ
موضوعات
قصه های زندگی
حرفهای دلم
روزانه
نویسندگان
افرا
دریا
آرشیو مطالب
شهریور 1389
مرداد 1389
مطالب اخیر
درک نمکنی چرا؟؟؟؟؟
دلمو شکستی
عشق
به خدا کم آوردم...
ماه رمضان ماه دلها
سردر گمی
دروغ
مجازات کدامین گناه؟؟؟؟؟
جفا نکردم
معرفت
مالکیت انسان ها
خیلی دلم گرفته...
اینقدر نپیچون!!!
جلسه اینترنتی
اولین حرف
پیوند ها
پیوندهای روزانه
هر چی میخوای بخر
عاشق تنها
دلنوشته سعید
عاشق پیشه
دلتنگی
بوی عشق
دورنگی
نظر سنجی
بیشتر از کدام مرورگر استفاده می کنید؟
IE
Fire Fox
Crom
Opera
آمار سایت
بازدیدهای امروز :
نفر
بازدیدهای دیروز :
نفر
كل بازدیدها :
نفر
كل مطالب :
عدد
امكانات جانبی
RSS 2.0
Blog Skin