Banooyeshomali
درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : ماتیسا
نویسندگان
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

ژاپن موزیک
شنبه 7 اردیبهشت 1398 :: نویسنده : ماتیسا


نامه‌ی عاشقانه‌ی بسیار خواندنی از زن جوانی که حدود صد سال پیش شوهرش جهت تحصیل به خارج رفته است.


بسم المعطّرٌ الحبیب

تصدقت گردم،
دردت به جانم،
من که مُردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده، زن جماعت را کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار و بگذار نکُشد، همین بی‌همدمی و فراق می‌کُشد.

مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد.

پری‌دُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌‌چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده!

حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.

اوضاع مملکت خوب نیست؛
کوچه به کوچه مشروطه‌‌چی چنان نارنج‌‌هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادی‌خواهی، داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک!

دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشته‌اید و شب به شب بر گیس می‌مالیم!

سَیّدمحمودجان،
مادیان یاغی و طغیان‌گری شده‌ام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌کند و نه قند و نوازش بیگم‌باجی.

عرق همه را درآورده‌ام و رکاب نمی‌دهم، بماند که عرق خودم هم درآمده.

می‌دانید سَیّدجان،  
زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک‌ جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد.
دلِ بی‌صاحاب، زود نخ‌کش می‌شود،
چروک می‌شود،
بوی نا می‌گیرد،
بید می‌زند.
دلْ ابریشم است.

نه دست و دلم به دارچین‌نویسی روی حلوا و شُله‌زرد می‌رود، نه شوق وَسمه و سرخاب و سفیدآب داریم.

دیروزِ روز بیگم‌باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز.
حق هم دارد، وقتی آن که باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشم‌مان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر.
به قول آقاجانمان، دیده را فایده آن است که دلبر بیند.

شما که نیستید و خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیرزمین مطبخ و زهرماری نشود کار خداست.
چلّه‌ها بر او گذشته،
بر دل ما نیز.

عمرم روی عمرتان آقا سَیّد،
به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم، ولی به واللّه بس است،
به گمانم آن‌قدری در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموخته‌اید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید.

به یزد مراجعت فرمایید و به داد دل ما برسید،
تیمارش کنید و بعد دوباره برگردید.
دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد و شیشهٔ عطری که رو به اتمام است.

زن را که می‌گویند ناقص‌العقل است،
درست هم هست؛
عقل داشتیم که پیرهن‌تان را روی بالش نمی‌کشیدیم و گره از زلف واکنیم و بر آن بخُسبیم.

شما که مَردید،
شما که عقل‌تان اَتّم و اَکمل است،
شما که فرنگ‌دیده‌اید و درس طبابت خوانده‌اید،
مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقص‌العقل چه کند؟

تصدّقت پری‌دُخت
بوسه به پیوست است.

 حامد عسکری
پریدخت ؛مراسلات پاریس_طهران





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 10:39 ق.ظ
السلام علیک یا بانو...
ماتیسا سلام علیکم ورحمته الله و برکاته
شنبه 21 اردیبهشت 1398 07:02 ب.ظ
دوس نداشتی تایید کنی درسته؟

درک میکنم...مردم فقط به به چهچه رو میپسندن
ماتیسا شما همیشه یک تنه به قاضی میری
هر طور که دلت میخواد فکر کن
شنبه 21 اردیبهشت 1398 05:31 ق.ظ
روزگارت بر مراد
روزهایت شادِ شاد
آسمانت بی غبار
سهم چشمانت بهار
قلبت از هر غصه دور
بزم عشقت پر سرور
بخت و تقدیرت قشنگ
عمر شیرینت بلند
سرنوشتت تابناک
جسم و روحت پاکِ پاک
ماتیسا
جمعه 20 اردیبهشت 1398 10:25 ق.ظ
مکث_امروز

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که وقتی به یک کسی خوبی کردیم و خوبی کردیم و خوبی کردیم، روزی‌ که یکهو خوبی نکنیم ما از نظر او آدم بدی هستیم!

شما نمی‌توانید بگویید، من ده بار به یک کسی خوبی کردم، بار یازدهم که نخواستم یا نتوانستم کاری برایش انجام دهم چرا از نظر او من آدم بدی شدم؟
و چرا یک کسی که هیچ‌کاری برای آن شخص انجام نداده است در نظر او از من بهتر است؟

باید پذیرفت که این ویژگی انسان است! شما وقتی بچه‌ی همسایه‌تان را بیست دفعه نگه دارید و روز بیست‌و‌یکم بگویید من خودم وقت دکتر دارم و نمی‌توانم امروز بچه‌ی شما را نگه دارم، آن همسایه می‌تواند با شما بد شود درحالی‌که با همسایه دیگر که هیچ‌وقت بچه‌اش را نگه نداشته است خوب است!

آدمها را متوقع بار نیاورید که به قول معروف لطف بیش از حد یک روز می‌شود وظیفه!


دکتر هلاکویی

─┅─═
ماتیسا
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1398 04:56 ق.ظ

سلام .. ..
صبح تون سرشاراز عشق و امید

طعم لحظه هاتون عسل

لبخندتـون همیشگی

و زنـدگیتون پـراز

زیبایی و آرامـش

آخرین صبح هفته تون دلپذیر
ماتیسا سلام روز شما بخیر و شادی
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 05:04 ب.ظ
ماه
رحمت
و برکت
ماه
عبادت
خدا
ماه
آمرزش
گناهان
برشما
عزیزان
گرامی
مبارک
بــــــاد

ماه رمضان مبارک باد

طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق تعالی .

شاد و سلامت باشید همیشه ...
ماتیسا
دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 05:21 ق.ظ
زندگی شیرین است
مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی زیبایی است
مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تک تک این ساعتهاست
زندگی چرخش این عقربه هاست
سلام.صبح شما بخیر.....
ماتیسا سلام
روز شما بخیر
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 09:40 ب.ظ
می گریزم زین دغلکاران دنیا می گریزم
تا نیابندم دگر گم کرده جا پا می گریزم

تاب سنگ هرزه چشمان را در این گلشن ندارم
چون تذرو از لابه لای شاخ گلها می گریزم

این دل زود آشنا را می کشم در بند عزلت
دورتر هر جا ز مردم دیدم آنجا می گریزم

چشم تا کی بر در و در انتظار بی وفایان
تا نریزم دیگر این اشک تمنا می گریزم

یک شب آخر باغبان خوابش برد با ناله ی من
زین قفس آهسته چون مرغ شکیبا می گریزم

چند روز زندگی این قدر بد نامی نخواهد
تا نگشتم در جهان زین بیش رسوا می گریزم

در کنار دوستان از بس که دیدم نامرادی
دیگر از هر سایه چون آهوی صحرا می گریزم

جز بلا زآمیزش این ناسپاسان بر نخیزد
یا شوم پنهان به کنج خلوتی یا می گریزم

بس که ترسیده است چشمم از فسون تنگ چشمان
هر کجا بینم نگاهی گرم و گیرا می گریزم

در قیامت همچو روی آشنایان را ببینم
در پناه سایه ی دیوار حاشا می گریزم

سخت پنهان گشته ام در موج طوفانزای هستی
همچو گوهر روزی از آغوش دریا می گریزم

چشم هم گر خواست بگریزد ز ترس خلق دیدن
گویمش همره نخواهم برد تنها می گریزم

می گریزم با امید بر نگشتن سوی مردم
هر چه زشتی دیدم از این خلق ، زیبا میگریزم


یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 09:26 ب.ظ
سلام مهربان ماتی السلطنه
خوبی عزیزم؟
حلول ماه مبارک رمضان رو بهت تبریک میگم
الان نمیدونم چه بر و‌بویی آشپزخونه راه انداختی دیگه
ماتیسا سلام بر خوشگل خانم جنوبی
بر شما هم مبارک باشه عزیز
نماز روزه هات قبول
نه که شما بیکار نشستی الان ؟؟؟
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 05:32 ق.ظ
چنین نامه ی تحقیر امیزی حالتو خوب میکنه؟عجب


همین کلمه ناقص العقل زشت ترین کلمه ای هست که تو این نامه بکار برده شده
ماتیسا این که چه چیزی حالم رو خوب میکنه کاملا یه مساله ی شخصیه
کاش درک میکردی که این روزا آدما خسته تر از اونی هستن که بخوان خودشون و حس و حالشون و افکارشون رو برا بقیه توضیح بدن
فکر نکنم همچین هم مساله ی پیچیده ای باشه که یه همچین نامه ای یه حس خوبی به یک نفر بده
میشه لطفا برا هر مساله ی ریز و درشت زندگی فلسفه بافی نکنی
گاهی این فلسفه بافیها گند میزنه به هر چه حس و حال خوبه
بیشتر از این هم توضیح نخواه از من لطفا
چون تنها چیزی که این روزا اصلا حال و حوصله ش رو ندارم کل کل کردن با دیگران سر اختلاف نظر و اختلاف سلیقه و اختلاف عقیده ست
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 05:27 ق.ظ
الهی در این صبح که نوید بخش امید و رحمت توست
هر آنکه چشم گشود
قلبش سرشار از امید
و زندگی‌ اش سرشار از رحمت و برکت تو باد
صبحتون پر از لطف خداوند
ماتیسا صبح شما هم بخیر
شنبه 14 اردیبهشت 1398 05:46 ب.ظ
سلام بر خواهر گرانقدرمان خوبی؟ عصرتون بخیر
شاد وسربلند باشید
ماتیسا سلام بر داداش استاد ما
سلامت باشین استاد
شنبه 14 اردیبهشت 1398 05:42 ب.ظ

فرق ثروتمندان با فقرا در این است که:
ثروتمندان همه پول شان را سرمایه گذاری می کنند و بقیه را خرج می کنند
ولی فقرا همه پول شان را خرج می کنند و بقیه را سرمایه گذاری می کنند

ماتیسا دقیقا
شنبه 14 اردیبهشت 1398 05:07 ب.ظ
سلام...
کلا رفتی توی باغ ، وب و نت رو رها کردی هااااا..
ماتیسا چه کنیم دیگه
الانشم یه هویی مهدیه ازم تقاضا کرد بچه ها پیشم بمونن نرفتم باغ و صحرا و اومدم خونه مهدیه
وگرنه الانشم میبایست زیر درخت نارنج باغات روستا بودم ههههههههه
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1398 11:12 ب.ظ

شعر زیبای و بدون نقطه


دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر دارد
که هر کس در هوس گردد مراد دل هدر دارد

درا در کوی دلداری که گردی محرم دلها
دلی کو گرد او گردد همه در و گهر دارد

اگر درد دلی داری مگو در مسمع هر کس
ره او رو سوی او رو که در هر کو دری دارد

هوای وصل او داری اگر در سر، سحرگه رو
که هر کس وصل او را در دعاهای سحر دارد.

ماتیسا
عالی بود
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1398 05:10 ق.ظ

امروزتان گلباران
میتوان هرروز وهرشب
روی لب،لبخند داشت
میتوان باکهکشانِ این جهان
پیوند داشت
با امیدوعشق؛
دنیاجای خوبی میشود
میتوان هرلحظه
رویاهای بی مانند داشت!
سلام دوستان
وجودتون سلامت
لحظه هاتون شاد و
زندگی تون پراز محبت
ماتیسا
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 05:23 ق.ظ
دوستان مهربون

الهی حال دلتون قشنگ
روزهای عمـرتون شـاد و خوشـرنگ
ساعتهای شادیتون طولانی زندگیتون پرازعطر خوش خوشبختی
و ساز روزگارتون چو قناری زیبا و خوش صدا باشه
ماتیسا سلام دوست ناشناس
سه شنبه 10 اردیبهشت 1398 09:40 ق.ظ
یه روزایی تو زندگیمون هست که هیچ
اتفاق خاصی نمیفته!

مابه این روزا
میگیم .....
تکراری...
ولی حواسمون نیست
که
میتونست اتفاقهای بدی بیفته!



ماتیسا
سه شنبه 10 اردیبهشت 1398 05:24 ق.ظ

صبح یعنی یک ســـلام ناب ناب 
صبح یعنی دست دادن با آفتاب
صبح یعنی عطر خــوب رازقی 
صبح یعنی حس خوب عاشقی
 

یادت نره که امروز شکرگزار باشی، چون خدا یادش نرفت که امروز صبح بیدارت کنه...
ماتیسا امید که همیشه به یاد داشته باشیم
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 09:27 ب.ظ
حكایت

آورده اند: وزیر هرمز ساسانى به وی نامه فرستاد كه بازرگانان دریا، بار جواهر بسیار آورده اند و آن را به صدهزار دینار از برای پادشاه خریده ام.
شنیده ام كه پادشاه آن را نمی خواهد. اگر راست است، فلان بازرگان به صدهزار دینار سود می خرد.
هرمز جواب نوشت كه صدهزار دینار و صد هزار چندان پیش ما قدری ندارد. چون ما بازرگانی كنیم، پادشاهی كه كند؟

بهارستان_جامی
ماتیسا
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 11:11 ق.ظ
نمیدونم این نامه حقیقت داره یا ن
ولی از نگاه انسانهای امروزی و مخصوصا خانمها ...همچین لحنی بسیار اهانت امیز و زشت و قرون وسطایی هست

اگر حقیقت داشته باشه نشون میده دیدگاه خانمها در طی یک قرن چقدر تفاوت پیدا کرده و چقدر مردسالاریه مزخرف اون دوران به زن سالاری و فمینیست مزخرف این دوران تبدیل شده
این نامه رو جلو یه دختر هیجده ساله امروزی بخونی چنان بزنه تو گوشت که اسم خودتم یادت بره...البته حق هم داره بزنه
نامه ای بسیار عاشقانه ولی توام با خودتحقیری
ماتیسا من به کاری به فلسفه ی چرایی و چطوری نویسنده ی نامه و مخاطب آن ندارم
فقط از خوندن متن این نامه حس خیلی قشنگی گرفتم دلم خواست مطرحش کنم تو وبلاگم شاید دوستان هم حس و حال بنده رو پیدا کرده باشن
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 11:05 ق.ظ
یاد باد آن روزگارانی که این دوران نبود
دور دور ناکسان و ناجوانمردان نبود

هر کجا میرفتی از پاکی نشان مییافتی مردمان را لکه های ننگ بر دامان نبود

این قدر نیرنگ باز و نانجیب و بد گوهر وین همه گول و ذلیل و ابله و نادان نبود

تا که خشمی شعله ور میشد جهان را میگداخت
بندیان خشمگین را بر جگر دندان نبود

هیچ دژخیم از قساوت بهره تا این حد نداشت
بی گناهان را به دار آویختن آسان نبود

زخم ها را مرحمی بود و به شب ها همدمی
شام تنهایی دراز و درد بی درمان نبود

هر کسی مردانه میآمد به میدان نبرد
بر فراز نیزه های این و آن قران نبود

مردم دیندار و با ایمان به خلوت میشدند
با فریب دین و ایمان این همه دکان نبود

اقتدا میکرد هر کس بر دل بیدار خویش مفتیان را مفت خواری تا بدین میزان نبود

راستی را آشکارا میتوانستند دید
در پس هر پرده رد پایی از شیطان نبود

بود آبادان سراسر سرزمین آریا
هر طرف آشفتگی و وضع بی سامان نبود

در میان مرز، میجستند استقلال را
مرزبندی بهر برپا کردن زندان نبود

مردم ایران به پاکی شهره بودند و شریف
این همه نامردمی در برخی از ایشان نبود

مرد و زن را چشم و گوشی باز بود و دانشی خلق همچو گله دنباله روو چوپان نبود

امتیاز برتری را آدم ممتاز داشت
هر کسی که میرسید از راه او سلطان نبود

نام ایران افتخاری بود بر ایرانیان
هیچ دولت مایه ی بدنامی ایران نبود

نام ایران لرزه بر اندام دنیا میفکند
دست و پای ما ز هول اجنبی لرزان نبود

یاد باد آن روزگارانی که ایران دوستان
در وطن بودند و ایشان را غم هجران نبود
ماتیسا
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 11:05 ق.ظ
سلام خوبی خوشی خواهری
چه زیباست عشق
وزندگی توام با عشق
عشق ریل روان زندگی است
ماتیسا سلام داداشم
ممنون از حضور سبزت
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 06:54 ق.ظ
در مکتب خانه های قدیم فقط آموزش خواندن برای دختران مجاز بوده و دختران نباید نوشتن یاد میگرفتن !

و معروف بوده « دختر ، مشق که بلد شد، کاغذ پرانی می‌کند » یعنی نامه عاشقانه مینویسد .


ماتیسا حق داشتن خب
از نامه های زنان عاشق کاملا معلومه که اشتباه نمیکردن
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 06:51 ق.ظ

«پوران شریعت‌رضوی»، همسر دکتر علی شریعتی براثر سکته مغزی درگذشت...


این هم نامه عاشقانه و جالب دکتر شریعتی به همسرش

پوران جان عزیز مهربانِ بداخلاق خوش‌قلب «کافر غضب» «مؤمن رضا»ی بدخرج خسیس حواس پرت جمع کن جیغ بنفشی ژوکوند لبخند نه من شیر لگدزن صبور تندجوش فرشته دیو سوهان‌عمرِ تسلیت بخش دیوانه‌زنجیرِ خردمند پر«بریز و بپاش» «جمع و جوری» قایم‌کن گم‌کن پیدا‌نکن بی‌نظم دقیق صدتومان گم‌کن چهارپولی پاک‌روح پلید دهن «مرد بیرون» «زن خانه» «همسر خوب» «همدم بد» «اهورایی ذات» «اهرمنی دادِ» امیدبخش یأس آور پرحرف حرف نشنو خون‌گرمِ پرجوش و خروش یخ‌کن چون مرگ موش زودقهر زود آشتی گه بهشتی خصال و گه دوزخی روال ترش و شیرین تلخ‌انگبین جمع ضدین رفع نقیضین بدترین بد خوب‌ترین خوب «باوی نتوان زیستن» «بی وی نتوان بودن» روح مرگ دهنده مرگ روح دمنده رحمت پرزحمت رنج پر از لذت هم‌شراب هم‌شرنگِ هندوانه بدلرز اشکنه سرشکن خوش‌‌نوازش بدسرزنش جور به جورِ درهم‌برهمِ شلوغ‌پلوغ قروقاطی، عزیزی که تو را نمی‌توانم تحمل کنم و دنیا هم بدون تو تحمل‌ناپذیر است

ماتیسا بزرگانمون هم عجب عاشقانه هایی داشتن
یه خورده از آنها یاد بگیریم
یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 05:23 ق.ظ

خدایا
صبح و روز و تمام ایام به نام و یاد توست .
دراین روزبه همه دوستانم
برکت ببخش ویاریشان کن تا زیباترین روز را داشته باشند .
نیمروزتان به خیر و سلامتی و در پناه
ماتیسا سلام و عاقبتتان بخیر و شادی
شنبه 7 اردیبهشت 1398 07:28 ب.ظ
ظالمان از قلب مردم ، عشق را دزدیده اند
خنده را از لب گرفته ، گریه را بخشیده اند

گفته بودند ، خنده بر هر درد بی درمان دواست
این دوا از ما گرفته ، درد را بخشیده اند

آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر
چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند

در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست
هر که شد کارش محبت دیگران خندیده اند

تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب
سنگ را قیمت نهاده ، جای دل بخشیده اند
ماتیسا سلام داداش
ممنون از حضور سبزتون
شنبه 7 اردیبهشت 1398 10:01 ق.ظ
این نامه خیلی قشنگه اتفاقا چند روز پیش میخوندمش به این فکر میکردم یه زن عاشق فقط میتونه خط به خط این نامه رو درک کنه...
امیدوارم سایه ی همسرامون رو سرمون باشه که دوریشون خیلی سخته.
ماتیسا من که کیف کردم از خوندن این نامه
ساده و شیوا و روان احساساتش رو ابراز کرده به یار سفر کرده ش
الهی آمین
شنبه 7 اردیبهشت 1398 09:59 ق.ظ
سلام آبجی.
حالتون خوبه؟ دلتنگتون بودم خیلی...
چند تا کامنت فرستادم گویا ثبت نشده.
جویای حالتون بودم.
ماتیسا سلام عزیزم
منم دلم برات تنگ شده بود
چند تا از کامنتا هنوز تایید نشدن احتمالا لابلای اونا باشه
ممنون از محبتت عزیزجان
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


 
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات