Banooyeshomali
درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : ماتیسا
نویسندگان
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

ژاپن موزیک
سه شنبه 31 اردیبهشت 1398 :: نویسنده : ماتیسا
بیاید روزه ی پرهیز بگیریم ..

ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﭘﺮﺍﻧﺪﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ
ﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﻻﯼ ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺳﺒﺰ
ﻭ ﭼﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﯾﺎﺱ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ
ﻭ ﻧﺎاﻣﯿﺪ کردن ﺳﮕﯽ ...
...
ﮐﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾمان ﺍﺯ ﻣﺒﻄﻼﺕ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﻏﺒﺎﺭ ﻏﻢ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﭼﺸﺎﻧﺪﻥ ﺷﻮﺭﯼ ﺍﺷﮏ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﻗﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺗﻦ ﭘﺮﻭﺭ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ
ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﯽ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ
ﺗﺎ ﺍﺫﺍﻥ ﺻﺒﺢ

ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺗﯿﺮ ﯾﺎ ﺟﻮﻻﯼ ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ
ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ
ﺍﺷﮑﯽ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ ، 
ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ...
....
ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ !
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ، ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ،
ﺍﺯ ﺭﯾﺎ ، ﺍﺯ ﺗﻬﻤﺖ ،ﺩﻭﺭﻭﯾﯽ ،
ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ ....
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻮﺩﻩ
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ……
.



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 :: نویسنده : ماتیسا
قهرمان زندگی من کسی ست ...
که لابلای شلوغی های روزمره ذهنش، گمم نمی کند ...
و به بهانه ترافیک پر ازدحام زندگی، ...
مرا انتهای کوچه بن بست جا نمی گذارد...
قهرمان زندگی من ...
جسارت راستگو بودن به چشمانم را بلد ست ...
و برای فرار از ندیدن دروغ هایش...
به سایه ها پناه نمی برد....
قهرمان زندگی من ...
در پی احتمال داشتن فرصت های بهتر،...
مرا میان بود و نبودش محک نمی زند.
او کاشف منست ...
نه بر هم زننده ام ...
و من تاکنون کسی را نیافته ام ...
که توانا به کشف ...
و نواختن قطعه وجودم و شنیدنش باشد...
از این رو قهرمان زندگیم ...
"خودم" بوده ام و هستم...

#لیلا_هژیر



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 :: نویسنده : ماتیسا

شعر زیبای و بدون نقطه


دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر دارد
که هر کس در هوس گردد مراد دل هدر دارد

درا در کوی دلداری که گردی محرم دلها
دلی کو گرد او گردد همه در و گهر دارد

اگر درد دلی داری مگو در مسمع هر کس
ره او رو سوی او رو که در هر کو دری دارد

هوای وصل او داری اگر در سر، سحرگه رو
که هر کس وصل او را در دعاهای سحر دارد.



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 7 اردیبهشت 1398 :: نویسنده : ماتیسا


نامه‌ی عاشقانه‌ی بسیار خواندنی از زن جوانی که حدود صد سال پیش شوهرش جهت تحصیل به خارج رفته است.


بسم المعطّرٌ الحبیب

تصدقت گردم،
دردت به جانم،
من که مُردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده، زن جماعت را کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار و بگذار نکُشد، همین بی‌همدمی و فراق می‌کُشد.

مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد.

پری‌دُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌‌چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده!

حیّ لایموت به سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.

اوضاع مملکت خوب نیست؛
کوچه به کوچه مشروطه‌‌چی چنان نارنج‌‌هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادی‌خواهی، داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک!

دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشته‌اید و شب به شب بر گیس می‌مالیم!

سَیّدمحمودجان،
مادیان یاغی و طغیان‌گری شده‌ام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌کند و نه قند و نوازش بیگم‌باجی.

عرق همه را درآورده‌ام و رکاب نمی‌دهم، بماند که عرق خودم هم درآمده.

می‌دانید سَیّدجان،  
زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک‌ جا قُرص باشد، صاحب داشته باشد.
دلِ بی‌صاحاب، زود نخ‌کش می‌شود،
چروک می‌شود،
بوی نا می‌گیرد،
بید می‌زند.
دلْ ابریشم است.

نه دست و دلم به دارچین‌نویسی روی حلوا و شُله‌زرد می‌رود، نه شوق وَسمه و سرخاب و سفیدآب داریم.

دیروزِ روز بیگم‌باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز.
حق هم دارد، وقتی آن که باید باشد و نیست، چه فرق دارد، پاچهٔ بُز بالای چشم‌مان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر.
به قول آقاجانمان، دیده را فایده آن است که دلبر بیند.

شما که نیستید و خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیرزمین مطبخ و زهرماری نشود کار خداست.
چلّه‌ها بر او گذشته،
بر دل ما نیز.

عمرم روی عمرتان آقا سَیّد،
به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم، ولی به واللّه بس است،
به گمانم آن‌قدری در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموخته‌اید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید.

به یزد مراجعت فرمایید و به داد دل ما برسید،
تیمارش کنید و بعد دوباره برگردید.
دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد و شیشهٔ عطری که رو به اتمام است.

زن را که می‌گویند ناقص‌العقل است،
درست هم هست؛
عقل داشتیم که پیرهن‌تان را روی بالش نمی‌کشیدیم و گره از زلف واکنیم و بر آن بخُسبیم.

شما که مَردید،
شما که عقل‌تان اَتّم و اَکمل است،
شما که فرنگ‌دیده‌اید و درس طبابت خوانده‌اید،
مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقص‌العقل چه کند؟

تصدّقت پری‌دُخت
بوسه به پیوست است.

 حامد عسکری
پریدخت ؛مراسلات پاریس_طهران





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



 
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات