درباره وبلاگ مطالب اخیر آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان آمار وبلاگ
Glassy Heart قلب شیشه ای
احساس فلز بودن میکنم . دیشب توی یک مکالمه تلفنی داییم حرف خیلی قشنگی بهم زد . نمیشه دوتا فلزی که برای اتصال به هم جوش نخوردن رو به هم متصل کرد ، حتی اگر اون فلز ها از یه عنصر باشن ، نمیشه به زور به همچسبوندشون این کار فقط از آدما انرژی و وقت میگیره ! درست حس فلز بودن دارم حس یک ورقه فلزی جوون که سال ها بقیه تلاش کردن تا بهش جوری فرم بدن که به یک تیکه فلز قدیمی کهنه و پاره بچسبه! اما چون نمیتونستن دست به اون فلز قدیمی بزنن چون بااولین پتک از هم میپاشیده من رو انتخاب کردن با پتک هاشون با کوره هاشون سراغ من اومدن هر کی هر حقه ای بلد بود روی من پیاده کرد دریغ از این که هر بار ، هر دفعه که پتک رو بالای سرشون میبردن و میکوبیدن به من ، هر بار که من رو توی کوره رها میکردن ، من آبدیده تر میشدم ! هر بار شکل دادن و تغییر کردنم مطابق میلشون سخت تر میشد ! هر بار انرژی ، زمان و فکر بیشتری میطلبید تا بتونن محلی رو که باید پتک بعدی رو بهش بکوبن رو انتخاب کنن. هر بار بعد از گذشت مدتی من و اون فلز قدیمی رو کنار هم قرار میدادن با این که شکل هم نبودیم ، لبخند های پوچ روی لب های بقیه شکل میگرفت به زور چسب و باند پیچی و هزار جور دوز و کلک به هم چسبونده میشدیم اما زهی خیال باطل ، با اولین نسیمی که از راه میرسید ما از هم جدا میشدیم با کوچک ترین تکونی همه چسب ها از هم باز میشد و همه چیز از اول شروع میشد ، پتک و پتک و پتک و پتک من شکنجه میشدم ، من درد میکشیدم من عذاب میکشیدم ،اما حالا طوفان ها هم نمیتونن من رو تکون بدن ! حالا نه تنها فرم دادنم مطابق میل دیگران امری محال هست! بلکه پتک هاشون وقتی به من میخوره پودر میشه ! بر خلاف ظاهر شکنندم وقتی میفهمن محکمم که خودشون هلاک شدن ، پتک هاشون نابود شده کوره هاشون بی اثر شده ، تلاش هاشون بی نتیجه شده ، موج انرژی های شکننده ای که به سمتم میفرستن با من بر خورد میکنه و من مثل فولاد سر جام ایستادم و اون ها با انعکاس این امواج که مسببش خودشون بودن به عقب پرت میشن و من تنها لبخند میزنم . من آبدیده شدم و بخاطرش از همتون متشکرم
نوع مطلب : برگ هایی از دفتر صداقت، برچسب ها : لینک های مرتبط : |