درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : بهناز
نویسندگان
جستجو

آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
Glassy Heart
قلب شیشه ای





محصول سال 2008

نویسندگان :

  David S. Goyer و Jim Uhls

کارگردان

  Doug Liman

با بازی

Hayden Christensen, Samuel L. Jackson, Jamie Bell

زمان فیلم:88 دقیقه

فیلم جامپر از نظرم یکی از بهترین فیلم ها در سبک خودشه ایده این فیلم کاملا جدید هست وداستان دارای خلاقیت بسیار بالایی هستش در عین  حال جلوه های ویژه در این فیلم حرف اول رو میزنن و واقعا خیلی خوب نقش خودشون رو ایفا کردن .

یکی از مواردی که  باعث میشه من واقعا این فیلم رو تحسین کنم دید متفاوتی هست که از قهرمان داستان به شما میده. فیلم های زیادی در ژانر اکشن ساخته میشن که سعی دارن قهرمان داستان رو فرد خلاف کاری نشون بدن که شما همیشه دلتون میخواد این فرد خلاف کار از دست قانون فرار کنه و در عین حال ما میدونیم که  این  "حق" هست که باید پیروز داستان باشه پس چطور ممکنه یک قهرمان طرف حق نباشه؟ و چرا ما باید در تمام مدت که فیلم رومیبینیم دلمون بخواد قهرمانمون از دست قانون فرار کنه و مسئله اصلی  این هست که ما همه این  تقیب وگریز ها رو باور کنیم و این اتفاق نمی افته مگر این که داستان،بازیگر ها ،سکانس ها و محصول نهایی که فیلم هست یک اثر قوی باشه .به نظر من فیلم جامپر وبه طور کلی عوامل ودست اند کاران واقعا کار خودشون رو به خوبی انجام دادن ،قهرمان داستان یه قدرت ماورایی داره که هر کسی میتونه آرزوی داشتنش رو داشته باشه اما به جای حسرت یک زندگی ساده رو خوردن ،همون زندگی پرتکاپو و پر هیجانی رو انتخاب میکنه که مخاطب ها کاملا میپسندن  ولی سوال اصلی این هست که آیا قهرمان از راه درستی به اهداف خودش و همه اون خوش گذرونی ها دست پیدا میکنه یا نه ؟ که جواب این سوال در فیلم جامپر نه هست و قطعا هر جایی که خلافکاری وجود داشته باشه افرادی هستند که به دنبال متوقف کردن این افراد از کارهاشون و آزار رسوندنشون به دیگران جلو گیری کنن.

 ولی داستان این رو به ما نشون میده که  تا به این روز کسی نتونسته از این قدرت ماورایی برای رسیدن به اهداف برتر استفاده کنه و افرادی که  این قدرت ها رو دارن تا به حال تلاش نکردن تا با جامعه اطراف خودشون ارتباط قوی برقرار کنن ودر مورد دیوید همین بی تفاوت بودن  نسبت به مسائل اطرافش این سوال رو ایجاد میکنه که آیا واقعا اون قهرمان داسته یا نه ؟ در ادامه افرادی برای متوقف کردن جامپرها دست به کار میشن و با این اعتقاد که تنها خداوند میتونه در یک زمان هر جایی که بخواد باشه  جامپر هایی که مثل دیوید که همچین توانایی رو دارن از بین میبرن و مجدد این سوال پیش میاد که آیا این افراد قهرمان داستان ما هستن؟افرادی که نیت خیر دارن و میخوان از آسیب هایی که  جامپر ها به سایر مردم بزنن جلوگیری کنن اما از راه و روش درستی استفاده نمیکنن و این کشش تمام مدت در فیلم شما رو دنبال میکنه  ولی شما باز هم ته دلتون خواهان پیروزی دیوید هستید که باوجود داشتن همچین قدرتی در تمام زندگیش تنها بوده و کسی رو نداشته تا اون رو شریک شادیهای خودش بکنه و سعی داره تا دختری که تا قبل از اطلاع پیدا کردن راجب قدرت خودش بهش علاقه مند بود رو پیدا کنه و زندگی جدیدی رو شروع کنه .

 

 

ماجرا این داستان کاملا حساب شده هست.نقاط قوت خیلی زیادی توی اصل داستان هست ،مثل نحوه ی طلاع پیدا کردن دیوید راجب قدرت خودش که کاملا منطقی به نظر میاد و ما باورش میکنیم همین طور نحوه ی زندگی وتفریحاتش ،کاملا قابل درک هستن همین طور تلاش برای ورود یک عشق به زندگیش واقعا قابل باور و مورد نیازه. وجود دریچه های زمان وشوک الکتریکی که جلوی پرش رو میگیره واون درگیری های فوق العاده.

ازطرفی نقطه ضعف هایی هم وجود داره مثل کنار اومدن امیلی با رفتار های عجیب دیوید و قبول کردن پیشنهاد سفر از طرف دیوید وهمین طور زندگی مبهمی که در طی چند سالی که دیوید رو نده داشته و بدون هیچ توضیح ویا اشاره ای خیلی سریع ربطه عاطفی با دیوید برقرار میکنه و خیلی نکات ریز در رابطه بین این دو نفر

 

 

نکته جالب دیگه ای که من رو خیلی حیرت زده کرد بازی کریستین استوارت  ستاره مجموعه فیلم های توایلایت در نقش "ایزابل" در چند ثانیه پایانی فیلم در نقش "سوفی" هست که یه نقش کاملا معمولی و ساده در حد چندجمله دیالوگ بود. و جالبه بدونین که اولین فیلم توایلایت هم در همون سال یعنی سال 2008 از کریستین به نمایش گذاشته شد.

در این فیلم  و  به عنوان دو جامپر نقش خودشون رو به خوبی بازی کردند. بخصوص به  عنوان یه جامپر با سابقه و محتاط که ما در طول فیلم اطلاعات زیادی از روش زندگی جامپر ها و افرادی که دنبالشون هستن به دست میاریم و به نوعی نقش یک راوی رو داره به خوبی نقش خودش رو ایفا میکنه.

بازی هایدن کریستنسن و ریچل بیلسون به عنوان دو هم کلاسی و به مرور  اولین عشق همدیگه خیلی خوب بود به جز نکات غیر قابل درکی که برای من داشت به نظرم نقششون رو به عنوان یک زوج خیلی خوب ایفا کردند.

 

 

اما بی انصافی هست اگر از جیمی بل در نقش گریفین اشاره ای نکرد این بازیگر در کنار هایدن کریستنسن یک بازی شگفت انگیز رو از خودش نشون داد بخش عظیمی از داستان به بازی این نقش برمیگشت نحوه ورودش به ماجرا دیالوگ هاش و این که بینند بیشتر توسط این نقش از اتفاق ها مطلع میشد و به نوعی نقش راوی رو بر عهده دشت و واقعا عالی از پسش براومد.

 

 

و اما بازی یکی از ستاره های بی چون و چرا وپیشکسوت هالیوود(ساموئل لروی جکسون) در نقش شکارچی جامپر ها همه چیز رو تکمیل میکنه ،بازی فوق العاده وتاثیر گذارش در تمام لحظات تعقیب و گریز و اعتقاداتش که ما رو به چالش میکشه و دیالوگ به یاد موندنیش

Only god should have the power/To be every where at all times

واقعا عمق ایمانش به دلیل نابودی جامپر ها رو به بیننده میرسونه.

 واما بخش امتیاز دهی به این فیلم سینمایی:

 

 

امتیاز به جلوه های ویژه 9 از10 (فوق العاده عالی)

 

 

امتیاز من به فیلم نامه 8 از 10 به خاطر دیالوگ ها و نقش ضعیف  امیلی

 

امتیاز به کارگردان فیلم 8 از10



انتخاب بازیگران 6 از 10 چون در این قسمت به طور اختصاصی تنها قرار هست که به انتخاب بازیگر رای داده بشه به نظر من امیلی واقعا میتونست خیلی بهتر از این ها انتخاب بشه و بازی بهتری داشته باشه.چون با نقش آفرینی ضعیف واقعا روی سایر بخش ها هم تاثیر گذاشت



نوع مطلب : نقد فیلم، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 9 شهریور 1392 :: نویسنده : بهناز
نظرات ()



کارگردان :برایان سینگر
نویسنده :دارن لمک -کریستوفر مکگاری
بازیگران : Nicholas Hoult _Ewan McGregor_Stanley Tucci Eleanor Tomlinson و...
امتیاز فیلم در IMDB 6.4
مدت زمان :114 دقیقه
محصول: آمریکا
تاریخ اکران :1 مارس 2013
  
شما میتونین با خیال راحت این نقد رو تا آخر مطالعه کنید بدون نگرانی از لو رفتن داستان چون همه یا این داستان رو شنیدین یا کتابشو خوندین یا فیلمشو دیدین در غیر این صورت از پاراگراف اول به بعد  میتونین نگران لو رفتن داستان باشین!




فیلم در ابتدا خیلی خوب شروع میشه ولی در ادامه ،وقتی از صحنه های انیمیشن استفاده میکنن به طور کلی دید بیننده رو در مورد ادامه داستان خراب میکنن. صحنه ها انیمیشنی که در فیلم استفاده شده بیشتر مثل صحنه کارتون های خیلی پیش پا افتاده هستش واصلا جذابیتی نداره . این داستان به صورت کلی برگرفته از داستان جک و لوبیای سحر آمیز هست با این تفاوت عمده: ما شاهزاده خانومی رو میبینیم که  بخاطر خونی که در رگ هاش جاری هست  یکی از عناصر تکمیل کننده داستان هستش.




این داستان یک داستان تخیلی هست که در اون از جادو و تخیل استفاده شده اما هیچ کدومشون قابل باور نیستن و سوال هایی متعددی توی ذهن تماشاگر ها به وجود میارن مثلا :چطور ممکنه یک انسان ساعت ها زیر بارون باشه اما محتویات توی جیبش (لوبیا ها)خیس نشن و جوونه نزن!یا در دنیایی که  بین بهشت و زمین قرار گرفته رود هایی که به سمت زمین جاری میشن،به کجا میرسن؟آب اون آبشار ها به کجا میریزه و چرا این قدر این دنیا شبیه به دنیای انسان  ها هست؟چطور هیچ کس غیر انسان ها متوجه  رشد لوبیا نشدن چرا اون موجودات  به مرور زمان از غول های زشت تبدیل به انسان های زشت شدن ،که میتونن به زبون ما صحبت کنن وچرا باید حتما موجوداتی کثیف و به دور از تمدن باشن؟ با وجود این همه زمین سر سبزو حیوانات و طلایی که دارن و خیلی سوال های دیگه !
واز طرف دیگه  چطورانسان هایی که زیر ساقه لوبیا هستن اصل نگران پایین اومدن غول ها وتکرار تاریخ نیستن و به  فکر پای کوبی خودشون هستن؟درسته که همه چیزهایی که در این داستان اتفاق می فته از افسانه هاشون گرفته شده ولی نمیتونن حقیقتی که رو به روشون قرار داره رو رد کنن!
از اون جایی که تمام فیلم خیلی  غیر قابل تصور ضعیف هستش پایان فیلم دیگه کلا هر گونه تصوری رو از بین میبره و غیر از این هم ازش انتظار نمیره.البته اگربیننده اونقدر با حوصله باشه که تا آخر فیلم رو ببینه !
داستان از سال های سال پیش به طوری که تصور میشه این انسان ها حد اقل چند قرن پیش زندگی میکردن شروع میشه و به دنیای امروزی ختم میشه که گذشته از آغاز واواسط داستان اصلا پایان مناسبی نیست  و همین طور بهروند تغییر افسانه هم پرداخته میشه،این که این افسانه  در طی این سال ها تغییرات زیادی کرده در کل  این نتیجه گرفته میشه که این فیلم یکی دیگه از افسانه های جک و لوبیای سحر آمیز هست .
بازی ضعیف نیکلاس هولت در نقش جک غول کش واقعا همه داستان رو از بین میبره . قطعا این بازیگر اصلا برای بازی در این نقش مناسب نیست .نه به عنوان یه پسر روستایی و نه به عنوان جک غول کش که انتظار میره  شجاع و نترس و باهوش باشه وتماشاچی ها نتونن چشم از روش بردارن اصلا نقشش رو به درستی  ایفا نمیکنه .حرکات صورت و دیالوگ هاش  گیرا نیستن
همین طور پادشاه  ( ایان مکشین)   و افراد گارد از جمله المونت (ایوان مکگرگر)اصلا جذبه ونقش موئثر خودشون رو به درستی بازی نمیکردند همین طور ایزابل (النور تاملینسون) که انتظار میره با ویژگی هایی که این شخصیت داره وبا اهمیت بودن جونش نقش مهمتر و پررنگ تر و همین طور بازی بهتری ازش دیده بشه که متاسفانه اصلا این طور نیست.
به طور کلی روند ماجرا اصلا واقعی به نظر نمیادو بیشترسعی شده تا شخصیت ها خیلی کند ذهن و احمق باشن تا شجاع و نترس  و و اصلا اسم مناسبی برای داستان انتخاب نشده.درگیری ها خیلی مصنوعی هستند و همین طور واکنش ها و عکس العمل ها خیلی بی جا و دیالوگ های اضافی زیاد دیده میشد  ،انگار سعی داشتن که فیلم رو به سمت طنز بکشونن. که اصلا موفق نبودن . اصلا از راه حل های هیجان انگیز و ابتکارانه برای درگیری ها استفاده نمیشه .



اما امتیاز دهی به جلوه های ویژه از 10  سه هست.



امتیاز من به داستان  و فیلم نامه 2 هست
صدا گذاری هر چقدر هم که میخواست عالی عمل کنه باز هم نمیتونت هیچ کدوم از نقص های فیلم رو بپوشونه نمره من به صدا گذاری این فیلم 6 هست.
اما فیلم برداری واقعا ضعیف عمل کرده .چون هم  صحنه های واقعا اضافی در فیلم خیلی زیاده هم خیلی از اتفاق ها اون طور که باید به نظر نمیرسن در اکثر موارد از نماهای نزیک و بسته در فیلم استفاده شده که باعث میشه بازی بازیگر ها به درستی دیده نشه  امتیاز این قسمت 4 هستش .
بنده از کارگردان این داستان یه امتیازی هم طلبکار هستم  به خاطر هدر دادن وقت بیننده! و تصمیمات نا درست در انتخاب بازیگر ، وجود این همه صحنه اضافی و طولانی در داستان .بازی ضعیف بازیگر ها ،انیمیشن بسیار ضعیف و استفاده نکردن از عنصر جادو و یا تخیل وابتکار بیشتر،پرش مدام فیلم از زمان های گذشته به حال بخصوص در انتهی فیلم این مورد بیشتربه چشم میاد در صورتی که اصلا نیازی نبود.





نوع مطلب : نقد فیلم، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


چهارشنبه 6 شهریور 1392 :: نویسنده : بهناز
نظرات ()


تصویر
فیلم the call محصول سال 2013
محل فیلم برداری: امریکا
امتیاز :6.5
کارگردان : برد اندرسون
نویسنده :
مدت زمان فیلم :94 دقیقه
تصویر

داستان این فیلم ،جریانات زندگی یک خانم اپراتور رو دنبال میکنه که محل کارش فوریت های 911 (110 خودمون) هستش .در این فیلم تلاش میشه تا میزان استرس و فشارروحی که این افراد تحمل میکنند به تصویر کشیده بشه واین که چقدر کارشون با ارزشه و یه اشتباه کوچیک در انجام فعالیت هاشون میتونه جون انسان رو به خطر بندزه . از طرفی وقتی تلفن فرد تماس گیرنده قطع میشه ،این افراد از ادامه ماجرا بی خبر میمونن...این که آیا اون فرد نجات پیدا کرد؟آیا گروه امداد به اونجا رسید و خیلی مسائل دیگه.

دوستانی که میخوان فیلم رو ببینن از این جا به بعد داستان فیلم لو میره!

ادامه داستان +برداشت خودم از این فیلم.
به نظر من داستان این فیلم خیلی داستان خاصی هستش.مسئله ای که کمتر کسی بهش توجه میکنه .غیر از یک فیلم ،تا به حال هیچ فیلم دیگه ای ندیدم که به اپراتور ها اهمیت داده بشه یا راجب زندگیشون صحبت بشه.یا شخصیت اصلی داستان یک پراتور باشه. ایده هایی که در این داستان جوردن ازشون برای پیدا کردن کیسی "دختر دزدیده شده" استفاده میکنه ،خیلی ساده در عین حال هوشمندانه هستن. در مقابل تماس گرفتن با "لیا" خیلی اشتباه وحشتناکی بود!
من واقعا اون لحظه ای که خانم راننده که دست کیسی رو دیده بود که از صندوق عقب بیرون اومده و ماشینش رو برد کنار ماشین فرد آدم ربا خیلی حرص خوردم و میخواستم کله ی اون اپراتور خنگ رو بکنم!باید اول بهشون هشدار میداد که این کارو نکنن.نه این که بزاره تا این طوری با حرکات اشتباهشون جون کیسی رو به خطر بندازن.
و یکی از آزار دهنده ترین مسائل خط اعتباری هست که نمیتونن ردیابیش کنن و مکانی که کیسی اونجا هست رو پیدا کنن.
از طرفی هیچ سابقه روانی برای مایکل فاستر ثبت نشده و این هم ماجرا رو پیچیده میکنه .چون اگر بیمار روانی بوده باشه ، سزوار همچین پایانی نیست .خب این افراد تعادل روانی ندارن که دست به انجام این کارها میزنن. و درست نیت که این طوری به حال خودشون رها بشن.
چیزی که من در مورد این فیلم دوست داشتم،اول از همه داستانش بود که یه موضوع جدید داشت و تکراری نبود.بعد از اون هیچ کدوم از وقایع غیر طبیعی به نظر نمی اومدن و زیاده روی نداشت .البته خود این مسئله که چطور قبل از این که جردن متوجه محل نگهداری قربانی ها بشه ،پلیس متوجه نشد ،خیلی خوب نیست .اما اگر این اتفاق نمی افتاد داستان فیلم به این خوبی پیش نمیرفت.


دوستان این اولین فیلمی هست که من نقدش رو تایپ میکنم و برای مطالعه دیگران قرار میدم و قرار این کار رو ادامه بدم و فیلم های خیلی بیشتری رو براتون معرفی کنم. اگر پیشنهاد یا انتقاد یا فیلم خاصی در نظر دارین که دوست دارین این طوری نقدش رو بنویسم برام نظر بزارین .





نوع مطلب : نقد فیلم، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


- :: نویسنده : بهناز
نظرات ()


Zoom in (real dimensions: 475 x 657)
تصویر
Warm bodies
کارگردان :جاناتان لوین
نویسنده:جناتان لوین و ایساک ماریون
مدت زمان:98 دقیقه
محصول :2013 آمریکا
امتیاز :7
این فیلم یک تعریف کامل متفاوت نسبت به سایر فیلم ها،در مورد زامبی به شما میده.در ابتدا ی فیلم شما با ذهن پسری رو به رو میشید که تبدیل به یک زامبی شده و داستان از زبون اون تعریف میشه.به شما گفته میشه که در این فیلم زامبی ها ابتدا انسان بودن وبعد از این که شهر توسط یه ویروس ها هر چیز دیگه ای آلوده میشه به این روز می افته و مردم شروع میکنن به تبدیل شدن .نکنه مهم اینجاست که زامبی ها هیچ چیز ازگذشته خودشون به یاد نمیارن. درست مثل آدمایی که بر اثریه ضربه محکم به سرشون گذشتشون رو فرموش کردن اما چیزایی مثل حرف زدن و خوندن و استفاده از بعضی وسایل رو فراموش نکردن فقط یه رژیم غذایی متفاوت دارن و وقتی گرسنه میشن از گوشت انسان تغذیه میکنن ،آروم حرکت میکنن ،محیط اطرافششون رو درک نمیکنن واحساس و عاطفه ای ندارن و وقتی مغز یک انسان رو میخورن میتونن خاطراتش و هر احساسی که در هر دوره از زندگیش داشته رو تجربه کنن.
مسئله اصلی اینجاست که این زامبی ها در اصل مرده اند و هیچ چیز غیر از شلیک کردن توی مغزشون اون ها رو متوقف نمیکنه .اون ها توی جلد انسانیشون زندگی میکنن تا زمانی که امید خودشون رو از دست بدن!و شروع کنن به کندن پوست بدنشون و تبدیل به یک اسکلت متحرک بشن که سریع ترحرکت میکنه .
در عین حال مردمی در شهر زندگی میکنن که به ویروس آلوده نشدن و هیچ توضیحی هم راجب این که چطور آلوده نشدن و یا این که اصلا آیا این آلودگی از طریق ویروس منتقل شده یا نه هم وجود نداره .این افراد فقط به فکر محافظت از خودشون هستن و با وجود این که سلاح دارن و افراد نظامی ،از افراد جوون گروهشون درخواست میکنن تا در شهر به دنبال غذا بگردن یا هر جور اطلاعاتی.
Zoom in (real dimensions: 695 x 336)تصویر
چیزی که واضحه اینه که انسانها به قدر کافی در مرود این زامبی ها اطلاعات ندارن . و به طرز معجزه آسایی این زامبی ها زمانی که شک عاطفی بهشون وارد بشه ، قلب هاشون شروع به حرکت میکنه!و اسکلت ها ،اصلا از این وقایع خوششون نمیاد .چون این شک عاطفی احساس همدردی و بخشی از گذشته اون زامبی ها رو به یادشون میاره .در حال حاضر این مسئله که اونها وقعا زامبی هستن یا نه زیر سوال میره .چون پسری که ما صدای گفتو گوش با خودش در ذهنش رو میشنویم ،در همین دنیای زامبی ها زندگی میکنه و جاهای دنج و خلوتی رو برای خودش دست و پا کرده و وسایل مورد علاقه خودش رو از سطح شهر جمع آوری کرده اما نیاز به کشتن و خوردن هم داره بنابراین هم آدم میکشه هم به آدم هایی که دوسشون داره آسیب نمیرسونه . این یعنی هر جا بخواد از عواطفش استفاده میکنه اما بعد از این که رابطه این زامبی با دختری که در خطر قرار رفته و توسط زامبی نجات داده میشه،قوی تر میشه ،میبینیم که بعضی از احساسات و نیاز ها انسان ها خودشون رو در این زامبی نشون میدن ،مثل واکنش به سرما ،دلتنگی،خواب و خواب دیدن ...و درادامه بدنشون گرم تر میشه ،خون ریزی میکنن و البته در فیلم نشون داده نمیشه ولی احتمالا میلشون به کشتن هم از بین میره و رو به خوردن غذای انسان ها میارن!
Zoom in (real dimensions: 430 x 647)تصویر
در طول فیلم
در مورد نقش آفر ینی نیکلای هولت در نقش "آر" باید بگم که در زمانی که صحنه ها خیلی اکشن نیستن خیلی نقشش رو خوب بازی میکنه اما چیزی که من متوجه اش نمیشم اینه که زمانی که گرسنه میشه و باید عطش به خون داشته باشه خیلی آروم و پا به پای گروهش راه میرن تا به شهر برسن ام توی صحنه های تعقیب و گریز به طور ناگهانی میبینیم که خیلی سریع و پ به پای میدوه !و همین طور به مرور لکنت زبانش هنگام صحبت کردن کم تر و کمتر میشه .
در مورد نقش افرینی تریا پالمر در نقش "جولی " میتونم بگم که اگر به یک انسان به طور حرفه ای آموزش داده شده که نباید نزدیک هیچ زامبی بشه اون ها احساساتی ندارن و بهش رحم نمیکنن. بعد از این که از اون موقعیت وحشتناک نجات پیدا میکنه و دوستانش کشته میشن ،اعتماد کردن به همچین موجودی واقعا به نظرم کار درستی نمی اومد!
جولی دختر فرمانده کل هست در حالی که من فکر میکنم ان مسئله اصلا هیچ نقشی توی داستان فیلم نداره و اگر دختر فرمانده نمیبود بازم هم مسائل به همون سادگی و منطقی بودن. این کاریه که به نظر من یکی از ضعف های فیلم هستش .چون میبینیم که برای این که افراد مسلح به زمبی ها شلیک نکنن ،خودشون با چشمای خودشون جنگ زمبی ها با سکلت ها رو میبینن وبیشتر با منطق خوشدون کار میکنن تا با تصمیم و دستور گرفتن.و بحث غیر منطقی ببودن فرمانده و از دست دادن همسرش اصلا لازم نبود که پیش بیاد . چون میدونیم که اگر روند داستان این طور پیش نمیرفت و فرمامانده حرفای دخترش رو باور میکرد و سعی میکردتا با دیگران این مسئله رو فقط با گفت و و حل کنه ، اون ها هرگز همچین ریسکی رو قبول نمیکردن و ز کار برکنارش میکردن . بنابراین ،این پدر و دختر بودن اصلا جالب نیومد به نظرم .
و همین طور هیچ توضیحی راجب ین که چطور زامبی ها تونستن از اون همه محافظ رد بشن و از دیوار عبور کنن هم داده نمیشه.
ولی جمله که از جولی شنیده میشه "what are you?" ،آدم رو به فکر میندازه که واقعا با چه چیزی طرف هستیم. همین طور رویای "آر" که جولی میگه :
He can dream if he wants to
این که اگر میخواد،میتونه خواب ببینه . من رو به این فکر انداخت که ،پس اگر بخواد خیلی کار های دیگه هم میتونه انجام بده
اما وقتی که این فیلم رو میدیدم بیشتراین حس رو داشتم که نویسنده سعی داره یه چیز دیگه رو به بیننده ها بفهمونه .این داستان اصلا راجب زندگی یه زامبی نیست . به نظر من این داستن داره زندگی واقعی ما و دنیای ما رو به تصویر میکشونه. اون اسکلت ها ،آدم هایی هستند که دست از امید کشیدن ،امید به زندگی بهتر ،امید به این که شاید افرادی باشن که بتونن کمکشون کنن تا از وضعی که توش گیر کردن نجات پیدا کنن . و اون زامبی ها افرادی هستن که ناز به امید دارن ،نیاز به عشق و راهنمایی ما .تا امیدشون رو از دست ندن. و ما اون انسان هایی هستیم که دور خودمون و دنیامون دیوار کشیدیم و خودمون رو توی دنیای محدود خدمون اسیر کردیم و ترس از شناختن ناشناخته ها داریم و ترس از گرفتن دست دیگران برای کمک .


با تشکر از راهنمایی بعد از نقد اولی که انجام دادم.دوستان لطفا انتقاد ها و پیشنهد هاتون رو برای نقد فیلم های بعدیم برام بنویسین خیلی خوشحال میشم نظرتون رو بدونم





نوع مطلب : نقد فیلم، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


- :: نویسنده : بهناز
نظرات ()


 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات