درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : بهناز
نویسندگان
جستجو

آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
Glassy Heart
قلب شیشه ای






وبلاگم رو باز کردم و انتظار بیشتری غیر از یه صفحه گرد و خاک گرفته و عکسایی که باز نمیشن نداشتم !
تعجبی نداشت که واسه ورود بهش به دردسر افتادم حتی پسورد رو هم فراموش کرده بودم .
باورم نمیشه این همه از روش گشته ....
آخرین پستی که ارسال کردم مربوط به یک سال ونیم پیش هست !
تا وقتی صفحه لود نشده بود حتی یادم نمی اومد که آخرین پست چی بوده؟
توی این مدت خیلی چیز ها عوض شدن خیلی ماجرا ها شروع و تموم شدن خیلی ماجرا ها هم شروع شدن و نیمه کاره رها شدن و بعضیا هم تازه شروع شدن و هنوزم به نتیجه نرسیدن از بقیه اتفاق ها هم به عنوان بزرگترین موفقت های زندگیم یاد میکنم.
نمیدونم به چه دلیلی اما امشب خیلی ناگهانی وقتی اتفاقات چند وقت اخیر رو از سر رد کردم و توی این جریان نامتعادل دارم دست و پا میزنم و بی توجه به آدما و حرفای اطرافم برای زندگی خودم برنامه میچینم ، احساس میکنم نیاز بیشتری به اینجا دارم ، از اول جوری ساختمش که بهم من تعلق داشته باشه .
به خود واقعیم هر چی میگذره چیزای تازه ای راجع به خودم میفهمم ، هر چی جلو تر میرم میفهمم سختی راه بیشتر از اون چیزی هست که من فکرشو میکردم و حتی امکان نداشت میتونستم خودمو واسه همچین خطراتی آماده کنم  و از قبل واسشون برنامه بریزم اما این روزا دارم با خیلی چیزا دست و پنجه نرم میکنم و خوب یاد گرفتم که اوضاع رو به نفع خودم تغییر بدم و بیشترین استفاده رو از شرایط پیش روم ببرم .
شاید اگر یه سال و نیم پیش ازم میپرسیدن هیچ فکرش رو هم نیمیکردم همچین راهی جلوی پام قرار بگیره ، پس چطور میتونم بگم که یک سال و نیم آینده چه اتفاقاتی ممکنه توی زندگیم افتاده باشه ؟
اما میدونم که میخوام کجا باشم ، میدونم چی میخوام و میدونم چطور باید به دستش بیارم .
میدونم چطور باید خودم رو قوی تر و محکم تر کنم و تمام این ضربه ها رو از سر رد کنم .
چون میدونم این اوضاع موندگار نیست .
اتفاقاتی که سال های گذشته ناراحتم میکردن و روم تاثیر های عذاب آوری داشتن و هنوز هم یادآوریشون باعث زنده شدن یه سری خاطرات میشه ، امروز دیگه واسم هیچ اهمیتی ندارن و دیگه اجازه نمیدم آزارم بدن .
امروز فقط فکر شاد کردن دل خودم و نقشه هایی که برای آیندم دارم هستم ، اجازه میدم دیگران حرفای بی ربطشون رو ادامه بدن و از ترفند یه گوش در و یه گوش دیگه دروازه استفاده میکنم .

امروز واسه خواسته های خودم میجنگم .
امروز ایمان آوردم که هیچکی نیست که دست من رو بگیره غیر از خودم .
امروز باور کردم که من میتونم وبخاطر هیچکی و هیچی از خواسته هام نمیگذرم.
امروز معنی خیلی از راه هایی که چند سال گدشته سر راهم قرار گرفتن رو خیلی بهتر میدونم و مطمینم وقتی تنها یک سال و نیم گذشته و من این قدر تونستم خودمو جمع و جور کنم و هدفام رو روشن و واضح برای خودم تجسم کنم ، حتما یک سال رو به رو برام سال موفقیت آمیز تری هست .

نمیدونم چرا ولی خب یه جورایی دلم میخوام این پست حکم بی چون و چرایی باشه واسه کاغذ برنامه ای که توی دستام نگه داشتم و نتیجه زحمتایی که واسه اجرای تک تک اجزای این برنامه میکشم رو تا پایان امسال ببینم .




نوع مطلب : برگ هایی از دفتر صداقت، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 7 فروردین 1395 :: نویسنده : بهناز
نظرات ()
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات