black star

دو ستاره سیاه که مسافتی به انداره هزاران سال نوری را در نوردیدن و حرف ها زیادی برای گفتن دارند

* دلقک

نمی دانم ... واقعا نمی دانم نقش چه را درزندگی بازی میکنیم؟

نمیدانم من هم مثل بقیه یه نقاب به چهره دارم یا نه؟

شاید من هم یه دلقک هستم . . . از اون دلقک هایی ک برای خنداندن دیگران اشگ میریزند . . .

واقعا چی توی دنیا واسه ادم ها خنده اوره؟؟؟؟

چیه این دنیا خنده داره؟

ناعدالتی هاش . . .؟؟

بی رحمی هاش . . .؟؟

دخترگلفروش سر چهارراه . . .؟؟

پسر 12ساله موادفرورش سر پارک . . .؟؟

یا پسر دخترایی ک قلب های همو به بازی میگیرن؟

یا . . .

ماکجاییم؟چرا؟چرا نمی بینیم؟؟

نقش چیرو تو زندگی بازی میکنیم؟

نقش یه مترسک تویه مزرعه بی اب و علف؟

که نمیدونم چرا کلاغ ها دوروبرش دارند پرواز می کنند؟؟

این کنار یه عده نشستن و سکوت میکنند و کلاغ ها فریاد میزنند مترسک ناز می کند . . . عشوه می اید. . . برای که؟؟

برای چه؟

اری این است مزرعه زندگی من وتو . . .

بی آب و علف و تنها با یک مترسک و چندکلاغ . . .

بلندشو بلندشو همه چیز از دست رفت محصولی برای درو نیست!

نقش یک درخت خشک را دزندگی بازی میکنیم . . .

چرا دل شکستنن اسون ترشده از بدست اوردن دل واسه ادما؟

نه . . . نه . . . برای چوب خشک ها . . .

حتی کسی واسه هیزم ازونا استفاده نمیکنه!

فرشته ها بال هایشان را سوزاندند  . . . همه دیدن . . .

اما قطره ای اشک نریختن . . .

اری این است تقدیر فرشته بی بال امروزی . . .

وقتی تعدادی در رابطه دوستی به مسایل جنسی فکرمیکنند و بعضی کارت ایرانسل !!

کجا باید رفت؟؟؟

دلقک جان فریاد بزن و شیون کن و اشک بریز

تا بیشتر بخندند . . .

 

 

 

                                                                 شقایق

 



+ نوشته شده در یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 07:21 ب.ظ توسط shaqayeq & sara P.E| نظرات()