بخند تا دنیا بهت بخنده
تاریخ : چهارشنبه 19 تیر 1392
نویسنده : بهروزی

فراموشی پیرمرد + طنز

 

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.


پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»


پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی بود؟» پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست،

 پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»

پیرمرد دوم: «پروانه؟»

پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه ! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»










موضوعات مرتبط: خنده برای همه , باحال , طنز , داستان , خنده دار , جالب ,
برچسب‌ها: طنز , خنده دار , باحال , فراموشی , پیرمرد , فراموشی پیرمرد , خنده برای همه ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
آخرین مطالب
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات