آتــیـــــــــه سبــــــــــز وبلاگ مسافر سید مصطفی جعفری(کنگره60 ،درمان اعتیاد )
| ||
|
به لبخندتان اجازه دهید تا دنیایتان را تغییر دهد.
به خاطر بسپار ... زندگی بدون چالش، مزرعه بدون حاصل است، تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد، مرغ است، زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود، با "تحول" آغاز میشود، لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی... طبقه بندی: داستانها ی پندآموز، دلنوشته ها، برچسب ها: کنگره 60 درمان اعتیاد، [ جمعه 9 اسفند 1398 ] [ 02:33 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
داستان اعتیاد دختری که از13 سالگی مواد مخدرمصرف میکرد در تمام مدتی که حرف میزند و از دردهای گذشتهاش میگوید، انگشت اتهام را فقط و فقط به سمت خودش میگیرد. با صدایی پر از حسرت میگوید خودم خواستم، خودم رفتم طرفش و اگر نرفته بودم حال و روزم این نبود. هیچکس مقصر نیست، حتی پدر و مادرم که جلوی چشمان من و خواهران و برادرانم مواد مصرف میکردند
ادامه مطلب طبقه بندی: داستانک، داستانها ی پندآموز، برچسب ها: کنگره 60 درمان اعتیاد، [ سه شنبه 9 مهر 1398 ] [ 04:04 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
قصه یک همسفر به نام او که رحمان و رحیم است مدتها بود که دلم می خواست بنویسم اما نمی دانستم از کجا و چگونه باید بنویسم . امشب ، دل به دریا زدم و گفتم هرآنچه که در دل دارم برروی کاغذ می آورم شاید به درد کسی بخورد و او را از تنها بودن و از درد اعتیاد بیرون آورد و از طرفی با نوشتن ،خودم آرامش می یابم. ادامه مطلب طبقه بندی: داستانها ی پندآموز، [ دوشنبه 27 خرداد 1398 ] [ 03:49 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
داستان آموزنده سنگ و گنج اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می گیرد... جای بسی تفکر و تأمل دارد کسانی که تلاش دیگران را حق خود می دانند کم نیستند... اما خداوند از مثقال ذره ها سوال خواهد كرد. ادامه مطلب طبقه بندی: داستانها ی پندآموز، برچسب ها: کنگره 60 درمان اعتیاد، [ چهارشنبه 8 شهریور 1396 ] [ 01:37 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
هر دو میگذرد
به پاهای خودت موقع راه رفتن نگاه کن داٸما یکی جلو هست و یکی
عقب نه جلویی بخاطر جلو بودن
مغرور میشه نه عقبی چون عقب هست
شرمنده و ناراحت چون میدونن شرایطشون داٸم
عوض میشه روز های زندگی ما هم دقیقا همین حالته دنیا دو روزه روزی باتو ، روزی علیه تو روزی که با توهست،مغرور
نشو روزی که علیه تو
هست،ناامید نشو هر دو میگذره طبقه بندی: داستانها ی پندآموز، برچسب ها: کنگره 60 درمان اعتیاد، [ شنبه 3 تیر 1396 ] [ 11:54 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
یادمون باشه تصویر زندگیمون، همون چیزیه که با قلم افکارمون ترسیم میکنیم.
اگر نقصی توی تصویر زندگیمون میبینیم، بهتره با پاکنی از جنس انرژی و اندیشه مثبت اون رو پاک کنیم و مجددا با قلم افکارمون شروع به طراحی و رفع اون نقص کنیم یادمون باشه که بزرگترین مسائل رو آدمها خودشون با طرز فکر و دیدشون نسبت به دنیای اطراف میسازن. پس بهتره عدسی و لنز دوربین فکرمون رو با دستمالی از جنس محبت و عاطفه و عشق و بخشش، پاک کنیم تا عکس زندگیمون شفافتر و زیباتر بیفته… طبقه بندی: داستانها ی پندآموز، برچسب ها: کنگره 60 درمان اعتیاد، دنبالک ها: آتیه سبز، [ شنبه 23 بهمن 1395 ] [ 10:09 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
پیرزن بغضش گرفته بود... پیرزن ایستاده بود توی صف.جوان خوش پوش پرسید:مادر!آخرین نفر شمایید؟پیرزن در حالیکه عینک ته استکانیاش را روی بینی جابجا می کرد گفت:"آره مادر جون!" بعد پسر پشت سر پیرزن توی صف ایستاد...و همین مکالمه کوتاه بود که باعث شد پسرک شروع کند به حرف زدن... و اتفاقا چه حرف های قشنگی هم می زد. وقتی گفت که از بچگی خیلی دوست داشته یک مادر بزرگ داشته باشد، دیگر اشک توی چشم های پیرزن جمع شد. بعد بلورهای محرمانه کم کم صورتش را خیس کرد. یک لحظه فکر کرد اگر اجاقش کور نبود لابد الان عزیزی همسن و سال همین پسر داشت. توی همین فکر ها بود که شاطر با صدایی خراشیده و کشدار داد زد:"پخت آخره ها". "پخت آخر" یعنی آنهایی که انتهای صف ایستاده اند بی خیال نان شوند. پیرزن شروع کرد به صلوات فرستادن. صف چقدر کند جلو می رفت. یاد حاج آقا افتاد که الان حتما دست به سیاه و سپید نزده و نشسته کنار سفره تا مونسش با نان داغ از راه برسد. پیرزن به پیشخوان که رسید و شاطر را با چهار قرص نان در دست دید که به سمتش می آید، دیگر خیالش راحت شد. پیرزن تا آمد پانصد تومانی مچاله را بگذارد توی دست شاطر دید دیگر نانی در کار نیست. شاطر انگار به سنگینی التماس اینجور نگاهها عادت داشت. خیلی راحت گفت:"تمام شد مادر، تمام". بعد آرام و با وسواسی عجیب درب پیشخوان را بست. پیرزن بغضش گرفته بود. پسرک خوش تیپ، نان بدست، سر پیچ کوچه گم شد... طبقه بندی: مطالب آموزنده، داستانها ی پندآموز، [ جمعه 30 مهر 1395 ] [ 07:14 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
زندگی مثل پیانو است زندگی مثل پیانو است ، دكمه های سیاه برای غم ها ودکمه
های سفید برای شادی ها . اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت كه دكمه های
سفید و سیاه را با هم فشار دهی
طبقه بندی: مطالب آموزنده، داستانها ی پندآموز، برچسب ها: کنگره 60 درمان اعتیاد، [ جمعه 8 مرداد 1395 ] [ 01:23 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
بیایید از زندگی لذت ببریم روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد.این تجربه باعث شد که بقیه ی روزها هم با چشم های باز سرش را به پایین بگیرد....او در مدت زندگیش ۲۹۶ سکه ی یک سنتی,۴۸سکه ی پنج سنتی,۱۹سکه ی ده سنتی,۱۸سکه ی بیست وپنج سنتی و ۲اسکناس مچاله یک دلاری پیدا کرد!یعنی در مجموع سیزده دلارو هفتادوشش سنت.در برابر به دست اوردن این مقدار پول,او زیبایی دل انگیزه ۲۵۵۸۰ طلوع خورشید,درخشش ۱۱۲رنگین کمان و منظره ی درختان زیبا را از دست داد.او هیچگاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز اسمان,در حالیکه از شکلی به شکل دیگر در می آمدند,را ندید!درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر,هرگز جزئی از خاطرات او نشد..نتیجه:همه ی ما میدانیم که ما هم به نوعی,مثل این فرد هستیم!او به دنبال پیدا کردن سکه ای و ما به دنبال چیز دیگر...بیایید از زندگی,این نعمت بی نظیر خداوندی لذت ببریم طبقه بندی: داستانها ی پندآموز، دلنوشته ها، برچسب ها: کنگره 60 درمان اعتیاد، [ جمعه 31 اردیبهشت 1395 ] [ 02:07 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
بنام خداوند بخشنده هر کس شما را می آزارد او را ببخشید. نه به دلیل این که او مستحق بخشش است، به دلیل این که شما سزاوار و مستحق آرامشید. بخشیدن و گذشت برای بسیاری از افراد کار آسانی نیست. خیلیها سالها رنجشهایی را در دل نگه میدارند اما حاضر نیستند برای رهاشدن خود و دیگران، آنها را ببخشند. وقتی از
کسی رنجش و کینه ای به دل میگیرید، درحقیقت برده او می شوید، دلت را از کینه ها خالی کن تا بتوانی با آرامش زندگی کنی! طبقه بندی: داستانها ی پندآموز، مقالات، برچسب ها: کنگره60 درمان اعتیاد، [ دوشنبه 9 فروردین 1395 ] [ 08:28 ب.ظ ] [ مسافر سید مصطفی ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |