برای مشاهده هر پست، روی آن کلیک کنید تا محتوای آن پست به نمایش درآید

نگاهی به زندگی خصوصی کاترین کبیر

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت 06:00 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
پیش نوشت : سلام انشالله که حال تک تکتون خوب باشهدلم برای این فضا و تک تکتون تنگ شده بود ممنون که فراموشم نکردید

این پست طولانیه ولی ارزش خوندن ، توصیه میکنم بخونیدش

کاترین کبیر ،امپراطریس مقتدر روس



                                   نتیجه تصویری برای کاترین کبیر ،امپراطریس مقتدر روس                


مقتدرترین زن فرمانروای روسیه، که در تاریخ به نام کاترین کبیر شهرت یافته است، نه اهل روسیه بود و نه کاترین نام داشت!!!! وی دارای انحرافات اخلاقی متعددی بود...

نام اصلی او «سوفیا» بود که در سال ۱۷۲۹ در بندر «اشتتین» آلمان در یک خانواده آلمانی پا به عرصه وجود نهاد. پدرش افسر ارتش پروس بود و مادرش پرنسس یوهانا که دختر یکی از شاهزادگان آلمانی بود، با شوهر پرنسس آنا دختر پتر کبیر و کاترین اول ملکه‌ی روسیه نسبت نزدیکی داشت. الیزابت دختر دیگر پترکبیر و کاترین اول که در سال ۱۷۴۲ به سلطنت رسید، در نخستین سال سلطنت خود «پتر» پسر خواهرش «آنا» را به عنوان ولیعهد روسیه برگزید و سال بعد پرنسس یوهانا را که از بستگان شوهر خواهرش بود همراه دخترش سوفیا به روسیه دعوت کرد تا موجبات آشنایی و ازدواج سوفیا را با جانشین منتخب خود فراهم آورد.
سوفیا روزی که به اتفاق مادرش رهسپار روسیه شد پانزده سال داشت و دختری بسیار شاداب و زیبا بود. الیزابت ملکه‌ی روسیه او را پسندید و مراسم ازدواج پتر سوم ولیعهد روسیه و پرنسس سوفیا که بر حسب تمایل ملکه‌ی روسیه به لقب کاترین معروف شد، در سال ۱۷۴۵ صورت گرفت.

روابط سوفیا یا کاترین با شوهرش، بنابر آنچه خود او در یادداشت‌هایش نوشته است، از آغاز توأم با عشق و تفاهم متقابل نبوده است. قسمت عمده‌ی یادداشت‌های کاترین که به زبان فرانسه نوشته شده و نخستین بار در اواسط قرن نوزدهم منتشر شد، به مسائل شخصی و زندگی خصوصی او اختصاص دارد و از آن جمله درباره‌ی نخستین برخورد خود با شوهر آینده‌اش می‌نویسد «وقتی که برای اولین بار پتر را دیدم، او را جوانی سبک‌سر و دارای اخلاق و عادات بچگانه یافتم. 

با وجود این برای اینکه اعتماد او را به خود جلب کنم با دقت و سکوت به حرفهایش گوش می‌دادم، تا اینکه به راز دل او در همان دیدار نخستین پی بردم. پتر گفت که قبلاً به یکی از زنان درباری دل باخته و با این‌که من خیلی جوان‌تر و زیباتر از او هستم نمی‌تواند از این عشق دست بردارد. با وجود این اضافه کرد که در مقابل تصمیم و اراده‌ی خاله‌اش نمی‌تواند مقاومت کند و با من ازدواج خواهد کرد.

پتر همانطور که خود گفته بود، برخلاف میل خود با پرنسس سوفیا، کاترین آینده ازدواج کرد. کاترین در خاطرات خود از این ازدواج می‌نویسد: «قلب من گواهی می‌داد که در زندگی با پتر خوشبخت نخواهم شد. ولی جاه‌طلبی و زرق و برق دربار روسیه جلو چشمم را گرفته بود و اطمینان داشتم که روزی فرمانروای روسیه خواهم شد.»

کاترین به امید این‌که روزی فرصت تحقق بخشیدن به آرزوهای خود را پیدا کند، سختی‌ها و ناملایمات اولیه‌ی زندگی زناشویی را تحمل کرد. شوهر او که پتر که از نظر فکری عقب‌مانده بود و افکار و عادات بچه‌گانه‌ای داشت، غالباً با دوستان و حتی پیشخدمت‌های خود بازی‌های بچه گانه‌ای ترتیب می‌داد و گاهی آنها را با ماسک و لباس‌های عجیب و غریب در اتاق خوابشان به رقص و پایکوبی وامی‌داشت. یکی از عادت‌های زشت پتر علاقه شدید او به سگ بود و به طوری که کاترین در یادداشت‌های خود می‌نویسد، پتر سگهایش را در اتاق‌های مجاور اتاق خواب خودشان نگاهداری می‌کرد و کاترین از صدای عوعو این سگها و بوی بد آنها در عذاب بود.

پتر و کاترین تا چند سال بعد از ازدواج صاحب فرزندی نشدند و الیزابت ملکه‌ی روسیه که از این موضوع نگران شده بود دستور داد کاترین و پتر را مورد آزمایشات طبی قرار بدهند. ظاهراً هیچ عیبی از این نظر در آن دو مشاهده نشد و ملکه‌ی روسیه یکی از ندیمه‌های محرم خود را مأمور مراقبت در روابط زناشویی پتر و کاترین نمود. ماریا پس از آنکه تعلیماتی به کاترین می‌داد از یک سوراخ مخفی درباره چگونگی اجرای دستورات خود مراقبت می‌نمود و کاترین می‌دانست که اعمال او در روی تختخواب هم کنترل می‌شود!
با وجود این کاترین تا سال نهم ازدواج با پتر صاحب فرزندی نشد، و در این سال هم وقتی که پسرش «پل» به دنیا آمد درباره این که پدر واقعی او کیست شک و تردید فراوانی وجود داشت. ظاهراً خود پتر می‌دانست که پدر واقعی پل نیست، ولی جرأت افشای این رسوایی را نداشت. یادداشت‌های کاترین که به صراحت به روابط عاشقانه‌ی او با یک نجیب‌زاده روسی به نام «سرژسولتیکوف» در حدود یک سال قبل از به دنیا آمدن پل اشاره می‌کند، تقریباً جای تردید باقی نمی‌گذارد که پدر واقعی پل کیست، و چه بسا که کاترین این موضوع را به خاطر آگاهی فرزندش از اصل و نسبت واقعی خود در یادداشت‌هایش عنوان کرده باشد.

یک سال پس از تولد پل، پدر واقعی او سرژ سولتیکوف به عنوان وزیر مختار روسیه در هامبورگ به خارج از روسیه اعزام شد، ولی کاترین که جرأت بیشتری یافته بود مرد دیگری را برای مصاحبت خود برگزید. این مرد «سرچارلز ویلیامز» سفیر جوان انگلستان در روسیه بود که مکاتباتش با کاترین شدت عشق و علاقه آن دو را به یکدیگر نشان می‌دهد.

مجموعه‌ی این مکاتبات در سال ۱۹۲۸ در لندن منتشر شد و مروری بر نامه‌های وزیر مختار وقت انگلیس به کاترین علاوه بر عشق او به این زن از مراتب شیفتگی و اعجاب او به دانش و فضیلت و عمق اطلاعات کاترین حکایت می‌کند. خواننده ممکن است از خود سؤال کند که آیا این همه تعریف و ستایش نوعی تملق و گزافه‌گویی برای جلب محبت کاترین و دوام روابط عاشقانه با او بوده یا حقیقتی هم در آن نهفته است؟ 

مورخین که درباره‌ی زندگی کاترین کبیر و دوران او تحقیق کرده‌اند در این نکته متفق‌القول هستند که کاترین کبیر یکی از دانشمندترین زنان عصر خود بوده و نویسنده و مورخ معروف روسی «زویا- اولدنبورگ» از این هم پا فراتر نهاده و می‌نویسد در میان زنانی که در طول تاریخ به قدرت و حکومتت رسیده‌اند، هیچ زنی به اندازه‌ی او کتاب نخوانده و عمق دانش و اطلاعات او را نداشته است. بعضی از مورخین حتی نقطه ضعف اصلی کاترین کبیر، یعنی تمایل شدید او به مصاحبت با مردان را تا اواخر عمر نیز ناشی از این می‌دانند که او زنان اطراف خود را خیلی سطحی و کوته‌فکر تشخیص داده بود و در میان آنها هم صحبتی برای خود نمی‌یافت. 

شوهرش پتر نیز همانطور که اشاره شد مردی ناقص‌العقل بود و کاترین از مصاحبت او رنج می‌برد. البته این دلایل تنوع‌جویی کاترین را در مصاحبت با مردان به خصوص در سالهایی که پا به سن گذاشته بود توجیه نمی‌کند و به هر حال واقعیت را باید پذیرفت که او همانطور که از نظر عقلانی زنی استثنایی بوده، از نظر جسمانی و تمایلات جنسی هم زنی عادی نبوده است.

پس از آن‌که سر چارلز ویلیامز به انگلستان بازگشت. کاترین یک کنت جوان و زیبای لهستانی به نام «استانیلاس پونیاتوسکی» را برای مصاحبت خود برگزید. یک سال پس از آغاز این رابطه در سال ۱۷۵۸ کاترین دختری به دنیا آورد و پتر در این باره به یکی از دوستان خود گفت « خدا می‌داند که پدر این بچه کیست، ولی چاره‌ای ندارم جز این‌که مسئولیت پدری او را به عهده بگیرم. » پتر بعداً فهمید که پدر دومین بچه کاترین کیست، ولی ترجیج داد که سروصدای قضیه را در نیاورد و حتی با پونیاتوسکی دوست شد! 

البته کاترین هم به روابط پتر با معشوقه‌اش کاری نداشت و یک نوع تفاهم متقابل بین آنها به وجود آمده بود!
کاترین معشوق بعدی خود را به دلائل سیاسی و برای رسیدن به قدرت برگزید. او «گریگوری اورلف» افسر رشید و قوی هیکلی بود که در گارد سلطنتی روسیه خدمت می‌کرد و هر چهار برادر او هم افسر ارتش روسیه بودند. کاترین با انتخاب این افسر جوان نه فقط مرد دلخواه خود را یافته بود، بلکه می‌توانست در موقع لزوم به کمک او و برادرانش از حمایت ارتش روسیه نیز برخوردار گردد. 

کاترین در سال ۱۷۶۱ سومین فرزند خود را که پسر بود به دنیا آورد. این بار کمتر کسی درباره‌ی هویت پدر او تردید داشت. همه می‌دانستند که این پسر فرزند اورلف است و حتی خود کاترین هم هرگز ادعا نکرد که پتر پدر این پسر است. هرچند پتر مانند دو فرزند دیگر کاترین عنوان پدری فرزند سوم او را هم پذیرفت و آب از آب تکان نخورد!

روز پنجم ژانویه سال ۱۷۶۲ ملکه الیزابت روسیه در گذشت و پتر با عنوان «پتر سوم» بر تخت سلطنت روسیه نشست. معشوقه پتر که تمام ناملایمات ارتباط با این مرد ناقص‌العقل را برای چنین روزی تحمل کرده بود پتر را تشویق کرد که از کاترین جدا شود و با او ازدواج کند، ولی تردید و دودلی پتر در اجرای این تصمیم به کاترین فرصت داد تا به کمک اورلف و برادرانش بر علیه شوهر خود دست به کودتا بزند. نیروهای مسلح ابتدا در مسکو و سپس در سن پترزبورگ علیه پتر سوم قیام کردند و وفاداری خود را به کاترین اعلام داشتند.
پتر سوم در حالی که کمتر از شش ماه از دوران سلطنت او می‌گذشت، تحت فشار نیروهای مسلح روسیه مجبور به استعفا شد و روز ۲۹ ژوئن سال ۱۷۶۲ به دستور کاترین دستگیر و در قلعه‌ای در اطراف سن‌پترزبورگ زندانی شد. مدت زندان پتر هم بیش از یک هفته به طور نینجامید و در زندان درگذشت. البته مرگ او طبیعی نبود و بسیاری از مورخین نوشته‌اند که پتر سوم به دست الکسی اورلف، یکی از برادران معشوق کاترین در زندان خفه شده است.

کاترین کمی پس از مرگ شوهرش، که سعی شد طبیعی جلوه داده شود طی مراسم باشکوهی که نظیر آن در روسیه دیده نشده بود تاجگذاری کرد و اورلف و برادرانش به پاس خدماتی که انجام داده بودند به مقامات عالی منصوب گردیدند. گریگوری اورلف انتظار داشت که ملکه کاترین رسماً با او ازدوج کند و زمام امور خود کشو را به دست او بسپارد، ولی کاترین قصد تقسیم قدرت خود را با کسی نداشت.
کاترین که از این پس او را به نام کاترین دوم یا کاترین کبیر می‌خوانیم قبل از هر چیزی برای تحکیم پایه‌های قدرت خود بر حقوق و امتیازات افسران و افراد ارتش روسیه افزود و در مرحله بعد تصمیم گرفت بر قدرت جنگی ارتش روسیه بیفزاید و به ماجراجویی‌های نظامی در خارج از قلمرو حکومت اسلاف خود دست بزند.

کاترین دوم که بعدها بر اثر فتوحات ارتش روسیه و گسترش قلمرو امپراتوری به کاترین کبیر معروف شد، در سال ششم سلطنت خود یک مجلس مشورتی شبیه پارلمان انگلیس به وجود آورد ولی ۵۶۵ نماینده‌ی این مجلس همه انتصابی بودند.

فتوحات نظامی روسیه در زمان امپراتوری کاترین کبیر از سال ۱۷۶۸ با جنگهای روسیه و ترک‌های عثمانی که چهار سال به طول انجامید آغاز شد و سرانجام با انعقاد قراردادی در سال ۱۷۷۲ ضمن انضمام قسمتی از متصرفات عثمانی به امپراتوری روسیه، روسها حق کشتیرانی آزاد در دریای سیاه را به دست آوردند.
روسیه سپس شبه جزیره کریمه را نیز که در تصرف ترکهای عثمانی بود، ضمیمه خاک خود کرد و با تقویت نیروی دریایی روسیه قسمت‌های دیگری از امپراتوری عثمانی هم ضمیمه‌ی روسیه شد. از سوی دیگر کاترین کبیر معشوق لهستانی خود استانیلاس پونیاتوسکی را به پادشاهی لهستان منصوب کرد و طی قراردادهایی که در سال‌های ۱۷۷۲ و ۱۷۹۳ و ۱۷۹۵ با اتریش و پروس منعقد کرد قسمت بیشتری از خاک لهستان را ضمیمه امپراتوری روسیه نمود.

کاترین کبیر روزی که بر تخت سلطنت روسیه نشست ۳۳ سال داشت. او ۳۴ سال بر روسیه حکومت کرد و در تمام این مدت بر امور مهم اداری و سیاسی و نظامی روسیه نظارت دقیق و مستمر داشت. او روزانه ۱۲ تا ۱۶ ساعت کار می‌کرد و با این‌که در کار حکومت به مشورت با اشخاص مطلع و ذی‌صلاح اعتقاد داشت، تصمیم نهایی را خود اتخاذ می‌نمود. 

یکی از مشغولیت‌های روزانه‌ی او مکاتبه با سلاطین و دولتمردان و نویسندگان بزرگ زمان بود و در بعضی از نامه‌های خود به نویسندگان معروف عصر درباره‌ی آخرین آثار آنها که دقیقاً مطالعه کرده بود اظهارنظر می‌نمود. کاترین کبیر بعضی از این نامه‌ها را در ده تا بیست صفحه‌ی بزرگ می‌نوشت، و به موجب برآورد یکی از نویسندگان اگر نامه‌ها و یادداشت های او را جمع کنند، حجم آن از مجموع نوشته‌های پر کارترین نویسندگان جهان مانند الکساندردوما بیشتر خواهد شد.
..............................................................
کاترین کبیر روز هفدهم نوامبر سال ۱۷۹۶ در سن ۶۷ سالگی درگذشت و پسرش پل که در تمام مدت فرمانروایی او در انزوا به سر می‌برد در سن ۴۲ سالگی بر تخت سلطنت نشست. پل که در مدت سلطنت مادرش از محبت او برخوردار نشده بود و برعکس تحقیر فراوان دیده بود، پس از مرگ مادر برای حفظ اسرار زندگی خصوصی او تعصب زیادی نشان نداد، ولی افشای یادداشت‌ها و نامه‌های خصوصی او به زیان خود پل هم بود، زیرا دیگر تردیدی باقی نماند که پل یکی از فرزندان نامشروع کاترین است.

کاترین کبیر در یادداشت‌های خود به نکته‌ی جالب توجهی درباره‌ی رابطه با مردان مختلف اشاره کرد و می‌نویسد اگر تنها شوهر قانونی او مرد کامل و لایقی بود نسبت به او وفادار می‌ماند و هرگز گرد هوس نمی‌گشت. او همچنین مدعی است که هیچ یک از مردانی که از مصاحبت و محبت او برخوردار بودند کمال مطلوب او نبوده‌اند، زیرا اگر کمال مطلوب خود را می‌یافت با او ازدواج می‌کرد. اشاره‌‌ی کاترین در این مورد بیشتر به دانش و اطلاعات مردانی است که با آنها روبرو شده و می‌خواهد بگوید که هیچ یک از آنها در حدی نبوده‌اند که بتوانند چیزی بر او بیفزایند. و به عبارت دیگر هیچ مردی را برتر از خود نیافته است که او را لایق همسری خود بداند.
......................................
منبع:
دانشنامه تاریخ

ابوالهول مصری و ایرانی

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 12:31 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
ابوالهول غول افسانه‌های مصر باستان و اسطوره ایدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بال‌های عقاب و دارای سری شبیه سر زنان است. این موجود افسانه‌ای کسانی را که موفق به حل معمّای او نمی‌شدند می‌کشت و در نظر مصریان باستان مظهر آفتاب محسوب می‌شد، ابوالهول بزرگ که در مصر قرار دارد از صخره‌ای تراشیده شده است و ۲۰ متر ارتفاع و ۷۰ متر طول دارد.
اسرارآمیز بودن ابوالهول احتمالاً در ارتباط با تعهد و ادای سوگند هنرمندان و خالقین اساطیر است که بر اساس آن موظف به حفظ اسرار و رموز عقاید و اندیشه‌های فرهنگی و عرفانی آثار خود بوده‌اند. این موجود افسانه‌ای بیش از هر پدیده دیگری در ادبیات و فرهنگ، اقتدار اسطوره‌ای خود را تثبیت نموده و به نماد اعلی و عمیق علم و دانائی و همچنین نمودی از هلاک و نیستی شهرت یافته‌است. بسیاری از هنرپیشگان زن سینمای قرن بیستم که اسرارآمیز، شهوانی، حیله‌گر و مرموز بوده‌اند به ابوالهول  مصری واقع در جیزه تشبیه شده‌اند. همچنین گفتنی است که این بنا بزرگترین بنای تاریخی مصر است.
ابوالهول (به لاتیناسفینکس) و (به یونانیاِسفیگا) هیکل عظیم اساطیری است که هنرمندان مصری و به تقلید آنان هنرمندان یونانی، به کرات از آن مجسمه ساخته‌اند. ابوالهول نام حیوان موهومی است که در مصر و یونان باستانی به‌هیاکل مختلف مجسم می‌کردند. در مصر ابوالهول را به‌شکل شیری نقش می‌کردند که سر او به‌صورت سر دختری بود. احتمالأ این هیاکل را به قصد تعظیم و تکریمنیت که به زعم مصری‌ها الهه حکمت و دانش بود برپا می‌کردند. در خرابه‌های بلاد باستانی مصر ابولهول‌های بسیار مشاهده می‌شود که از یک پارچه سنگ ساخته شده و از همه بزرگ‌تر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه این هیکل در زیر ریگ‌ها مدفون و پوشیده‌بوده است و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده شد که بیست و هشت متر ارتفاع دارد؛ که بعداً از زیر شن خارج شد. در مورد علت نامگذاری این احتمال قابل مطالعه طرح شده که ابولهول عربی شده آپولو Apollo است. آپولو، در افسانه‌های کهن جوانترین فرزند زئوس و برادر دوقلوی آرتمیس بوده است. او خدای آفتاب و زیبایی، شعر و موسیقی، نور است




معمای‌ چهره ابوالهول‌ شخصی‌ که چهره اش‌ به عنوان‌ الگو برای ‌مجسمه غول‌آسای‌ ابوالهول‌ که از ۴۶۰۰سال‌ پیش‌ نگهبان‌ اهرام‌ ثلاثه مصر است‌، مورد استفاده قرار گرفته، هنوز مانند یک‌ معماست‌. باستان‌‌شناسان‌ عقیده دارند صورت ‌ابوالهول‌ از چهره فرعون‌ خفرن‌ پسر خئوپس‌ الگوبرداری‌ شده، با این‌ حال‌ واسیلی‌ دو بروف‌ تایید می‌کند، این‌ چهره خود فرعون‌ خئوپس‌ است‌. فرعون‌ خئوپس‌، مشهورترین‌ فرعون‌ سلسله ‌فراعنه ی باستان‌ قدیم،‌ بین‌ سال‌های‌۲۷۰۰ تا ۲۲۰۰ قبل‌ از میلاد و از سلسله سوم‌ تا ششم‌ فراعنه‌ی ‌باستان‌ بوده است؛ با این‌ حال‌ این‌ مجسمه غول‌آسا که به افتخار او ساخته شده بود را هرگز ندید؛ زیرا قبل‌ از خلق‌ آن‌ درگذشت‌.

علت نداشتن بینی ابوالهول


برخی‌ها معتقدند ارتش ناپلئون برای تمرین‌های نظامی خود بینی ابوالهول را نشانه می‌گرفته‌اند اما حقیقت آن است كه 500 سال قبل‌تر از حضور ناپلئون "محمد ثائیم الدهر" از صوفیان متعصب آن عصر اقدام به تحریب بینی ابوالهول كرده است.در سال 1800 بسیاری از مردم می‌پنداشتند كه اهرام توانایی نشان دادن آینده و پیشگویی دارند و می‌توانند اجساد مرده‌ها را حفظ كنند و حتی باعث تیز شدن تیغ‌های كند ریس‌تراش‌ها ‌شوند.

در حقیقت اهرام همیشه همه چیز را به همراه داشته‌اند و كاربرد آنها از ستاره‌شناسی و ریاضیات بوده تا حفظ اجساد و داشتن نقش گورستان شاهانه.براساس روایتی ناپلئون پس از خارج شدن از اهرام صورتی رنگ پریده داشته و تمام بدن او می‌لرزیده اما سخنی نمی‌گفت و این درحالی است كه او از آینده خود مطلع شده بوده است.

یونانیان عهد باستان معتقد بودند اهرام در مدت 10 سال توسط 10 هزار برده ساخته شده اند اما اكنون معتقدند این اهرام به كمك 25 هزار مرد آزاد كه هر روز با گوشت و نوشیدنی تغذیه می‌شدند ساخته شده اندآن هم در مدت 5 سال!



پیکره بابا داود ؛ابوالهول ایرانی

پیکره سنگی بابا داوود عنبران در استان اردبیل معروف به ابوالهول ایران و نگهبان دریای مازندران،ظرفیت گردشگری تاریخی و طبیعی بی نظیر با قابلیت جهانی است که تا اکنون به دلایل نامشخص، مهجور مانده و معرفی نشده است.
ارتفاع این پیکره بی نظیر حدود ۲۰ متر و به شکل انسانی است که به روبرو نظاره می کند.
گروهی از دانشمندان و ایران شناسان این تندیس را همان نگهبان دریای مازندران می دانند که در شبرنگ نامه، کتاب حماسی سده هفتم هجری از آن یاد شده است. چنانچه در این کتاب آمده:
به راه اندرون کوههای بلند                          فرازش یکی کهنه سنگ نژند
زبر کوه بیند کران تا کران                             نگهبان دریای مازندران
با طی مسافتی حدود یک کیلومتر از شهر عنبران به سوی روستای مرزی و تاریخی "عنبران علیا" در دره معروف به "تانگی" بالاتر از چشمه "خان بلاغی" بر بلندای تپه ای معروف به بابا داوود پیکره عظیم و ابوالهول ایران قرار دارد که یادآور پیکره سنگی ابوالهول مصر است.
هر ساله میلیون ها نفر از سراسر ایران جهت دیدن این پیکره به روستای عنبران در اردبیل مسافرت می نمایند.

مجسمه ابولهول در ایران

این پیکره سنگی جلوه گر سیمای نیم تنه انسانی است غول پیکر که در کنار آن تمساحی عظیم الجثه آرمیده است، در دامنه این بنای حیرت انگیز غاری بزرگ قرار دارد که بر اهمیت اکوتوریسمی این مجموعه دیدنی می افزاید.
این پیکره دارای برجستگی هایی شبیه چشم، دهان و چانه انسان است و وجود آن طبیعی به نظر می رسد که در اثر فرسایش به این شکل در آمده است، ولی نقش انسان در حالت دادن به پیکره را نیز نمی توان نادیده گرفت.
به گفته کارشناسان در اطراف این پیکره که در کنار رودخانه روستای عنبران واقع شده زیارتگاهی وجود داشته که به مرور زمان از بین رفته است. همچنین یک شکاف غار مانند سنگی موسوم به "چله خانه بابا داود" در پایین دست پیکره سنگی دیده می شود.

مجسمه ابولهول در ایران

در اعتقادات و باور های مردم عنبران و نمین پیکره سنگی "بابا داوود" جایگاهی عمیق در تاریخ فرهنگ و تمدن این سرزمین داشته که جدای از تاریخ و فرهنگ غنی عنبران و سرزمین بزرگ تالش نیست.
احاطه این پیکره سنگی توسط کوه های سر به فلک کشیده همانند قلعه ای طبیعی سترگ بر افسانه ای بودن آن دامن می زند به جهت وجود آثاری از آبگیر و سد در قسمت شمالی پیکره اهالی اعتقاد دارند این مجسمه به دلیل شباهت به صورت انسان توسط اجدادشان تراشیده شده تابه شکل کنونی در آمده است.

تاریخچه ی کیک تولد و شمع

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 4 شهریور 1395 ساعت 12:30 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات

          


کسی هنوز مطمئن نیست که این سنت از کجا آغاز شد.  یونانیان باستان در گذشته کیکی را (دایره شکل تا نمایانگر ماه باش) به معبد خدای ماه آرتمیس میبردند و روی آن شمع های روشن میکردند تا مانند ماه روشن باشد

روشن کردن شمع روی کیک تولد  برای آن است که برخی مردمان باور داشتند که خدایان در آسمان ها زندگی میکنند و روشن کردن شمع برای برآورده شدن دعاهای آنها در درگاه خدایان بوده است. وبا فوت کردن شمع و آرزوکردن در هنگام فوت کردن آن آرزو و دعای خود رابه آسمان می فرستادند.

جشن تولد

اولین جشن تولد برای آن برگذار شد که مردم معتقد بودند که شیاطین در روز تولد آنها به سمت آنها می ایند. در ابتدا پادشاهان تنها کسانی بودن که به اندازه ای مهم بودند تا جشن تولد داشته باشند. دوستان و خانواده برای محافظت از آسیب با ارزو و فکرهای خوب  و هدایا کمک میکردند تا تولد را جشن بگیرند. آنها برای آنکه شیاطین را بترسانند با کلاه و وسایل پر سروصدا جشن تولد را برگذار میکردند


بادکنک های تولد

اولین بادکنک ها یا بالون ها، اسباب بازی بچه ها بودند که با پوست یا امعای درونی حیوانات ساخته میشدند و درون آن را با آب پر میکردند.قوم های قدیمی درون روده های حیوانات قربانی شده فوت میکردند و ان را به شکل حیوانات در می اوردن و آن را به خدای خود به عنوان قربانی تقدیم می کردند


پ.ن:تاریخچه کیک عروسی به زمان امپراتوری روم در حدود 400 سال پیش از میلاد مسیح باز می گردد. در ابتدا در مراسم عروسی نوعی نان تهیه می شد که به مرور زمان به شیرینی آن افزوده شد. در 100 سال پیش از میلاد ابتدا یک تکهٔ سفت نان شیرین یا کیک میوه توسط داماد خورده می شد و باقیماندهٔ آن خورد شده و بر سر عروس ریخته می شد. این رسم امروزه بصورت بریدن کیک و در دهان گذاشتن آن توسط عروس و داماد تبدیل شده است. از آنجائی که کیک عروسی در اکثر کشورهای جهان یکی از اجزای مراسم ازدواج است این کیک دارای اشکال و انواع گوناگون است. بسیاری از کیک های عروسی جهان ریشهٔ بریتانیایی دارند.

مطلب تکمیلی

ویکتوریا ملکه ای ناکام

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 7 مرداد 1395 ساعت 02:00 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
"ویکتوریا آلیس فون باتتنبرگ " مادر پرنس فیلیپ  و مادرشوهر الیزابت دوم ملکه سلطنتی بریتانیا بود .
 
q1s_img_20160726_162300.jpg


آلیس لال مادرزادی بود وبه لب خوانی زبانهای گوناگون مسلط بود.ولی بدلیل ناتوانی که داشت مورد تمسخر اطرافیان قرار میگرفت. ازدواج او با پرنس آندریاس سرانجام خوشی نداشت و حاصل ان پنج فرزند بود.
- مارگاریتا (۱۹۰۵–۱۹۸۱)
- طودورا (۱۹۰۶–۱۹۶۹)
- سیسلیا (۱۹۱۱–۱۹۳۷)
- صوفی (۱۹۱۴–۲۰۰۱)
و " پرنس فیلیپ "

او در ۱۰ ژوئیهٔ ۱۹۲۱ در شهر کورفو در کشور یونان زاده شد و بطور رسمی شاهزاده فیلیپ یونان و دانمارک شد. 

شاهزاده فیلیپ در ۲۰ نوامبر ۱۹۴۷ ( آبان ۱۳۲۶ ) با الیزابت دوم ملکهٔ کنونی بریتانیا ازدواج کرد. او تا اکتبر ۲۰۱۱، ریاست دانشگاه کمبریج را بر عهده داشت.

آلیس و خوانواده نخست درآتن وبعد در کورفو زندگی میکردند تا اینکه جنگ سرنوشت او را دگرگون کرد و انها بعد از به قدرت رسیدن مصطفى كمال پاشا در سال ۱۹۲۲به پاریس پنها اوردند و در تنگدستی بودند.

آلیس در پاریس دکانی باز کرد و کارهای دستیش را مانند قلاب بافی و بافتنی به معرض فروش گذاشت.
در سال ۱۹۳۰پزشکان او را به تیمارستان میفرستند (بعه علت تشخیص روان‌گسیختگی یا اسکیزوفرنی ) و همسرش اورا رها کرده و تنها به موناکو میرود و در انجا هم در سال ۱۹۴۴فوت میکند. 

دختر او اوسیسلیا و دامادش و۲نوه او نیز در سقوط هواپیمای جان خود را از دست میدهند.

آلیس در جنگ جهانی دوم به آتن برمیگردد و به انجام فعالیت در صلیب سرخ از طریق کمک به یهودیان و فراری دادن انها از فاشیست ها مبادرت میورزد.

۱۹۴۸ تمامی اتیکت ها و لقب هایی را که داشته به دور میریزد وبه عنوان یک خواهر روحانی شروع به یک زندگی جدید و بدون تجملات و خیلی ساده میکند .

حتی هنگامی که به کاخ عروسش الیزابت دوم ملکه سلطنتی بریتانیا میرود به جز دودست لباس هیچ چیز به همراه نداشت.

اعتراف نویس : دلم برای تک تک مجازی های دنیام تنگ شده بود
++تشکر نویس : ممنون از تمامی دوستانی که در مدت نبودم فراموشم نکردن
+++ خواهش نویس :امروز اولین سالروز آسمونی شدن سارا یکی از بهترین خواهرهای مجازیمه ممنون میشم برای شادی روحش فاتحه بخونید

رافائل تایتانیک ایرانی

نویسنده: جنیفر
سه شنبه 15 تیر 1395 ساعت 01:30 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
(تـــایتانیک ایـــــرانی)

bj3b_cd0a63d0-c683-4f96-8c4a-ad6262126da5.jpg

"محمدرضا پهلوی" دو کشتی به نام های «رافائل» و «میکلانژ» از ایتالیا خرید .
کشتی با شکوه رافائل که با تجهیزات و امکانات تفریحی در زمان خود نظیر نداشت، برای تفریح مردم و جذب گردشگر برای ایران و همچنین میکلانژ که کوچتر از رافائل بود برای سربازان نیروی دریایی شاهنشاهی در نظر گرفته شد
طرح كشتی "رافائل" در سال 1337 توسط ایتالیایی ها كشیده شد و رافائل به طول 276 متر و عرض 31 متر در کشور ایتالیا ساخته شد.در این کشتی 850 خروجی رادیو تلفنی ، 6 استخر شنا ، 750 كابین (در هر كابین یك حمام و توالت شیك و لوكس كه با مرمرهای ایتالیایی تزیین شده بود وجود داشت) ، 18 آسانسور ، 30 سالن اجتماعات ، تالار نمایشی با 500 صندلی و باشگاه های ژیمناستیك و پرورش اندام ساخته شده بود.
رافائل بزرگ بود و با عظمت ؛ هیچ یک از کشورهای پیشرفته آن زمان نظیر آن را نداشتند.
روزی که این کشتی از ایتالیا به سوی ایران در حرکت بود ، مردم ایتالیا با اشک رافائل را بدرقه کردند . چون رافائلی را که خودشان ساخته بودند، به علت مشکلات اقتصادی مجبور شدند به ایران بفروفشند.
در بهار 1356 رافائل با 50 خدمه ایتالیایی و با افزایش ظرفیت در حد سكنای 1800 نفر در بندر بوشهر پهلو گرفت .
کشتی میكل آنژ هم در بندرعباس مستقر شدند و از كابین های متعدد آن برای اسكان پرسنل نیروی دریایی شاهنشهای استفاده شد.
موج ها ی دریا بوق بلند و غریبی را به گوش اهالی شهر بوشهر می رساند. مردمان بندر بوشهر وقتی از پنجره ی خانه های بافت قدیم به بیرون نگاه انداختند حیرت زده ، غول سفید و باشکوهی را دیدند که به ساحل بوشهر نزدیک می شد.
بوشهری ها که تا به حال کشتی های زیادی را دیده بودند فوج فوج می آمدند ، در ساحل جمع می شدند و با اشتیاق این کشتی زیبا را می دیدند و با زمینه ای از این کشتی عکس می گرفتند.
اواخر سال ۵۷ خدمه ایتالیایی کشتی رافائل کم‌ کم به کشورشان برگشتند ...
بعد از انقلاب، دولتمردان تصمیماتی در مورد بازگرداندن رافائل و میکل آنژ به سفرهای دریایی گرفته شد ، اما هرگز عملی نشد!
طولی نکشید که ایران درگیر جنگ با عراق شد.
در سال 1362 دو هواپیمای عراقی با چند موشک رافائل را هدف قرار دادند
کشتی در این حمله صدمه زیادی دید و در آب زمین ‌گیر شد و اگر چه قابل تعمیر بود ، اما هرگز کاری انجام نشد
کشتی که تا نیمه ‌در آب فرو رفته بود و رفته رفته همه تجهیزات و مبلمان لوکس آن به یغما رفت...
چیزی نگذشت که یک کشتی باری به نام ایران سلام (ایران سیام) ناگهان به صورت اتفاقی با آن برخورد کرد و به بدنه اش آسیب جدی رساند و کاری را که هواپیماهای عراقی آغازش کرده بودند تمام کرد...
در همان سالها ، ایتالیا ، کشتی میکلانژ را از ایران خرید و به ایتالیا برگرداند ...
بدین ترتیب کشتی اقیانوس پیمای رافائل نتوانست بیشتر از تقریبا 7 سال در کنار سواحل بوشهر دوام بیاورد و خیلی زود به افسانه ای غریب و زیستگاه آبزیان دریایی تبدیل شد .
در حال حاضر کشتی رافائل در ساحل بوشهر دیده نمی شود و زیر 7 متر آب ، در فاصله ی 2 كیلومتری نیروگاه اتمی قرار گرفته است .
           


سایت عاشقانه اسنوالون سایت عاشقانه اسنوالون
1 2 3 4 5 6

آرشیو

برچسب ها

  • 2

    خاطرات

    مشاهده مطالب با برچسب خاطرات

  • 2

    تاریخ

    مشاهده مطالب با برچسب تاریخ

  • 1

    قرآن

    مشاهده مطالب با برچسب قرآن

  • 7

    جنیفر نوشت

    مشاهده مطالب با برچسب جنیفر نوشت

  • 2

    داستان کوتاه

    مشاهده مطالب با برچسب داستان کوتاه

  • 1

    سپاه ابرهه

    مشاهده مطالب با برچسب سپاه ابرهه

  • 2

    دیو

    مشاهده مطالب با برچسب دیو

  • 1

    مکه

    مشاهده مطالب با برچسب مکه

دعوت به تنهایی

تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : ) 

صفحه نخست

مدیر سایت

جنیفر

نوشته های مدیر

آرشیو مطالب

لیست کامل مطالب سایت

آرشیو

با ما در تماس باشید

 

تماس با ما

کلیه حقوق این سایت محفوظ است.

قالب : سایت عاشقانه اسنوالون

آمار سایت

  • بازدید کل:
  • بازدید امروز:
  • بازدید دیروز:
  • بازدید ماه قبل:
  • بازدید این ماه:
  • آخرین بازدید:
  • بروزرسانی:
  • تعداد مطالب:
  • نویسندگان:

میان هیاهوی مزرعه دنیا
مترسکی هستم که بی باکم از کلاغ ها
درد ندارد زخمی که بر سرم میزنن
مرهمم آن است که جایگاهش گنبد کبود است و بس
همانکه می گوییم یکی بود ، هیچکس نبود
از کنار مزرعه افکارم رد شدی
نگاهی بر من افکن
مرا ببین........
مرا ببین میان هیاهوی آدم نماها
رسوخ کن میان تار و پود وجودم
من همانی هستم که نامم مجازیست
دنیایم مجازیست
مرا لابه لای پست هایم بیاب
مرا از اعماق کامنتهایم بجوی
میخواهم واقعی باشم در دنیای دروغ مجازی
مرا بیاب........

موضوعات

نویسندگان

آخرین عناوین

با ما در ارتباط باشید و ما را از نظرات ارزشمند خود مطلع کنید

  •    مدیر سایت: جنیفر
  •   
  •    http://davat-b-tanhaee.mihanblog.com
  •    شعار سایت: تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : )
  •   
  •    فرم تماس با ما
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات