برای مشاهده هر پست، روی آن کلیک کنید تا محتوای آن پست به نمایش درآید

« زن لوط » کیست؟

نویسنده: جنیفر
جمعه 19 خرداد 1396 ساعت 01:00 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
در سنت ادیان ابراهیمی، "زن لوط " نماد بی ایمانی است.

 بنا بر روایت عهد عتیق در سِفر تکوین، هنگامی که خشم خداوند شهر های « سدوم و عموره » را نشانه گرفت و قصد هلاکت آنان نمود، شبانه دو فرشته به خانه ی لوط فرستاد و فرشته ها به او امر کردند به همراه همسر و دو دخترش شهر را ترک کند، زیرا بامدادان خداوند شهر را نابود خواهد کرد؛ و نیز به ایشان تاکید کردند که «  به پشت سر خود نگاه نکنید ».

 اما به هنگام نابودی شهر،« زن لوط پس ِ پشت خویش را نگریست و بدل به ستونی از نمک شد ». از همین روست که او را نماد بی ایمانی می آورند زیرا به رغم نجات یافتن، همچنان بی اعتماد به گفته های فرشتگان بود.  

در کتاب « حکمت »، از کتب قانون ثانی با ادبیاتی رمزگون و شاعرانه به زن لوط و وادی ِ ویران شده ی سدوم اشاره شده است :

 «از آن زمین، به نشانه ی تباهی ِ آن،  
    همچنان دود بر می خیزد؛ 
     در آنجا درختچه ها میوه هایی میدهند که در زمان خود نمی رسند،  
   و ستونی از نمک برپا گشته که
   یادبودِ
   جانی بی ایمان است.  »

درباره ی علت اینکه چرا برای مجازات به نمک بدل شده است، روایت معتبری در دست نیست، تنها در خرافات عبرانیان نقل است که زن لوط به هنگام پشت سر نگریستن خداوند را می بیند که در حال نابود کردن شهر سدوم است و از دیدار او هلاک می شود. 
 
بنابر خوانش های مدرن تر نیز، برخی از دانشمندان معتقدند آنچه سبب ویرانی سدوم شده است، طبق شواهد و توصیفات موجود در متون، نوعی انفجار اتمی بوده است و دلیل فرمان ِ به پشت سر نگاه نکردن نیز به خاطر تشعشعات رادیواکتیو بوده است.  

نکته ی جالب توجه این است که در تمامی روایات رسمی، این زن نامی ندارد و  همواره با عنوان « زن لوط » شناخته می شود. برخی از پژوهشگران بر این باورند که این بی نامی عمدی است، و تمثیلی از ناباوری شخصیت اوست. 

امروزه نیز در کرانه ی بحرالمیت، بر جَبَل السدوم، صخره ی از سنگ نمک به شمایل پیکری زنانه قامت افراشته است که بر طبق برخی روایات سنتی همان زن لوط است 

(برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
⚫عهد عتیق، سفر تکوین،باب نوزدهم
⚫قرآن، سوره تحریم، آیه ده 
⚫عهد جدید، انجیل لوقا، 17؛31
⚫قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس، نشر اساطیر )




            کریستال های عجیب نمکی در دریای مرده (20 عکس)




دو کاج قدیم و کاجستان جدید

نویسنده: جنیفر
جمعه 2 مهر 1395 ساعت 10:45 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
                                               دو کاج(نسخه قدیم)

 


در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران
آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامّل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار ، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی محبت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط ، دید آن روز
انتقال پیام ، ممکن نیست
گشت عازم ، گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز
با تبر ، تکه تکه ، بشکستند

 


شاعر: محمد جواد محبت
 

 

نتیجه تصویری برای نسخه جدید شعر دو کاج

 

و اما استاد محبت در بازسرایی این شعر،


 پایان داستان را به گونه ای دیگر رقم می زنند ،


 سرنوشت جدیدی که در آن دیگر از بی مهری خبری نیست.

دو کاج (نسخه ی جدید)

 


در كنار خطوط سیم پیام ،خارج از ده دو كاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران ،آن دو را چون دو دوست می‌دیدند
روزی از روزهای پائیزی ،زیر رگبار و تازیانه باد
یكی از كاجها به خود لرزید،خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا ،خوب در حال من تأمل كن
ریشه‌هایم ز خاك بیرون است،چند روزی مرا تحمل كن
كاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد،
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد.
مهر بانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد،
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد.
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان،
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان ...

 


شاعر: محمد جواد محبت


نتیجه تصویری برای نسخه جدید شعر دو کاج
 

به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس، شعر «دو کاج» از جمله شعرهایی است که بزرگترها، آن را به خوبی به یاد دارند؛ این شعر پایان تلخی داشت و نشان می داد که اگر به همدیگر رحم نکنیم، در زندگی به ما نیز رحم نمی شود.

در سال تحصیلی جدید، داستان «دو کاج» به کتاب درسی فارسی پایه پنجم ابتدایی بازگشته است اما با این تفاوت که نسخه جدید آن در این کتاب آمده است.

فریدون اکبری مدیرگروه زبان و ادبیات فارسی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در گفت وگو با خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس اظهار داشت: «دو کاج» اولین بار در دهه 40 به صورت متن داستانی یک صفحه ای در کتاب درسی وارد شد و بعدها محمدجواد محبت، آن را به صورت شعر در آورد.

وی افزود: تقریباً از دهه 54 به بعد، این شعر در کتاب درسی بود اما بعد حذف شد؛ آقای محبت در طول این چند سال، نقدهایی که به شعر بود را بررسی کرد.

اکبری ادامه داد: برخی نقد می کردند که این شعر برای بچه ها مناسب نیست و پایان تیره و فضای ناامیدی و تلخ در آن حکمفرماست و با دنیای کودکان همخوانی ندارد که آقای محبت نیمه پایانی شعر را تغییر داد.

وی اضافه کرد: ما نیز این شعر را که پایان دلچسبی دارد وارد کتاب فارسی کردیم و نام درس پانزدهم کتاب فارس پایه پنجم ابتدایی، «کاجستان» است.


مهرتون پر از مهر

پاییزتون مبارک

چشمه آب حیات

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 7 شهریور 1395 ساعت 12:30 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
                         نتیجه تصویری برای چشمه اب حیات کجاست

آب زندگانی یا آب حَیات چشمه‌ای تخیلی است در داستان‌ها که گفته می‌شود هر کس از آن بنوشد جوانی خود را بازمی‌یابد و پیر نمی‌شود.

داستان‌های مربوط به آب زندگانی هزاران سال است در نقاط گوناگون جهان بازگو شده و در گیلگمش، نوشته‌های هرودوت (پنج سده پیش از میلاد) و اسکندرنامه ها و داستان‌های جنگ‌های صلیبی نیز دیده می‌شود. در داستان‌ها به آن آب زندگی،آب حیوان، آب جاودانگی، آب جوانی، و آب بقا هم گفته‌اند.اندیشه وجود چشمه جوانی، به ویژه در قرون وسطی در سراسر اروپا رواج گسترده داشت و با کشف «دنیای نو» تبلور بیش‌تری یافت چنان‌که چون در سال ۱۵۱۳م بونس دو لئون (۱۴۶۰ـ۱۵۲۱م) ایات فلوریدا را کشف کرد، به دنبال شنیدن گفت‌وگوهایی درباره چشمه‌های بهداشتی این ایالت، به جست‌وجوی چشمه جوانی در آن‌جا برخاست. فکر نوشیدن از آب حیات یا بهره‌ور شدن از هر دارو یا وسیله جاودان‌ساز، فکری است با پیشینه‌ای به درازی عمر آدمی در این کره خاکی، زیرا برای مردم آنچه هرگز چاره‌ای نداشته است و ندارد، مرگ است.این اندیشه در فرهنگ بسیاری از ملتها حضور دارد و آن را قهرمانانی است که در تحولات فرهنگ و داد و ستدهای فرهنگی میان ملتها مبادله شده‌اند و گاه سایه‌هایی از آن‌ها بر روی هم افتاده و آمیزه‌هایی پدید آورده است.از میان متون دینی اسلامی، عهد جدید به صراحت از آن یاد کرده، چه در کتاب مکاشفه یوحنا گفته شده است: نهری از آب حیات به من نشان داد که درخشنده بود مانند بلور؛ و از تخت خدا و برّه جاری می‌شود.در داستان‌های اسلامی نیز نام سه تن آمده است که در پی آب زندگانی رفته‌اند. دو تن از ایشان از آن آشامیده و زندگی جاودان یافته‌اند و یکی ناکام بازگشته است: الیاس، خضر و ذوالقرنین.
ذوالقرنین عمری دراز داشت اما عمر جاویدان می‌خواست و در کتاب‌ها خوانده بود که در جهان چشمه‌ای هست نامش آب حیوان یا آب حیات که هر که از آن بنوشد عمر جاوید یابد.پس راز آن را از خضر پرسید و خضر نشانی‌ها که می‌دانست می‌گفت و چون معلوم شده‌ بود که جای چشمهٔ آب حیات در ظلمات است، ذوالقرنین عزم راه کرد و خضر و الیاس را با خود همراه کرد که الیاس نیز از برگزیدگان روزگار بود.
مدت‌ها در سرزمین تاریک جهان گردش کردند و از هر آبی و چشمه‌ای امتحان کردند اما خوردن آب حیات ذوالقرنین را نصیب نبود و خضر و الیاس در جستجو به آب حیات رسیدند و از آن نوشیدند و اثر آن را دانستند و چون به ذوالقرنین خبر رسید هرچه جستجو کردند دیگر آن چشمه را نیافتند و چون مدت سفر دراز شده بود و آذوقه کم داشتند برگشتند تا دوباره با اسباب فراهم بروند.
اما عمر ذوالقرنین به سفر دوباره نرسید و بدینسان خضر و الیاس عمر جاوید یافتند و می‌گویند الیاس در جوانی کشتی‌بان بود و سفر دریا دوست می‌داشت و بدین سبب وی بیش‌تر در دریاها به سر می‌برد و گمشدگان و درماندگان را راهبری می‌کند و خضر در خشکی‌ها به سر می‌برد و هر که در خدمت مردم و راستی و پا کی کوتاهی نکند و دیدار خضر را دریابد و از او حاجت بخواهد حاجتش برآورده شود و هرچه از او بپرسد جواب درست بشنود.
علاّمه طباطبایی می‌گوید:
گفته‌اند این داستان، افسانه‌ای خیالی است و بدین منظور تصویر شده است که بگوید کمال معرفت، انسان را به سرچشمه آب حیات می‌رساند و از آن به انسان می‌نوشاند، و آن همان زندگی جاویدی است که پس از آن مرگ نیست و خوشبختی سرمدی است که برتر از آن هیچ خوشبختی نیست، ولی این سخن بی‌دلیل است و ظاهر کتاب عزیز آن را رد می‌کند.
در داستانی که قرآن می‌آورد، خبری از چنین چشمه‌ای نیست.آنچه هست، گفتارهای برخی از مفسران و داستان‌سرایان تاریخ‌نگار است که نه اصلی قرآنی دارد که این گفتارها بدان مستند باشد و نه چنین چشمه‌ای در نقطه‌ای از نقاط زمین مشاهده شده است... و باید دانست که آیات صراحتی در زنده شدن ماهی پس از مرگ ندارد.(داستان موسی و خضر)
+++

اسکندر پس از فتح سرزمین‌هاى زیاد تصمیم گرفت کارى کند تا همیشه زنده بماند. به او گفتند: باید از چشمهٔ آب حیات بنوشى و این سفر هفتاد سال طول مى‌کشد. اسکندر چند جوان پانزده تا بیست ساله را به‌دنبال خود برد. پدر یکى از این همراهان که پیرمردى بود پنهانى با آنها همراه شد. پس از هفتاد سال آنها به جلو غار ظلمات رسیدند. اما ظلمات به‌قدرى تاریک بود که اسب‌ها نمى‌توانستند پیش بروند. پیرمرد پنهانى به پسر خود گفت: تو از جلو مقدارى کاه بریز تا اسب‌ها از سفیدى آنها راه را شناخته و حرکت کنند. پسر این کار را کرد و مورد تشویق اسکندر قرار گرفت. رفتند و رفتند تا راه ظلمات تمام شد. به چند چشمه رسیدند اما اسکندر نمى‌دانست کدام‌یک چشمهٔ آب حیات است. پسر به‌سراغ پدرش رفت. پیرمرد به او گفت: این ماهى‌ها خشک شده را بردار و توى چشمه بینداز. توى هر چشمه‌اى که ماهى زنده شد، آن چشمه آب حیات است. این کار را کردند و در یکى از چشمه‌ها ماهى زنده شد.
اسکندر از ابتکار جوان خوشش آمد و به تعجب افتاد. از او پرسید که چطور این ابتکار به ذهنت رسید. پسر حقیقت را گفت، اسکندر انعام خوبى به آنها داد. مقدارى آب حیات برداشتند و آمدند. وقتى اسکندر خواست از آب جشمهٔ حیات که همراه آورده بودند بخورد. صدائى شنید که مى‌گفت: 'سلام من به تو اى اسکندر ذواالقرنین. آب حیات مبارک باد.' اسکندر خوب نگاه کرد دید یک جوجه تیغى است که این حرف را مى‌زند. جوجه تیغى گفت: من هم از آب حیات نوشیده‌ام و به این شکل درآمده‌ام. عمرم جاودانه است ولى به این‌صورت که مى‌بینی. اسکندر از خوردن آب حیات پشیمان شد و دستور داد آب حیاتى که به‌دنبال خود آورده بودند پاى درخت‌هاى مرکبات و نخل و کاج بریزند. 'از آن به‌بعد این درختان با زحمات اسکندر به سبزى جاودانه رسیده‌اند.'

تاریخچه ی کیک تولد و شمع

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 4 شهریور 1395 ساعت 12:30 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات

          


کسی هنوز مطمئن نیست که این سنت از کجا آغاز شد.  یونانیان باستان در گذشته کیکی را (دایره شکل تا نمایانگر ماه باش) به معبد خدای ماه آرتمیس میبردند و روی آن شمع های روشن میکردند تا مانند ماه روشن باشد

روشن کردن شمع روی کیک تولد  برای آن است که برخی مردمان باور داشتند که خدایان در آسمان ها زندگی میکنند و روشن کردن شمع برای برآورده شدن دعاهای آنها در درگاه خدایان بوده است. وبا فوت کردن شمع و آرزوکردن در هنگام فوت کردن آن آرزو و دعای خود رابه آسمان می فرستادند.

جشن تولد

اولین جشن تولد برای آن برگذار شد که مردم معتقد بودند که شیاطین در روز تولد آنها به سمت آنها می ایند. در ابتدا پادشاهان تنها کسانی بودن که به اندازه ای مهم بودند تا جشن تولد داشته باشند. دوستان و خانواده برای محافظت از آسیب با ارزو و فکرهای خوب  و هدایا کمک میکردند تا تولد را جشن بگیرند. آنها برای آنکه شیاطین را بترسانند با کلاه و وسایل پر سروصدا جشن تولد را برگذار میکردند


بادکنک های تولد

اولین بادکنک ها یا بالون ها، اسباب بازی بچه ها بودند که با پوست یا امعای درونی حیوانات ساخته میشدند و درون آن را با آب پر میکردند.قوم های قدیمی درون روده های حیوانات قربانی شده فوت میکردند و ان را به شکل حیوانات در می اوردن و آن را به خدای خود به عنوان قربانی تقدیم می کردند


پ.ن:تاریخچه کیک عروسی به زمان امپراتوری روم در حدود 400 سال پیش از میلاد مسیح باز می گردد. در ابتدا در مراسم عروسی نوعی نان تهیه می شد که به مرور زمان به شیرینی آن افزوده شد. در 100 سال پیش از میلاد ابتدا یک تکهٔ سفت نان شیرین یا کیک میوه توسط داماد خورده می شد و باقیماندهٔ آن خورد شده و بر سر عروس ریخته می شد. این رسم امروزه بصورت بریدن کیک و در دهان گذاشتن آن توسط عروس و داماد تبدیل شده است. از آنجائی که کیک عروسی در اکثر کشورهای جهان یکی از اجزای مراسم ازدواج است این کیک دارای اشکال و انواع گوناگون است. بسیاری از کیک های عروسی جهان ریشهٔ بریتانیایی دارند.

مطلب تکمیلی

علت نامگذاری کوه اورست

نویسنده: جنیفر
سه شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 01:00 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
تصویری از " جورج اِوِرِست " کوهنورد و نقشه بردار انگلیسی که قله اورست به نام او نامگذاری شد.
       

او اولین کسی بود که توانست این قله را در 17 ژانویه 1841م اندازه گیری نماید،حال آنکه هرگز نتوانست قله را فتح نماید.
نام تبتی کوه اورست، چومولونگما یا کومولانگما (مادر مقدس) است که برگردان لغوی آن به چینی ژومولانگما فنگ که اشاره به مادر زمین دارد می‌باشد.
در سال ۱۸۶۵، انجمن سلطنتی جغرافیا نام رسمی این کوه را پس از پیشنهاد آندرو واگ، رئیس وقت ممیزی بریتانیا در هند برگزید. واگ این نام را به یادبود سر جرج اورست انتخاب کرد.
در اوایل دههٔ ۱۹۶۰، دولت نپال نام رسمی ساگارماتا را بر کوه اورست نهاد. این نام پیشتر به کار نرفته بود، در حالی که ساکنان محلی عموماً آن را با نام چومولونگما می‌شناختند.
در سال ۲۰۰۲، روزنامه پیپلز دیلی مقاله‌ای منتشر کرد که در آن با ادامه استفاده نام انگلیسی این کوه در غرب مخالفت کرده بود. این مقاله متذکر شده بود نام چینی این کوه که از ۲۸۰ سال پیش در نقشه‌های چینی آورده شده بود نسبت به نام انگلیسی آن ارجحیت دارد.


سایت عاشقانه اسنوالون سایت عاشقانه اسنوالون
1 2 3 4 5 6 7 ...

آرشیو

برچسب ها

  • 2

    خاطرات

    مشاهده مطالب با برچسب خاطرات

  • 1

    سپاه ابرهه

    مشاهده مطالب با برچسب سپاه ابرهه

  • 7

    جنیفر نوشت

    مشاهده مطالب با برچسب جنیفر نوشت

  • 2

    دیو

    مشاهده مطالب با برچسب دیو

  • 2

    تاریخ

    مشاهده مطالب با برچسب تاریخ

  • 1

    قرآن

    مشاهده مطالب با برچسب قرآن

  • 1

    مکه

    مشاهده مطالب با برچسب مکه

  • 2

    داستان کوتاه

    مشاهده مطالب با برچسب داستان کوتاه

دعوت به تنهایی

تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : ) 

صفحه نخست

مدیر سایت

جنیفر

نوشته های مدیر

آرشیو مطالب

لیست کامل مطالب سایت

آرشیو

با ما در تماس باشید

 

تماس با ما

کلیه حقوق این سایت محفوظ است.

قالب : سایت عاشقانه اسنوالون

آمار سایت

  • بازدید کل:
  • بازدید امروز:
  • بازدید دیروز:
  • بازدید ماه قبل:
  • بازدید این ماه:
  • آخرین بازدید:
  • بروزرسانی:
  • تعداد مطالب:
  • نویسندگان:

میان هیاهوی مزرعه دنیا
مترسکی هستم که بی باکم از کلاغ ها
درد ندارد زخمی که بر سرم میزنن
مرهمم آن است که جایگاهش گنبد کبود است و بس
همانکه می گوییم یکی بود ، هیچکس نبود
از کنار مزرعه افکارم رد شدی
نگاهی بر من افکن
مرا ببین........
مرا ببین میان هیاهوی آدم نماها
رسوخ کن میان تار و پود وجودم
من همانی هستم که نامم مجازیست
دنیایم مجازیست
مرا لابه لای پست هایم بیاب
مرا از اعماق کامنتهایم بجوی
میخواهم واقعی باشم در دنیای دروغ مجازی
مرا بیاب........

موضوعات

نویسندگان

آخرین عناوین

با ما در ارتباط باشید و ما را از نظرات ارزشمند خود مطلع کنید

  •    مدیر سایت: جنیفر
  •   
  •    http://davat-b-tanhaee.mihanblog.com
  •    شعار سایت: تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : )
  •   
  •    فرم تماس با ما
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات