برای مشاهده هر پست، روی آن کلیک کنید تا محتوای آن پست به نمایش درآید

زهرا جونم تولدت مبارک

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 5 آذر 1396 ساعت 08:18 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
     




میلادت ای دوست مبارک باشد
پیوسته دلت شاد سعادت باشد
هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد
راهـت سپید راه عــدالـت باشد
چـــشـــم شــادی نگارت باشد
ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد
میلادت ای دوست مبارک باشد
دلـشاد ازین اهل جماعت باشد 
زهرای عزیزم سلام
تولدت هزاران بار مبارک باشه خواهری
ا شالله به تمامی خواسته های قلب مهربونت برسی
نبودم رو به پای بی معرفتی نذار، آبجی بزرگه همیشه به یادت هست و میدونم آبجی رو خیلی راحت می بخشی
راستی برات ایمیل فرستادم، حتما یه نگاه بنداز
خوشبختیت آرزومه

پرنده ابابیل

نویسنده: جنیفر
سه شنبه 7 شهریور 1396 ساعت 10:51 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات

ابابیل واژه‌ای عربی است و واژهٔ پرستو به عنوان برابر فارسی آن در نظر گرفته شده‌است.

          Image result for ‫پرنده های ابابیل‬‎

ابابیل پرنده‌ای کوچک است که به دستور خداوند متعال برای نابودی سپاه ابرهه که برای جنگ با خدا رفته بود در آسمان پدیدار شد و با پرتاب سنگ، سپاه عظیم ابرهه را نابود کرد.

این واژه، تنها یک بار در سورهٔ فیل که به داستان یورش سپاه فیل به مکّه و نابودی آن‌ها به‌وسیله گروهی از پرندگان پرداخته، به کار رفته‌است :

وَ‌أرسَلَ عَلَیهِم طَیراً أبابِیل

خدا بر سر آن‌ها دسته دسته پرندگانی را فرستاد

لغویان، مورّخان و مفسّران، در رابطه با ریشه و معنای این واژه و چگونگی پرندگانی که این ماموریت را انجام دادند، هم نظر نیستند.

معنای ابابیل

برخلاف آن‌چه جاافتاده، ابابیل نام آن پرندگان نیست بلکه معنای وصفی دارد. به نظر ابن سیّده، ابابیل به معنای گروه‌ها و دسته‌هایی از پرندگان*، اسبان و شتران است.

ابن عبّاس آن را به معنای «دسته دسته» می‌داند.ابابیل، هم‌چنین به معنای «زیاد»، «گروه متفرّق»، «جمعیّت‌های بزرگ»، «جمعیّت‌ها»، «بعضی به دنبال بعض» «جماعت‌هایی متفرّق از این‌جا و آن‌جا» و «رنگ‌های گوناگون»دانسته شده‌است.

به نظر مصطفوی، بعید نیست که اصل در مادّه «أـ‌ب‌ـ‌ل» به معنای تحمّل سختی، بردباری و مقاومت، وابل (شتر) نیز یکی از مصادیق این معنا باشد، وشاید ابابیل هم وصف پرنده‌ای با همین ویژگی‌ها باشد و «طیراً أبابیل»، یعنی پرندگان گروه گروه، قوی، مقاوم و صبور.

آرتور جفری می‌گوید: واژهٔ «ابابیل» ربطی به پرندگان ندارد؛ بلکه نام یک بلا است، گذشته از آن، این کلمه از «ابیله» به معنای «تاول» گرفته شده‌است.

اشپرنگل خیلی پیش‌تر در ۱۹۷۴ میلادی میان این واژه و بیماری آبله، رابطه‌ای را حدس زده بود و آن را مشتق از «اَب» به معنای «پدر» و «ابیل» به معنای «نوحه و ندبه» می‌پنداشت و می‌گفت: ایرانیان، واژهٔ «ابیله» را به معنای آبله به کار می‌برند.

این نظریّه را روایات موجود که می‌گوید: لشکریان ابرهه به بیماری آبله دچار و نابود گشتند، تأیید می‌کند؛ امّا مشکل، اثبات فارسی بودن آن است، زیرا آبله در زبان فارسی، خود دخیل از عربی و بی‌تردید از همین آیه گرفته شده‌است.

شکل و نوع پرنده

.در این که این پرنده به چه شکلی بوده و چگونه مأموریّت خود را در نابودی اصحاب فیل انجام داده، آرای گوناگونی وجود دارد:

عایشه می‌گوید: ابابیل شبیه خطاطیف (پرستوها) هستند و نیز گفته شده: آن‌ها شبیه وطاویط خفّاش‌های سرخ و سیاه بودند.

ابوسعید خدری، کبوتران حرم (مکّه) را از نسل ابابیل می‌داند ولی بُروسَوی در درستی کلام او تردید می‌کند چرا که به گفتهٔ برخی، ابابیل، شبیه زرازیر سارها هستند که در اطراف باب ابراهیم مسجدالحرام وجود دارند.

عکرمه می‌نویسد: آن‌ها سرهایی چون درندگان داشتند که پیش از آن دیده نشده بود و پس از آن نیز دیده نشد.

طبری به نقل از ابن‌عبّاس می‌گوید: آن‌ها پرندگانی بودند که از دریا خارج شده یا از سوی دریا آمده بودند. سفید یا سیاه و یا سبز رنگ بودند و منقاری چون پرندگان و چنگال‌هایی همانند سگان داشتند.

ابوالجوزا عقیده دارد که خداوند در همان وقت، آن‌ها را در آسمان پدید آورد.و ابن مسعود آن‌ها را پرندگانی می‌داند که صیحه می‌کشیدند و بر اصحاب فیل، سنگ* می‌افکندند. خداوند طوفانی فرستاد که آن سنگ‌ها را با شدّت بر آنان می‌کوبید.

ابوالفتوح رازی از ابومسعود نقل می‌کند: آن مرغان به شکل منج انگبینند (زنبورعسل) و در منقار هر یکی، سنگی است. هر گروهی را یکی مرغ، در پیش ایستاده، سیاه سر، دراز گردن، سرخ منقار. بیامدند این مرغان و گرد لشکرگاه ابرهه در آمدند. چون ایشان صف بر کشیدند و آهنگ کعبه کردند، هر مرغی از ایشان، آن‌چه در منقار داشت، بینداخت.

بر هر سنگی نام صاحب او نوشته شده بود. بر هر یکی که سنگ او، بر او زدند، بر سرش آمد و از زیرش بیرون آمد و اگر بر پشتش افتاد، به سینه‌اش بیرون آمد و اگر بر سینه‌اش آمد، بر پشتش بیرون رفت تا همه بر جای بمردند.

به گفتهٔ ابن‌هشام، خداوند پرندگانی همانند پرستو را از دریا بر آن‌ها فرستاد که هر یک سه سنگ با خود حمل می‌کردند: یک سنگ در منقار و دو سنگ در پاهایشان بود. سنگ‌ها به اندازه نخود و عدس بود و به محض برخورد به اصحاب فیل، آن‌ها را نابود می‌کرد.

فخر رازی پس از نقل صفات متعدّدی که برای پرندگان بیان شده، می‌گوید: از آن جا که این پرندگان دسته دسته بودند، شاید هر دسته شکلی داشته و هر کسی آن‌چه را که دیده وصف کرده‌است.

از محمد در وصف این پرنده روایت شده: مرغی بین آسمان و زمین است که لانه دارد و تخم می‌گذارد.

ابومریم از محمد باقر روایت می‌کند: هر پرنده سه سنگ در چنگال و منقار خود داشت. سنگ‌ها را بر روی لشکریان ریختند که بر اثر آن در میان آن‌ها، مرض آبله پدید آمد؛ پس خداوند نیز به وسیله آن‌ها، نابودشان ساخت و پیش از آن «آبله» در آن‌جا دیده نشده بود.

از جعفر صادق در این باره نقل شده: از اصحاب فیل، یک نفر بیش‌تر باقی نماند که فرار کرد. او در حالی که مشغول نقل واقعه برای مردم بود، سرش را بالابرد و گفت: این از همان پرندگان است؛ آن‌گاه آن پرنده که مأمور تعقیب او بود بالای سر او قرار گرفت و سنگی را رها کرد که از زیر او خارج‌شد.

بعضی این شخص را خود ابرهه دانسته‌اند که هنگام نقل واقعه برای پادشاه حبشه با آن عذاب نابود شد.

یک سعودی ادعا کرده این سنگ از سنگهائی هست که پرندگان بر سپاه ابرهه در عام الفیل پرتاب کردن و روی سنگ تصویر پرنده ای به اضافه آیات سوره فیل نقش بسته است .این شخص اظهار داشته است که یک مؤسسه مصری با درخواست 4 میلیون دلار قصد خرید این سنگ را داشته است که وی قبول نکرده است.

       ادعای پیدا شدن سنگ پرندگان ابابیل برای نابودی ابرهه

منبع

 قابل توجه دوستی که انتقاد کرده بودند چرا منبع ذکر نمیکنم ، مطالبی که پست میکنم رو در سایت های متعدد میخونم و متاسفانه تمامی مطالب کپی پیس هستند و منبع اصلی بین این همه سایت مشخص نیست و من فقط مطالبی رو منبع میزنم که مطمئن باشم فقط همون سایت خاص مطلب مورد نظر من رو درج کرده باشه

انسانهایی که توسط حیوانات بزرگ شده اند .

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 1 تیر 1396 ساعت 01:43 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

به گزارش تکناز کودک وحشی، به کودکی اطلاق می‌شود که از سنین بسیار پایین، دور از اجتماع انسانی زیسته است و از مراقبت و عواطف انسانی، رفتارهای اجتماعی و از همه مهم‌تر زبان بشری، چیزی نمی‌داند ( یا تجربه‌ی بسیار کمی از آن‌ها دارد ). بعضی از این کودکان وحشی توسط دیگران ( معمولاً والدین خودشان ) زندانی بوده‌اند؛ گاه، والدینی که نمی‌توانند از پس اختلالات جسمی و ذهنی کودکانشان بربیایند، آنان را به حال خود رها می‌کنند. کودکان وحشی پیش از آن که به حال خود رها شوند یا از خانه فرار کنند، ممکن است مورد سوء استفاده‌ی شدیدی قرار گرفته باشند یا آسیب‌های روانی جدی بر آن‌ها وارد آمده باشد. طبق گزارش‌ها، برخی از این کودکان، توسط حیوانات، بزرگ می‌شوند و برخی دیگر، به تنهایی در طبیعت وحشی، روزگار می‌گذرانند. بیش از صد مورد کودک وحشی گزارش شده است. ما ۱۰ تا از آن‌ها را که در زمان خود معروف شده‌اند، در اینجا می‌آوریم.

  

۱) دینا سانیچار، پسر گرگی هند

 تاریخ پیدا شدن : ۱۸۶۷

سن هنگام پیدا شدن : ۶

محل : سکندرا

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۶ سال

حیوانات : گرگ‌ها

  

10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

گفته می‌شد «دینا سانیچار»، یکی از پسرهایی که در پرورشگاه سکندرا زندگی می‌کرد، دچار معلولیت‌های ذهنی است. او را در سال ۱۸۶۷، هنگامی که شش سال سن داشت، از غار گرگ‌ها بیرون آوردند. چند شکارچی در جنگل‌های «بلندشهر» از دیدن پسری که روی چهار دست و پا دویده و به دنبال یک گرگ، وارد لانه‌ی گرگ‌ها شد، در شگفت ماندند. این چنین بود که دینا سانیچار پیدا شد. آن‌ها با استفاده از دود، گرگ و همراهش را بیرون آوردند و گرگ را با شلیک گلوله کشتند.

 

دینا، در ابتدا، عادات یک حیوان وحشی را از خود بروز می‌داد؛ او جامه‌هایش را می‌درید و از زمین غذا می‌خورد. دینا سرانجام غذای پخته را با غذای خام جایگزین ساخت اما هرگز صحبت کردن نیاموخت. ظاهراً دینا به تنباکو هم معتاد شد. وی در سال ۱۸۹۵ مُرد.

  

٢) کامالا و آمالا، دختران گرگی میدناپور

 تاریخ پیدا شدن : ۱۹۲۰

سن هنگام پیدا شدن : ۸ (کامالا)، 1.5 (آمالا)

محل : میدناپور، هند

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۸ سال ، ۱ سال

حیوانات : گرگ‌ها

 

  10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

شاید یکی از مشهورترین و بحث‌برانگیزترین ماجراهای مربوط به کودکان وحشی، ماجرای «کامالا» و «آمالا» باشد. کامالا و آمالا، دو تن از جالب‌ترین افراد، در میان کودکان وحشی هستند. این دختران گرگی، کنار هم، در لانه‌ی گرگ‌ها پیدا شدند. در آن زمان، آمالا ۱۸ ماهه بود و کامالا هشت سال داشت. با این حال، گفته می‌شد این دو خواهر نیستند، بلکه در سال‌های متفاوتی، به حال خود رها شده‌اند یا این که گرگ‌ها آن‌ها را برداشته‌اند.

 در همان سال، کشیش «جوزف سینگ» ، یک مبلغ مذهبی که اداره‌ی پرورشگاهی در شمال هند را بر عهده داشت، شایعاتی شنید درباره‌ی دو موجود شبح‌مانند، که در جنگل بنگال، در نزدیکی «میدناپور»، دسته‌ای از گرگ‌ها را همراهی می‌کنند. روستاییان محلی از این ارواح می‌ترسیدند، اما بر اساس عرف منطقه، حق نداشتند به گرگ‌ها آسیبی برسانند. سینگ، که کنجکاو شده بود، بر بالای یک درخت، مخفیگاهی ساخت مشرف به لانه‌ی دسته‌ی گرگ‌ها. لانه، در واقع، یک پشته‌ی قدیمی ده پایی موریانه‌ها بود که با گذشت زمان، گود و میان‌تهی گشته بود. با بالا آمدن ماه، سینگ، گرگ‌ها را دید که یکی یکی بیرون می‌آیند. سپس، دو موجود خمیده و ترسناک ظاهر شدند. این دو موجود سرهای خویش را کمی بیرون آوردند، هوای شبانه را بو کشیدند و آن‌گاه به بیرون جهیدند. این «اشباح» بر اساس توصیفات سینگ در دفتر خاطراتش، موجوداتی بودند : «…بسیار مخوف و ترسناک…دست، پا و بدنی همچون انسان داشتند، اما سرهایشان، جسم گردی بود از چیزی که شانه‌ها و قسمت فوقانی بالاتنه‌شان را می‌پوشاند…چشم‌هایشان، درخشان و نافذ بود و شباهتی به چشم انسان‌ها نداشت…هر دوی آن‌ها روی چهار دست و پا می‌دویدند».

 ظاهرا،ً در این دخترها، اثری از رفتار و افکار انسانی نبود. گویی آن‌ها ذهن یک گرگ را داشتند. هر لباسی که به تنشان پوشانده می‌شد را پاره می‌کردند، فقط گوشت خام می‌خوردند، هنگام خواب به صورت دایره‌ای و خمیده به هم می‌چسبیدند، در خواب تکان‌های ناگهانی می‌خوردند و خرناس می‌کشیدند، تنها بعد از طلوع آفتاب بیدار می‌شدند، زوزه می‌کشیدند و می‌خواستند دوباره آزاد شوند. کامالا و آمالا آن‌قدر چهار دست و پا راه رفته بودند که تاندول‌ها و مفاصلشان کوتاه شده بود، به همین دلیل قادر نبودند پاهایشان را راست نگه دارند یا حتی برای راه رفتن روی دو پا، کوششی نشان دهند. آن‌ها هرگز لبخند نزدند و علاقه‌ای به ارتباط با انسان‌ها نشان ندادند. تنها احساسی که در چهره‌شان دیده می‌شد، ترس بود. حتی حواس این دو نیز همچون حواس گرگ‌ها شده بود. به گفته‌ی سینگ، شب‌ هنگام، چشمان آنان بینایی خارق‌العاده‌ای داشت و مثل چشم گربه‌ها می‌درخشید. قدرت شنوایی آن‌ها نیز بسیار قوی بود، اما به نظر می‌رسید صدای انسان‌ها برای گوش‌هایشان غریب و غیر قابل شنیدن است.

 سینگ، به عنوان مردی فقیر اما تحصیل‌کرده، تمام تلاش خود را کرد تا وظیفه‌ی خود مبنی بر بهبود حال کامالا و آمالا را به بهترین نحو ممکن انجام دهد. وی که به نظریه‌ی رشد گیاه‌وار کودکان اعتقاد داشت، این طور نتیجه گرفت که عادات گرگی کامالا و آمالا، به نحوی مانع از بروز آزادانه‌ی خصایل انسانی آن‌ها می‌شود. سینگ احساس می‌کرد وظیفه دارد ( حداقل به دلایل مذهبی ) که این این دو دختر را از روش زندگی گرگ‌وارشان جدا کند و زمینه‌ی ظهور انسانیت دفن‌شده‌ی آنان را فراهم آورد. متأسفانه، پیش از آن که کار پژوهشی وی پیشرفت کند، دختر کوچکتر، آمالا، بیمار شد و جان داد. این واقعه، برای کامالا که تازه ترسش از انسان‌های دیگر و محیط پرورشگاه ریخته بود، ضربه‌ی مهلکی محسوب می‌شد. کامالا مدت زیادی عزا گرفت و سینگ، می‌ترسید او هم جانش را از دست بدهد. اما سرانجام کامالا بهبود یافت و سینگ برنامه‌ی بهبودی بیمار را آغاز کرد.

  

٣) دانیل، پسر بزی آند

 تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۰

سن هنگام پیدا شدن : ۱۲

محل : آند، پرو

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۸ سال

حیوانات : بزها

 

 10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر
 

پسر بزی آند در سال ۱۹۹۰ در آند، پرو پیدا شد و گفته می‌شود که هشت سال توسط بزها بزرگ شده است. وی با خوردن شیر آن‌ها و تغذیه از ریشه‌ها و دانه‌ها زنده مانده بود. دانیل در طبیعت، و با مشخصه‌های بارز زندگی وحشی بزرگ شده بود.

 او روی چهار دست و پا راه می‌رفت و دست‌ها و پاهایش آن‌قدر زخم شده‌بودند که سفت شده و برایش حکم سم را پیدا کرده بودند. وی می‌توانست با بزها ارتباط برقرار کند اما نتوانست زبان بشر را یاد بگیرد.

 پسر بزی آند پس از پیدا شدن، توسط تیمی از دانشگاه پزشکی «کانزاس» تحت بررسی و آزمایش قرار گرفت. نام او را «دانیل» گذاشتند.

 

٤) پسر-آهوی کوهی سوریه‌ای

تاریخ پیدا شدن : ۱۹۴۶

سن هنگام پیدا شدن : تقریباً ۱۰

محل : صحرای سوریه

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۹ سال

حیوانات : آهوان کوهی

 

  10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

پسری که حدوداً ۱۰ سال سن داشت در میان گله‌ای آهوان کوهی در صحرای سوریه پیدا شد. او را به کمک یک جیپ عراقی گرفتند، چون می‌توانست با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت بدود. اگرچه وی به طرز وحشتناکی لاغر بود، اما می‌گفتند بسیار سالم و تندست است و عضلاتی پولادین دارد. این پسر را گرفتند و دست و پایش را بستند.

 به گفته‌ی آرمن، پسر-آهوی کوهی سوریه‌ای در سال ۱۹۵۵ هنوز زنده بود و سعی کرده بود از وضعیت نامطلوبی که در آن زندانی شده بود، فرار کند. من احساسات شما را با بیان کارهایی که برای جلوگیری از این اقدام او انجام گرفت، جریحه‌دار نمی‌کنم.

 آنچه که Magazine Life در تاریخ ۹ سپتامبر۱۹۴۶ نوشته بود، تا حد زیادی با گزارش‌های دیگر مطابقت دارد. گزارش می‌گوید یک ماه پیش، گروهی از شکارچیان، پسری پیدا کرده‌اند که وحشی و آزاد در میان گله‌ای از آهوان کوهی، در دشت سوریه می‌دویده است. گویا، وی، که در زمان پیدا شدن ۱۰ الی ۱۴ سال داشت، در کودکی به حال خود واگذاشته شده بود. بعد از پیدا شدن، او را به آسایشگاه بیماران روانی انتقال داده بودند. Sunday Express نیز گزارش مشابهی ارائه کرده، با این تفاوت که سرعت پسر را ۵۰ متر در ساعت قلمداد کرده است نه ۵۰ کیلومتر در ساعت.

 

٥) بلو، پسر شامپانزه‌ای نیجریه‌ای

 تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۶

سن هنگام پیدا شدن : ۲

محل : نیجریه

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۱ سال

حیوانات : شامپانزه‌ها

  10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

«بلو»، پسر شامپانزه‌ای نیجریه‌ای را هنگامی که دو سال داشت، در سال ۱۹۹۶ پیدا کردند. والدینش احتمالاً وی را که دچار معلولیت جسمی و ذهنی بود، در شش ماهگی رها کرده بودند، کاری که معمولاً چادرنشینان «فولانی»، ساکنان بخش عمده‌ای از منطقه‌ی «ساحل» در غرب آفریقا، با کودکان معلولشان انجام می‌دهند و امری عادی محسوب می‌شود.

 بلو که گفته می‌شود توسط شامپانزه‌ها سرپرستی و بزرگ شده بود، میان یک خانواده‌ی شامپانزه، در ۱۵۰ کیلومتری جنوب «کانو» واقع در شمال نیجریه پیدا شد. زمانی که این ماجرا، شش سال بعد در سال ۲۰۰۲ به چند خبرگزاری رسید، بلو در خانه‌ی بی‌سرپرستان Tudun Maliki Torrey در کانو ساکن شده بود.

 بلو، زمانی که تازه پیدا شده بود، مثل یک شامپانزه راه می‌رفت، او از پاهایش بهره می‌گرفت اما دست‌هایش را روی زمین می‌کشید. وی شب‌ها در خوابگاه به این سو و آن سو می‌پرید، بچه‌های دیگر را آشفته می‌کرد و همه چیز را پرت می‌کرد و می‌شکست. شش سال بعد، بلو بسیار آرام‌تر شده بود، اما همچنان مثل شامپانزه‌ها به این سو و آن سو می‌پرید، صداهای شامپانزه‌وار در می‌آورد و چند بار با مشت به سرش می‌زد. بلو در سال ۲۰۰۵ از دنیا رفت.

 

٦) جان سبونیا، میمون-پسر اوگاندایی

 تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۱

سن هنگام پیدا شدن : ۶

محل : اوگاندا

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۳ سال

حیوانات : میمون‌ها

 

  10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

«جان سبونیا» در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ به دنیا آمده بود. وی بعد از مشاهده‌ی قتل مادرش به دست پدر خودش، از خانه فرار کرده بود ( احتمالاً در آن زمان حدود سه سال داشته ). باور عام و پذیرفته بر این است که میمون‌های سبز آفریقایی (green African vervet monkeys) حداقل تا اندازه‌ای مراقبت از او را در جنگل بر عهده گرفته‌اند. جان، در سال ۱۹۹۱، وقتی در درختی پنهان شده بود، توسط یک زن یا دختر قبیله ( به نام میلی ) پیدا شد. «میلی» با اهالی روستا بازگشت و در این مورد، نه تنها خود جان در برابر اسیر شدن مقاومت کرد- چیزی که معمولاً اتفاق می‌افتد- بلکه خانواده‌ای که سرپرستی‌اش را بر عهده گرفته بودند نیز، با پرتاب چوب به سمت روستاییان، به دفاع از او برآمدند.

 گزارشات اولیه حاکی است که تمام بدن جان با موهایی موسوم به هایپرتریکوسیس پوشیده شده بود. در مدفوع وی، کرم‌هایی به طول نیم متر وجود داشت. وقتی او را گرفتند و تمیزش کردند، معلوم شد تمام تنش پر از شکاف و خراش است و زانوهایش به دلیل چهار دست و پا راه رفتن، زخمی است. هویت جان سبولینا در همین زمان مشخص شد. میلی، جان را به «پل و مولی واسوا»، مدیران یک مؤسسه‌ی خیریه، سپرد. جان در ابتدا نمی‌توانست حرف بزند یا گریه کند اما بعدها یاد گرفت صحبت کند. این بدان معناست که وی پیش از زندگی در طبیعت، تا حدی حرف زدن را یاد گرفته بود.

 او حالا نه تنها حرف می‌زند، بلکه آواز نیز می‌خواند و همراه گروه کر کودکان «مروارید آفریقا» به سفر می‌رود. بی‌بی‌سی، مستندی از ماجرای جان ساخت به نام «گواه زنده» (Living Proof). این مستند در ۱۳ اکتبر ۱۹۹۹ به نمایش درآمد.

  

٧) ترایان کالدارار، پسر سگی رومانیایی

 تاریخ پیدا شدن : ۲۰۰۲

سن هنگام پیدا شدن : ۷

محل : براشوف، رومانی

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۳ سال

حیوانات : سگ‌ها

 

 10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

«ترایان کالدارار»، پسری رومانیایی بود که سه سال، دور از خانواده‌اش، یک زندگی وحشی در پیش گرفته بود. گفته می‌شود او به دلیل خشونت‌های خانوادگی، خانه‌اش را ترک کرده بود. مادرش، «لینا کالدارار»، گفت که پسرش را دوست می‌داشته، اما همسرش مرد خشنی بوده و همواره لینا را کتک می‌زده. وقتی او ترایان را گم کرد، بسیار آزرده‌خاطر شد و این امید را در خود پرورش داد که شاید خانواده‌ی دیگری، سرپرستی ترایان را بر عهده گرفته‌اند. او گفت : «وقتی فرار کردم، ارتباطم با ترایان قطع شد، با این حال، سعی کردم او را پس بگیرم. هر کاری کردم، او ( پدر ترایان ) اجازه نداد بچه‌ام را پس بگیرم. او گفت بچه مال خودش است».

 اگرچه ترایان کالدارار وقتی پیدا شد، هفت ساله بود، اما جسم یک بچه‌ی سه ساله را داشت. او نمی‌توانست صحبت کند، لخت بود و در یک جعبه‌ی مقوایی پوشیده با پلی‌اتیلن زندگی می‌کرد. وی از نرمی استخوان شدیدی رنج می‌برد، زخم‌های عفونی داشت و جریان خونش احتمالاً به دلیل سرمازدگی، بسیار ضعیف بود. به اعتقاد دکترها، امکان نداشت ترایان به تنهایی زنده مانده باشد. آنان این طور نتیجه گرفتند که تعداد زیادی از سگ‌های ولگرد حومه‌ی شهر ترانسیلوانیا به او یاری رسانده‌اند. وقتی ترایان پیدا شد، جسد سگی در کنارش بود که ظاهراً وی از آن تغذیه می‌کرده.

 ترایان کالدارار، بعد از آن ‌که اتومبیل یک چوپان به نام «مونالسکو یوان» از کار افتاد، پیدا شد. آقای یوان مجبور شده بود پیاده از مرتع خود بازگردد. در این زمان او کودک را پیدا کرده، به پلیس خبر داده بود. پلیس کمی بعد ترایان را گرفت. ترایان همچون یک شامپانزه راه می‌رفت و خوابیدن زیر تخت را به خوابیدن روی آن ترجیح می‌داد. به گزارش دکتر «مرسیا فلوریا»: «او را در وضعیتی حیوانی یافته بودند و حرکات او نیز حیوان‌گونه است. این شواهد نشان می‌دهند که وی در یک محیط اجتماعی رشد نیافته. وی در نبود غذا، بسیار آشفته می‌شود. در تمام مدت به دنبال غذاست. وی بعد از خوردن غذا می‌خوابد».

   

٨) راچام پنگینگ، دختر جنگل کامبوج

 تاریخ پیدا شدن : ۲۰۰۷

سن هنگام پیدا شدن : ۲۹

محل : جنگل کامبوج

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۱۹ سال

حیوانات : حیوانات مختلف

 

  10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

دختر جنگل کامبوج، زنی کامبوجی است که در ۱۳ ژانویه‌ی ۲۰۰۷، در جنگل «ایالت راتانکیری» پیدا شد. خانواده‌ای در یک روستای نزدیک به محل، ادعا کردند که این زن، دختر آن‌ها، «راچام پنگینگ» است که ۲۹ یا ۳۰ سال دارد ( متولد ۱۹۷۹ ) و ۱۸ یا ۱۹ سال پیش ناپدید شده. ماجرای راچام، به عنوان یک کودک وحشی که سال‌های زیادی از عمر خود را در جنگل گذرانده است، پوشش خبری وسیعی داشت.

 راچام، پس از آن که در ۱۳ ژانویه‌ی ۲۰۰۷، ژولیده، لخت و وحشت‌زده، در جنگل‌های انبوه ایالت راتانکیری واقع در دورترین نقطه‌ی شمال شرقی کامبوج پیدا شد، مورد توجه بین‌المللی قرار گرفت. وقتی یک روستایی متوجه شد از غذای موجود در جعبه‌ی ناهار خبری نیست، آن ناحیه را تحت نظر گرفت، چشمش به این زن افتاد و چند تن از دوستانش را برای گرفتن او گرد آورد.

 پدر راچام، افسر پلیس، کسور لو لانگ، او را از روی زخمی که روی پشتش داشت شناسایی کرد. وی اظهار داشت راچام پنگینگ در سن ۸ سالگی، هنگامی که همراه خواهر شش ساله‌اش، گله‌ی گاوها را هدایت می‌کرد، ناپدید شده بود ( خواهرش نیز همین‌طور ). یک هفته بعد از پیدا شدن، راچام در تطبیق خود با زندگی متمدن، دچار مشکل شد. به گزارش پلیس محلی، او تنها می‌توانست سه کلمه بگوید : «پدر»، «مادر» و «شکم‌درد». یک روانشناس اسپانیایی که این دختر را دیده بود، گفت او «می‌تواند چند کلمه بگوید و با دیدن بازی‌هایی که در آن‌ها آیینه و اسباب‌بازی‌هایی به شکل حیوانات وجود دارد، لبخند می‌زند» اما راچام هرگز به زبانی که قابل درک باشد، صحبت نکرد. او هنگام گرسنگی و تشنگی، به دهانش اشاره می‌کرد و ترجیح می‌داد به جای این‌که به صورت قائم قدم بردارد، روی چهار دست و پا راه برود. خانواده‌ی راچام مجبور بودند تمام مدت مراقبش باشند تا به جنگل فرار نکند. راچام پنگینگ بارها سعی کرده بود به جنگل بازگردد. مادرش مرتب ناچار بود لباس‌های راچام را را تنش کند زیرا او می‌خواست آن‌ها را از تنش بیرون بیاورد. بر اساس اظهارات یکی خبرنگار از «گاردین»، خانواده‌ی راچام، مراقبت فراوانی از وی به عمل می‌آوردند و این زن غمگین و بی‌توجه می‌نمود، هرچند شب‌ها بی‌قرار می‌شد. در ماه مه ۲۰۱۰، راچام پگینگ به جنگل فرار کرد. علی‌رغم جست و جوها، کسی نتوانسته او را پیدا کند.

  

٩) پسر پرنده‌ای روسی

 تاریخ پیدا شدن : ۲۰۰۸

سن هنگام پیدا شدن : ۷

محل : ولگوگراد، روسیه

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۷ سال

حیوانات : پرندگان

 

 10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر
 

در سال ۲۰۰۸، مددکاران روسی، یک «پسر پرنده‌ای» پیدا کردند، که مادرش او را در لانه‌ی پرندگان بزرگ کرده بود. این پسر تنها می‌توانست از طریق جیک جیک کردن ارتباط برقرار کند. به گفته‌ی مقامات، این بچه‌ی وانهاده‌شده را در یک آپارتمان کوچک دو اتاقه در حالی یافته بودند که با قفس‌هایی پر از پرنده، غذای پرندگان و مدفوع آنان، احاطه شده بود.

 به گزارش روزنامه‌ی روسی «پراودا» پسر پرنده‌ای از زبان انسانی چیزی نمی‌فهمید و با جیک جیک کردن و تکان دادن بازوانش، ارتباط برقرار می‌کرد. فعال اجتماعی، «گالینا ولسکایا»، که در نجات کودک از خانه‌اش در «کروسکی»، ولگوگراد، شرکت داشت، اظهار کرد مادر ۳۱ ساله‌ی این پسر، با او همچون سایر حیواناتش رفتار می‌کرده و هرگز با وی سخن نمی‌گفته. خانم ولسکایا گفت : «وقتی با او حرف می‌زنیم، جیک جیک می‌کند».

 مقامات روسی اعلام کردند که کودک از لحاظ جسمی آسیبی ندیده است اما از «سندروم ماگلی» رنج می‌برد و قادر به برقراری ارتباط عادی با انسان‌ها نیست. نام این سندروم، از شخصیت «کتاب جنگل» گرفته شده؛ ماگلی در این داستان، پسربچه‌ای است که توسط حیوانات وحشی بزرگ می‌شود.

 پراودا این گونه نوشت : « ( مادر وی ) از پرندگان خانگی نگهداری می‌کرد و به پرندگان وحشی غذا می‌داد. هرگز نه پسرک را زده بود و نه بدون غذا رهایش کرده بود، اما هیچ وقت با او صحبت نکرده بود. این پرندگان بودند که با وی ارتباط برقرار کرده، زبان پرنده‌ای یادش داده‌اند. او فقط جیک‌جیک می‌کند و وقتی می‌فهمد کسی منظورش را متوجه نشده، دست‌هایش را مثل پرنده‌ها تکان می‌دهد». این مادر، بعد از آن‌ که پسرک پیدا شد، یک فرم رضایت امضا کرد. براساس این فرم، وی باید کودکش را آزاد می‌کرد تا تحت مراقبت قرار گیرد. گزارش‌ها حاکی از آن هستند که پسر پرنده‌ای موقتاً به یک آسایشگاه روانی منتقل شده بود، اما بعد از مدت کوتاهی، او را به مرکز مراقبت‌های روانپزشکی فرستاده‌ بودند.

  

۱٠) اکسانا مالایا، دختر سگی اوکراینی

 تاریخ پیدا شدن : ۱۹۹۱

سن هنگام پیدا شدن : ۸

محل : بلاگوشچنکا، اوکراین

مدت زمان زندگی در طبیعت : ۵ سال

حیوانات : سگ‌ها

 

   10 کودکی که توسط حیوانات بزرگ شده اند !!+ تصاویر

 

«اوکسانا مالای» نه یک کودک وحشی بود، نه یک کودک محبوس، بلکه کودکی بود وانهاده، که بیشتر دوران طفولیت خود را از ۳ تا ۸ سالگی، در لانه‌ی سگ‌ها، پشت باغچه‌ی خانه‌ی خانوادگی خود در «نوایا بلاگوشچنکا»، اوکراین، گذرانده بود، هر چند، گاهی به خانه می‌آمد و والدین الکلی و اهمال‌گر خویش را ملاقات می‌کرد.

 والدین دائم‌الخمر اکسانا، نمی‌توانستند از او نگهداری کنند و به همین دلیل اکسانا در سه سالگی از خانه‌اش تبعید شد. آنان در منطقه‌ای فقیرنشین زندگی می‌کردند و سگ‌های وحشی بسیاری در آن خیابان‌ها پرسه می‌زدند. اکسانا در یک کپر، که محل زندگی این سگ‌ها بود و پشت خانه‌اش قرار داشت، پناه جست. وی تحت مراقبت سگ‌ها قرار گرفت و حرکات و رفتارهای آنان را آموخت. رابطه‌ی اکسانا با سگ‌ها آن‌قدر قوی بود که وقتی مقامات برای نجاتش آمدند، در ابتدا توسط سگ‌ها رانده شدند. اعمال و صداهای او، تقلیدی از سرپرستانش بود. دختر سگی خرناس می‌کشید، پارس می‌کرد، روی چهار دست و پا راه می‌رفت، مثل یک سگ وحشی قوز می‌کرد، پیش از خوردن غذا آن را بو می‌کشید و دارای حواس بسیار قوی بینایی، شنوایی و بویایی بود. وقتی اکسانا را نجاتش دادند، او تنها کلمات «بله» و خیر» را می‌دانست.

 اکسانا، بعد از پیدا شدن، کسب مهارت‌های عادی اجتماعی و عاطفی انسانی را دشوار یافت. وی، محروم از هرگونه محرک اجتماعی و فکری، تنها، از حمایت عاطفی سگ‌های همراهش برخوردار گشته بود. از آن‌جایی که اکسانا در محیط اجتماعی از زبان استفاده نکرده بود، وی در بهبود مهارت‌های زبانی با مشکل مواجه می‌شد.

 اوکسانا در سال ۲۰۱۰، ۲۶ ساله است. او در محل نگهداری معلولین ذهنی نگهداری می‌شود و در مراقبت از گاوهای مزرعه‌ی کلینیک کمک می‌کند. وی گفته است وقتی کنار سگ‌هاست، از همیشه خوشحال‌تر است.

« زن لوط » کیست؟

نویسنده: جنیفر
جمعه 19 خرداد 1396 ساعت 01:00 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
در سنت ادیان ابراهیمی، "زن لوط " نماد بی ایمانی است.

 بنا بر روایت عهد عتیق در سِفر تکوین، هنگامی که خشم خداوند شهر های « سدوم و عموره » را نشانه گرفت و قصد هلاکت آنان نمود، شبانه دو فرشته به خانه ی لوط فرستاد و فرشته ها به او امر کردند به همراه همسر و دو دخترش شهر را ترک کند، زیرا بامدادان خداوند شهر را نابود خواهد کرد؛ و نیز به ایشان تاکید کردند که «  به پشت سر خود نگاه نکنید ».

 اما به هنگام نابودی شهر،« زن لوط پس ِ پشت خویش را نگریست و بدل به ستونی از نمک شد ». از همین روست که او را نماد بی ایمانی می آورند زیرا به رغم نجات یافتن، همچنان بی اعتماد به گفته های فرشتگان بود.  

در کتاب « حکمت »، از کتب قانون ثانی با ادبیاتی رمزگون و شاعرانه به زن لوط و وادی ِ ویران شده ی سدوم اشاره شده است :

 «از آن زمین، به نشانه ی تباهی ِ آن،  
    همچنان دود بر می خیزد؛ 
     در آنجا درختچه ها میوه هایی میدهند که در زمان خود نمی رسند،  
   و ستونی از نمک برپا گشته که
   یادبودِ
   جانی بی ایمان است.  »

درباره ی علت اینکه چرا برای مجازات به نمک بدل شده است، روایت معتبری در دست نیست، تنها در خرافات عبرانیان نقل است که زن لوط به هنگام پشت سر نگریستن خداوند را می بیند که در حال نابود کردن شهر سدوم است و از دیدار او هلاک می شود. 
 
بنابر خوانش های مدرن تر نیز، برخی از دانشمندان معتقدند آنچه سبب ویرانی سدوم شده است، طبق شواهد و توصیفات موجود در متون، نوعی انفجار اتمی بوده است و دلیل فرمان ِ به پشت سر نگاه نکردن نیز به خاطر تشعشعات رادیواکتیو بوده است.  

نکته ی جالب توجه این است که در تمامی روایات رسمی، این زن نامی ندارد و  همواره با عنوان « زن لوط » شناخته می شود. برخی از پژوهشگران بر این باورند که این بی نامی عمدی است، و تمثیلی از ناباوری شخصیت اوست. 

امروزه نیز در کرانه ی بحرالمیت، بر جَبَل السدوم، صخره ی از سنگ نمک به شمایل پیکری زنانه قامت افراشته است که بر طبق برخی روایات سنتی همان زن لوط است 

(برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
⚫عهد عتیق، سفر تکوین،باب نوزدهم
⚫قرآن، سوره تحریم، آیه ده 
⚫عهد جدید، انجیل لوقا، 17؛31
⚫قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس، نشر اساطیر )




            کریستال های عجیب نمکی در دریای مرده (20 عکس)




سال نو مبارک

نویسنده: جنیفر
سه شنبه 1 فروردین 1396 ساعت 01:32 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
                        تصاویر-متحرک-عید-نوروز-عکس-متحرک-عید

باد نوروزی همی در بوستان بت گر شود

تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

در این بهار دل انگیز ، مزرع سینه اتان از سبزه ی محبت ، سبز و خرم باد

 

یادت همه روز خوشتر از عید                     کاین منشا شادی جهان است

در این بهار سبز و روح بخش، امیداست:

نظر مهر ربوبیت در دلتان بر دوام

بر بساط عافیت آرام

کارهایتان بر نظام

دولتتان تمام

و روز و نوروزتان فرخنده در ایام باشد.

سبزترین و دلنوازترین تبریکات خود را تقدیم حضورتان می نمایم.

دلتان در نظر حق شادان و جانتان به مهر ازل، نازان باد.


     تصاویر-متحرک-عید-نوروز-عکس-متحرک-عید


سلام به تمامی دوستان عزیز


 بهترین ها رو براتون آرزو دارم در سال جدید


ان شالله همگی به خواسته هاتون برسید و آرزوهاتون برآورده شه


زندگیتون سرشار از آرامش


یا علی


*** ممنون از دوستانی که فراموشم نکردم و شرمنده محبتشون شدم


دوستان عزیزی که وبشون رو بستن ، خواهش میکنم کرکره رو بکشید بالا


سایت عاشقانه اسنوالون سایت عاشقانه اسنوالون
1 2 3 4 5 6 7 ...

آرشیو

برچسب ها

  • 2

    خاطرات

    مشاهده مطالب با برچسب خاطرات

  • 1

    سپاه ابرهه

    مشاهده مطالب با برچسب سپاه ابرهه

  • 1

    مکه

    مشاهده مطالب با برچسب مکه

  • 2

    تاریخ

    مشاهده مطالب با برچسب تاریخ

  • 1

    قرآن

    مشاهده مطالب با برچسب قرآن

  • 2

    داستان کوتاه

    مشاهده مطالب با برچسب داستان کوتاه

  • 2

    دیو

    مشاهده مطالب با برچسب دیو

  • 7

    جنیفر نوشت

    مشاهده مطالب با برچسب جنیفر نوشت

دعوت به تنهایی

تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : ) 

صفحه نخست

مدیر سایت

جنیفر

نوشته های مدیر

آرشیو مطالب

لیست کامل مطالب سایت

آرشیو

با ما در تماس باشید

 

تماس با ما

کلیه حقوق این سایت محفوظ است.

قالب : سایت عاشقانه اسنوالون

آمار سایت

  • بازدید کل:
  • بازدید امروز:
  • بازدید دیروز:
  • بازدید ماه قبل:
  • بازدید این ماه:
  • آخرین بازدید:
  • بروزرسانی:
  • تعداد مطالب:
  • نویسندگان:

میان هیاهوی مزرعه دنیا
مترسکی هستم که بی باکم از کلاغ ها
درد ندارد زخمی که بر سرم میزنن
مرهمم آن است که جایگاهش گنبد کبود است و بس
همانکه می گوییم یکی بود ، هیچکس نبود
از کنار مزرعه افکارم رد شدی
نگاهی بر من افکن
مرا ببین........
مرا ببین میان هیاهوی آدم نماها
رسوخ کن میان تار و پود وجودم
من همانی هستم که نامم مجازیست
دنیایم مجازیست
مرا لابه لای پست هایم بیاب
مرا از اعماق کامنتهایم بجوی
میخواهم واقعی باشم در دنیای دروغ مجازی
مرا بیاب........

موضوعات

نویسندگان

آخرین عناوین

با ما در ارتباط باشید و ما را از نظرات ارزشمند خود مطلع کنید

  •    مدیر سایت: جنیفر
  •   
  •    http://davat-b-tanhaee.mihanblog.com
  •    شعار سایت: تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : )
  •   
  •    فرم تماس با ما
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات