مواعظ
مواعظ آخرین اثر سعدی و در ضمیر بهترین آثار سعدی است. شعر مشهور زیر از نمونه غزلهای مواعظ سعدی است.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت |
|
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت |
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی |
|
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت |
خور و خواب و خشم و شهوت شَغَب ست و جهل و ظلمت |
|
حیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت |
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد |
|
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت |
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی |
|
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت |
[۱۰]
نمونههایی از غزلهای سعدی
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی |
|
که به دوستان یکدل، سر دست برفشانی |
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو |
|
که به تشنگی بمردم، برِ آب زندگانی |
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان |
|
همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی |
نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتم |
|
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی |
مدهای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم |
|
تو میان ما ندانی، که چه میرود نهانی |
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد |
|
نه به وصل میرسانی، نه به قتل میرهانی |
*
بهجهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست |
|
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست |
به غنیمت شمر ای دوست، دم عیسی صبح |
|
تا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دم از اوست |
نه فلک راست مسلم، نه ملک را حاصل |
|
آنچه در سرّ سویدای بنیآدم از اوست |
به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیست |
|
به ارادت ببرم زخم، که درمان هم از اوست |
زخم خونینم اگر به نشود، به باشد |
|
خنک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست |
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟ |
|
ساقیا، باده بده شادی آن، کاین غم از اوست |
پادشاهی و گدایی، بر ما یکسان است |
|
چو بر این در، همه را پشت عبادت خم از اوست |
سعدیا، گر بکَند سیل فنا خانهٔ عمر |
|
دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم از اوست |
*
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود |
|
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود |
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او |
|
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود |
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون |
|
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود |
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان |
|
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود |
او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان |
|
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود |
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم |
|
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود |
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او |
|
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود |
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین |
|
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود |
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم |
|
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود |
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل |
|
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود |
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من |
|
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن |
|
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود |
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا |
|
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود |
شعر بنیآدم
شعر «بنیآدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیامهای فضاپیمای ویجر (مجموعاً پیامهایی به ۵۵ زبان[۱۱]) برای فضاهای دوردست فرستاده شدهاست این شعر به عنوان پیام برگزیده شدهاست.[۱۲] (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وبگاه ویجر، ناسا.) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.[۱۳]
بنی آدم اعضای یک پیکرند[۱۴][۱۵][۱۶] |
|
که در آفرینش ز یک گوهرند |
چو عضوی بدرد آورد روزگار |
|
دگر عضوها را نماند قرار |
و دبیرکل سازمان یونسکو[نیازمند منبع] در سخنرانی خود[نیازمند منبع] این شعر را برای حضار خواند.[۱۷]
در بخش شمالی سالن مذاکرات نمایندگان در سازمان ملل متحد،[۱۸] فرشی از استاد صیرفیان با شعر جاودانه سعدی در وسط فرش با الیاف طلا نقش بسته است. این فرش در سال ۲۰۰۵ میلادی، از سوی هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و توسط استاد صیرفیان[۱۹] به سازمان ملل اهدا شد.[۲۰]
این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمیگذارد در محل
مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان میگویند این اقدام «به علت
غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بوده است.[۲۱] بان کی مون،
دبیرکل سازمان ملل متحد در سخنرانی سال ۲۰۱۲ خود در تهران با اشاره به این
شعر گفت: «در ورودی سازمان ملل فرش عظیمی قرار دارد-فکر میکنم بزرگترین
فرشی است که سازمان ملل دارد- که زینت بخش دیوار سازمان ملل و هدیهای از
سوی مردم ایران است. در کنار آن سخنان اعجاب آور سعدی شاعر بزرگ ایرانی
قرار دارد.» و سپس شعر بنی آدم را خواند.[۲۲]
در بسیاری از منابع معتبر انگلیسی نوشته شده که این شعر بر سردر ورودی تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک نقش بسته است.[۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] حسن مکارمی خوشنویس ایرانی نیز در گفتگویی با مجله یونسکو کوریر به وجود این شعر بر سردر تالار اصلی اشاره کرده است.[۳۰]
ولی در مورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد[۳۱][۳۲][۳۳] و عکسی نیز از این شعر بر سردر نامبرده دیده نشدهاست.[نیازمند منبع] از جمله، مؤسس مرکز سعدیشناسی
وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل
متحد در نیویورک، رد میکند و معتقد است: «متأسفانه الان طوری شده که اگر
این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی
در سردر سازمان ملل متحد نوشته شدهاست حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با
اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»[۳۴]
محمد جواد ظریف
سفیر پیشین ایران در سازمان ملل، در سال ۱۳۸۴ در گفتگویی با رسانهها در
این مورد گفته که: «از سالها قبل و شاید از چندین دهه پیش معروف بود که
شعر معروف «بنیآدم اعضای یکدیگرند/که در آفرینش زیک گوهرند» منقوش و در
سردر سازمان ملل آویخته شدهاست. در تحقیقاتی که ما کردیم در حداقل سه دههٔ
گذشته، چنین کاری انجام نشده بود.»[۳۵]
گفتنی است که چاپ مصرع اول این شعر بر روی اسکناسهای یکصد هزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنشهای رسانهای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.[۳۶][۳۷][۳۸]
ﺩﻭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﺴﺮ ﺷﺄﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺷﺼﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻣﯿ ﮑﻨﻨﺪ
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﻻﯾﻖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﺁﻫﻦ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺑﺮﻭﻥ
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻌﻞ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ببینی ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ
ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ ﺍﺳﺖ
سعدی از نگاه دیگران
آن چه سعدی دربارهٔ خویش میسراید
در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر |
|
خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری |
هفت کشور نمیکنند امروز |
|
بی مقالات سعدی انجمنی |
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت |
|
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم |
هر متاعی ز مخزنی خیزد |
|
شکر از مصر و سعدی از شیراز |
منم امروز و تو انگشتنمای همه خلق |
|
من به شیرینسخنی و تو به خوبی مشهور |
اگر شربتی بایدت سودمند |
|
ز سعدی ستان تلخداروی پند |
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس |
|
حد همین است سخندانی و زیبایی را |
سعدی اندازه ندارد که به شیرین سخنی |
|
باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند |
خانه زندان است و تنهایی ضلال |
|
هرکه چون سعدی گلستانیش نیست |
درین معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید |
|
که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل |
هنر بیار و زبانآوری مکن سعدی |
|
چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم |
قلم است این به دست سعدی دُر |
|
یا هزار آستین دُرّ دَری |
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی |
|
که یحتمل که اجابت بود دعایی را |
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید |
|
هزار سال پس از مرگ او گرش بویی[۳۹] |
من دگر شعر نخواهم بسرایم که مگس |
|
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است |
در ستایش سعدی
از سعدی مشهور سخن شعر روان جوی |
|
کاو کعبه فضل است و دلش چشمه زمزم |
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ |
|
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟ |
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ |
|
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست |
«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست |
|
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست» |
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس |
|
به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس |
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس |
|
موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس |
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس |
|
که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست» |
همام را سخن دلفریب و شیرین است |
|
ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی |
نمیدانم که چون باشد به معدن زر فرستادن |
|
به دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن |
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشم |
|
که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن |
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبت |
|
به آتشگاه زرتشت است خاکستر فرستادن |
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوش جانپرور |
|
برٍاو جرعهای نتوان از این ساغر فرستادن |
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو تو را لشکر |
|
چه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن |
- عبدالحسین زرینکوب:سعدی
معانی لطیف تازه را در عبارات آسان بیان میکند و از تعقید و تکلف برکنار
میماند. بعید نیست اگر بگوییم این بیت را در وصف خود سرودهاست:[۴۲]
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را |
|
که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید |
.:
Weblog Themes By
Weblog Skin :.