یه کم متفاوت بنویسیم هم بد نیس. + نگین = عشقم ، من همش فکر میکنم بعد ازدواجمون تو منو دوس نداری - من = عزیزم چکار کردم که اینجوری فکر میکنی ؟ + یعنی دوسم داریا ... ولی همش فک میکنم وقتی ما با هم زندگی کنیم تو همیشه داری فکر میکنی و سرت تو کار خودته
- خب عزیزم ، من الان جوونم ، باید فکر کنم چی میخواد اتفاق بیوته یا نه .
------
این یه مکالمه اییه که تقریبا هر ماه انجام میشه بین ما .
اما واقعا چرا اینجوری میشم من ؟ یعنی تنها منم که اینجوری یه هو تو فکر فرو میرم ؟ جواب نه هست . فک میکنم باید خوشحال باشی که سرم تو خودمه ، این یعنی خیلی هم بی هوا نیستم ، یعتی یه فکرایی واسه آیندم دارم میکنم . یعنی نگران خودمو خودتو آیندمون هستم ، یعنی باید یه زندگی خوب واست بسازم .
بارها گفتم ، باز هم میگم ، من اگر شخصی به نام نگین تو زندگیم نبود ، خیـــــلی بی هوا خیلی مسخره وار زندگیو ادامه میدادم و اصلا واسم مهم نبود آینده چه اتافق مهمی قراره بیوفته مثلا .
آخر این متن هم اختصاص میدم به شوهرخالم که میگه رضا شده برو کنار خیابون دست فروشی کن ، ولی کارتو انجام بده و به کسی کاری نداشته باش. خدا ایـــــنقد هواتو داره که قربونش برم خودت نمیفهمی چی شد اصن . خدا درت نمیزاره پسر ، خدا درت میاره . منم مثل تو بودم.شبا که میخواستم بخوابم هزار تا فکر و خیال میومد تو سرم که خدایا یعنی کی به من زن میده ؟ خدایا من چکاره میشم ؟ خدایا من سربازی رو چکار کنم ؟ خداایا خدایا خدایا خدایا...
یه حرف قشنگ دیگه هم زد : » (( موقعیت تو زندگیت زیاد بوجود میاد، مهم اینه کدومو انتخاب کنی . تو زندکیت خیلی خوب بودن هم خوب نیست . )) یعد اومد مثال زد :» (( سال 73 رفتم پرسپولیس تست بدم ، خوردبین برگشته بهم گفته این حسین عبدی رو میبینی ؟؟ گفتم آره ، میگه این کـــ...ن داده رسیده اینجا . میخوام بگم تو زندگیت باید حقتو بگیری ، حقتو میخوای برو جلو . ))
خلاصه اینکه من همچنان دغدغه های فکری تو ذهنم هست اما امیدوارتر از قبل . خدایا شکرت