✾◕ ‿ ◕✾ حرف های دلتنگی ✾◕ ‿ ◕✾

مث ِ ما نیست توی این محدوده ...

او

امشب اولین شب دوریه من و تو ...
امشب اولین بغض دوری از تو...
از امشب روزشماری تا پایان تابستون و پایان دوری و دیدن تو...
امشب بیخوابی های الکی
امشب نفس های تو سینه ، میاد و میره ، بی معنی ! که چی مثلا .
امشب خنده های معمولی ، الکی ، بیخودی ...
حالا پنجشنبه 12 تیر 92 ساعت 5 و ربع بعد از سحری...
یادش بخیر پارسال ، ماه رمضون بود... باهم نبودیم . کلا گویا باید ماه رمضون رو فصل دوری من و تو بنمامیم .
خدا این روزای دوری رو بخیر و زود بگذرونه ...


+ نوشته شده در پنجشنبه 12 تیر 1393 ساعت 04:05 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



امشب شب دوستان بود با حضور ذهنی ِ تو عشق من

راستش الان ساعت 2 و نیم شب ِ و من تازه یک جمع دوستانه ی خوب برگشتم . نگین بین ما نبود اما حرفاش ، حسش ، یادش و خاطراتش بود . 
جمع ، جمع پسرونه بود و با یه حال عاشقونه . درسته  ما پسرا بعضی وفتا تو یه جمع بی ادب میشیم اما بخدا همیشه اینجوری نیست . 
امشب بحث عشق و عاشقی بود ، اینکه علی میاد از دوستی با انواع دخترش میگه و حرف اینو میزنه که بابا من دختر دور و برم زیاد بوده اما رویا دختری بود که واقعا عاشقش بودم و یه نامردی میاد ، رابطه ی خوبشون رو ، رابطه ای که از گل بهم کمتر نگفتن رو بهم میزنه . کینه به دل میگیره و فعلا سکوت میکنه . 
اینکه امیر پسری که احساسش به دختر ، زیر صفره و شاید احساسش به نقشه های ساختمون بیشتر باشه اما ماه ها قبل دوستی با یه دختری که یه احساس کوچولو هم شده ، توش بوجود میاره و برای 4 تا پیام ساده ی سلام خوبی و این حرفا ، ساعت ها زل میزنه به گوشیش تا بلکه یه پیام بیاد واسش . و پیام میاد و از ذوق و خوشحالی ،تمام تصورات ذهنیه بدش پاک میشه . 
اینکه مهرزادِ ساکت و گوشه گیر هم دیگه طاقت نمیاره و حرف دلشو میزنه . مهرزاد هم از جداییا و دوریا خسته شده . مهرزاد قبل از دوستی با مونا ، تصوراتش اینه که خب نگین و آروین 9 ماه با هم بودن و واسه 3 ماه از هم دورن ، خب چی میشه مگه . 3 ماه که جای دوری نمیره . اما ، اما خودش هم وارد یه رابطه ی عاشقانه با مونا میشه . مونا و مهرزاد چند روزی کنار هم هستن و بعد از چند روز ، باید از هم دور بشن . اینجاس که مهرزاد از دوری خسته میشه ، گریه میکنه . تازه درک میکنه که دوری از کسی که دوسش داری ، چقد سخته . درک میکنه که آروین و نگین 3 ماه دورن و این دوری ، یه کلمه ی ساده نیست . ساعت ها ، روزها ، هفته ها ، ماه ها دوری از کسی که عمرتو ، زندگیتو ، دارو ندارتو واسش میزاری ، بیش از حد سخته . 
خودم ، به نظرم تو یه جمعی سکوت رو بر حرفای بی ارزش ترجیح میدم اما امشب تا تونستم حرف زدم . من ادعای یک روانشاس کاربلد رو ندارم اما واسه یه رابطه ی عاشقانه بین دو نفر ، درس روانشناسی رو پیش نگین با نمره ی خوب پاس کردم  . بگذریم ...  ازخودمون میگم ، از نگین . اینکه دوستی من و نگین یه دوستیه بچه گانه نیست . 2 ساله زندگی کردیم با هم . دوستان میگن ما واسه دختر  خرجی نکردیم و حق هم دارن با دلایل شخصی خودشون . اما من میگم آقا ، خودم پول ندارم واسه خودم خرج کنم اما واسه نگین کم نمیزارم . اینکه به زور پول جمع میکنم ، اینکه ساعت ها واسه یه کار مسخره هم شده ، این طرف ، اون طرف میام و آخرش پولی میزنم به و جیب و جلوی عشقم پز میدم که ببین ، من این کادویی که واست خریدم ، واسش زحمت کشیدما . لوس بازی به تمام معناست اینکار اما مرد هم احساس داره و دوس داره خانومش ، لوسش کنه . باز هم حرف میزنم . میگم که واسش خرج میکنم و هرچقد هم خرج کنم ، نگین ارزششو داره و اینو بچه ها درک میکنن و قبول دارن که  دوستی شما بحثش جداست . حالا من نه ، هرکسی هم که رابطه ی قوی داشته باشه ، خرج کردن واسش ارزش داره . البته بدون شک نگین هم واسم کم نمیزاره .  وقتی دختری که واسه خودش خرج نمیکنه ، دختری که شغلی نداره واسه درآمد زایی ، از جیبش ، از حق خودش میزنه و میاد واست یه کادوی فلان قیمتی میخره ، خب لیاقتش بیشتر از این حرفاس.  مهرزاد هم که یه رابطه ی قوی پیدا کرده هم میگه من واسه مونا خرج کنم ، ارزششو داره و حق کاملا باهاشه . بحث ، بحث مادی نیست ، بحث سر اینه که وقتی یه نفر واست ارزش پیدا میکنه ، دوس داری خوشحالش کنی ، حالا به هر قیمتی . بگذریم ...
خودجوش حس عجیبی به زیبایی و زن پیدا میکنم . نگین جلوی چشمام تصور میشه . دوس دارم این جمله رو بین دوستام بگم :» (( زیباترین موجود جهان ، زنه )) و این جمله رو با اینکه هیچ ربطی به حرفامون نداره ، میگم . دوستام ، یه لحظه مکث میکنن ، شاید حرفمو به سختی قبول کنن . ترجیح میدن سکوت کنن اما من حرفمو ادامه میدم. مثال میزنم . میگم وقتی مثلا نگین میاد جلو چشام ، موهاشو باز میکنه ، موهاش میریزه رو صورتم یا حتی مثلا با یه دقت خاصی رژ لب میگیره دستش و نقش و نگار میکنه ، اون حالت چشماش ، اون حالت ابرو بالا دادن جلوی آینه ، اون مکثی که بعد رژ لب زدن میکنه که ببینه خوب شده یا نه ، اینا شاید یه حرکت خیـــلی ساده  باشه که حتی به چشم نیاد ، اما من با دقت بهش نگاه میکنم و توی تصورات ذهنیم ظبط میشه . اینا رو میگم و بچه ها یه خورده درگیر جمله هام میشن . شاید همچنان درک نکنن ، اما یه روزی اون ها هم میگن زن زیباست ...
از رفتار های زنانه و مردانه گفته میشه . علی از بحث من و نگین میگه . تعریف میکنه میگه :» آقا یه بار تو اتاق خواب بودم ، دیدم تخخخ صدای در اومد . کی بود؟ چی شد و این حرفا، میفهمه نگین بوده که قهر کرده داره میره خونه و حالا بگذریم بعدش چی شد :) بهشون میگم  جریانو . جریان این بوده یه بار سر کلاس ، به فلان دختر خندیدم و حرف میزدم ، خانوم هم به غیرتش بر خورده و قهر کرده.  اینا همون لحظه خیلی سخته هاااا اما بعدش به این فکر میکنی که اینا احساسات شیرین دو طرفست . 
خیــــلی وقت بود که اینقد تایپ نکرده بودم و قطعا این نوشته رو شاید از بین هزار و خورده ای نفر که در یه هفته به این وبلاگ میان ، 4.5 نفر کامل بخونن . 
الان واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه . ساعت 2 و نیم شروع کردم واسه نوشتن این متن و حالا ساعت 3 و ربع صبح هستش. 
با تموم این حرفا ، امشب شبی بود که خودم فکر نمیکردم بهم خوش بگذره . کار خاصی نکردیم اما حرفای خاصی زده شد . مرسی بچه ها (( علی - امیر و مهرزاد ) 


+ نوشته شده در چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 01:31 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



خوابالوووووووو

ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺑﻬﻢ ﺑﺮﺳﯿﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ... ﻣﻦ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻢ ﻣﺜﻼ ﺑﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﺑﮕﻢ ﭘﺪﺭﯼ : ﺑﮕﯽ ﺟﻮﻧﻢ .. ﻣﻮﺍﻇﺐ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﻡ ﺧﻮﺍﺑﺎﻟﻮ ﺑﮕﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﺷﻪ ... ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻫﺴﺖ ﯾﻪ ﺑﻮﺱ ﺗﻮ ﺭﻭ ﮐﻨﻢ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﺛﻤﺮﻩ ﯼ ﻋﺸﻘﻤﻮﻧﻮ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ : ﻣﯿﺎﯼ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﯿﺎﻡ؟ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﮕﯽ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﺑﮕﻢ : ﺧﺐ ﺑﭽﻪ ﻧﯿﻮﻓﺘﻪ ... ﺑﮕﯽ ﻧﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻫﺴﺖ ﺑﺮﻭﻭﻭﻭﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮕﻢ ﺧﺐ ... ﺑﻌﺪ ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ ﻧﺨﯿﺮ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ ﺟﻠﺪﯼ ﺑﯿﺎﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺟﻔﺘﺘﻮﻥ ﻭﻟﻮ ... ﺍﻭﺧﯽ ﺑﮕﻢ ﻧﮕﺎ ﮐﻨﺎ ... ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﭘﺎﺷﯿﺪ ﺑﯿﻨﻢ .. ﺍﻟﺤﻖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﻭﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮﯼ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻮﺳﻢ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﮕﯽ ﺗﻮ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﯽ ﻓﻘﻂ .... ﺩﯾﺪﯼ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺪﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ برسه

+ نوشته شده در یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 12:36 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



ناراحتی


وقتی یهویی از دستش ناراحتم خدا خدا میکنم بفهمه وقتی فهمیدو پرسید نمیدونم چی جوابشو بدم :|

انگار بعضی ناراحتیا توضیح ندارن
------------
عاشقتم عشقم
امشب هم بارونه
آسمونم انگار شده دیوونه...



+ نوشته شده در جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 09:22 ب.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



اخلاق

لامصب اخلاق سگیت رو هم به جون میخرم عشقم ولی تو ناراحت نباش 

+ نوشته شده در جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 09:22 ب.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



ابراز علاقه

طرفتونو تا میتونین گاز بگیرین اگه صداش درومد سریع بگین اخی بده بوس کنم خوب شه اینجوری یه تیرو 2نشون میزنین 

+ نوشته شده در جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 10:17 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



بخند فقط

نگین خانوم ببین چی میگم :»
اگه مال منی ، پس همه چیزتم مال منه ( پول و این چیزا نه هاا )
میگی من نباشم میمیری...
پس چروک پیشونیتم مال منه ...
تنها جایی که اجازه داری ناراحت شی ، زیر تابوت منه ...
پس فقط بخند برام و شیطوونی کن . افتاد ؟؟؟؟؟؟؟
نبینم دوباره اخم کنیـــــــا



+ نوشته شده در چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 08:21 ب.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



لذت بخش


خیلی لذت بخشه وقتی...

از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و اون با لبخند و حوصله جوابت رو میده...

وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن...

وقتی هدیه ات را باز میکنه و چشمهایش از خوشحالی برق میزنه... 

از خیابون که رد میشی راننده ای که حق تقدم با اونه برایت میایسته و با خوشرویی اشاره میکند که رد شی...

وقتی دیر رسیدی و میگه خودش هم الان رسیده...

وقتی کسی رو میخندونی...

وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و اون زود حدسش میزنه...

عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز می مونه...

مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکیه...

فوت کردن قاصدک...

وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته... 

نسیم خنک تو تابستون...

لحظه بیدار شدن از خوابی بد...

پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر...

وقتی اخم کرده اما نمیتونه جلوی خنده اش رو بگیره...  

وقتی کسی یادش می مونه که از چه چیزهایی خوشت میاد...

هوای توی گل فروشی...

بوی عطر گل نرگس...

کودکی در آغوش دیگریه اما دستاش رو دراز میکنه تا تو بغلش کنی...î

وقتی سر امتحان یهو جواب یه سوال یادت بیاد...

آخر شب که همه خوابند ...
آرامش و سکوت...

همه ی لحظه های خوبو براتون آرزو میكنم... 


+ نوشته شده در چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 01:34 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



عشق + فوتبال

شنبه 3 خرداد بود .
قرار بود شنبه واسه بازی فینال رئال - اتلتیکو برم برج میلاد. اما دیگه بیخیال شده بودم . این حرفای نگین که همش منو تنها میزاری و کجا بودی که با دیوار حرف میزدم و فلان و فلان ، خب اشک هرکیو در میاره . منم موندم .
دور هم جمع شدیم .
نگین یه دختر فوتبالی نیست اما کسی هم نیست عشقشو تنها بزاره موقع فوتبال دیدن ...
بازی شروع شد ، رئال گل خورد ، زمان میگذشت .
تو فک کن داری فوتیال می بینی ، تیمت عقبه ، بعد این دختر ، با یه آرامشی میاد بغلت میکنه ، بوست میکنه ، میگه نگران نباش میبریم . خب معلومه آدم بیشتر عاشقش میشه .
دقیقه 93 ... رئال گل میزنه ، من نمیدونم دارم گریه میکنم یا خوشحالی ... نگین هم اشکش در میاد . بابا اصن با عقل جور در نمیاد ، یه دختری که از فوتبال خوشش نمیاد ، اون شب ، اون لحظه باهات گریه کنه . این آدم نیس بخدا . فرشتش
این متنو که دارم مینویسم ، بغض گلومو درد آورده . نمیدونم چرا .
-------------
تو که باشی همه دنیام شبیه آرزوم میشه
روزای سرد تنهایی ، تو که باشی تموم میشه ..
----------
خلاصه که خیلی میخوامت خانومی
---------------------------------------
شب خوبی بود در کنار عشقم و دوستام بخصوص مهرزاد



+ نوشته شده در شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 12:37 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



صدای آرامش

آرامش اون لحظست که نصف شب پاشی و بخوای مطمئن شی ضربان قلب عشقت آرومو منظم میزنه . اون صدا خودش یه دنیاست .

+ نوشته شده در سه شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 06:42 ب.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



تو با منی

نمیدونی وقتایی که پیشم نیستی ؛ یادت ، عشقت ، عکست ، صدات ، دنـــیـــا با منه ..



+ نوشته شده در سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 ساعت 03:42 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



دیوونه بازی

از نشونه های ادم عاشق دیوونه بازیاشه ینی کارایی میکنه که اگه قبل عاشقی بشناسیش میگی اگه کرم خاکی پروانه شه اینم اینکارارو میکنه که باید گفت در مورد ادمای عاشق این فرضیه صدق میکنه ؛ حالا من خودمم دقیق متوجه حرفم نشدم ولی ته دلم فهمیدم چی گفتم ، چون منم دیووووونشم

+ نوشته شده در یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 03:27 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



مهم

وقتی یه زن  سرتون غُر میزنه ینی هنوز براش مهم هستین، درست مثل وقتی که یه مرد براتون غیرتی میشه.


+ نوشته شده در شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 10:58 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



منو ببخش

منو ببخش واسه تموم لحظه هایی که کنارت نبودم 
منو ببخش واسه لحظه هایی که احساس میکنی ، دوست ندارم...
منو ببخش واسه لحظه هایی که حواسم بهت نیست
امروز که سرکار بودم ، با خودم فکر میکردم چقد بده این لحظه ها ... این لحظه ها که مقصرش منم ...


+ نوشته شده در پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 ساعت 02:26 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



عاشقتم عشقم

عاشقتم عشقم
از هم الان دوریم و دلم برات تنگ شده ه ه ه ه


+ نوشته شده در پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 ساعت 04:36 ق.ظ توسط آروین ( رضا ) .| نظرات()



.: تعداد کل صفحات 16 :. [ ... ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] [ ... ]